تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

قناری ها

  سلام به عزیزای دلم حالتون چطوره بچه های خوشملم بازم خبر و خبر و خبر از شیطونی ها .  تو این دو روز گذشته تارا همش داره تمرین راه رفتن می کنه و بالارفتن از در و دیوار و صندلی و مبل و میز باربد بلا هم که یواش یواش تلاش می کنه برا ایستادن. چند روز پیش بهم گفتن که ممکنه باربد اصلا چهار دست و پا نره و یه دفعه راه بره . ایشالا همیشه سالم و سلامت باشین جوجو های قشنگم تو خونه مدام سرو صدا می کنینن یا داد و فریاد می زنین یا اسباب بازیهاتون رو به در و دیوار می کوبین الهی قربون شیرینکاریهاتون بشم من و بابایی همش به کاراتون می خندیم و ذوق می کنیم.  تارا دیگه خوب سرپا وایمیسه و وقتی ایستاد با ...
24 مرداد 1390

همیشه باززززززززززززززززززززززززززی

سلام به گوگولی ها حالتون خوبه ؟ خوش می گذره؟ دیروز پنج شنبه همه با هم خونه بودیم واز یه روز تعطیل در کنار هم لذت بردیم. شما شیطونکا که مدام در حال ورجه وورجه و کنجکاوی هستین .ماشالا خستگی ناپذیر برای شناخت دنیای اطرافتون به همه چیز  با دقت تمام توجه می کنید. البته یه وقتایی هم حوصله ندارین و دوست دارین فقط بیاین تو بغل مامان و بابا حتی موقع خواب . دیروز بعد از ظهر تو حمام یه آب بازی حسابی کردین . اونقدر تو آب موندین که پوست پاتون داشت چروکیده میشد. وقتی اومدین بیرون هردوتون حدود سه ساعتی خوابیدین .ای جان قربون اون خستگی در کردنتون برم وقتی بیدار شدین ، با هم رفتم بیرون . اول خونه مامان جون بعد خونه خاله با...
21 مرداد 1390

عکس

سلام به عزیزای دلم جونم براتون بگه امروز هم رکورد زدین از ظهر بیدار بودین تا ساعت ١٠ شب مشغول شطنت و بازی ماشالا به جونتون.امروز تارا بعد از کلی تمرین کردن خودش از مبل رفت بالا و نشست.باربد هم اگه سرپا کار مبل بزارمش یواش یواش راه میره الهی فداتون بشم مننننننننننن الان هم می خوام تعدادی از عکساتون رو بزارم.الان ساعت ١٢:٣٠شبه هر دوتون توخواب ناز هستین من و بابایی بیدار اون مشغول حل جدول منم سرگرم وبلاگ شما     تارا و باربد به همرا دوست جدیدشون آرشا در گنبد سلطانیه - زنجان کوه بیستون - کرمانشاه ...
20 مرداد 1390

گوگوجی ها

سلام به موش موشکای من حالتون چطوره دلبندای من ؟ ایشالا که سرحالین . از شیطونی هاتون چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز نمی دونم خرابکاری کردین یانه ؟ چند روز پیش دیدم هر دو تون رفتین سراغ عروسکای ملودی تخت تارا از اونجائیکه چند وقت پیش ملودی تخت باربد  بدست شما دو تا جیگیلی نابود شده بود ترسیدم این بلا سر دومی هم بیارین در نتیجه سریع عروسکارو در آوردم گذاشتم بالای کمد ولی یادم رفت پایه اونو در بیارم دیروز بالاخره باربد پایهع رو شکست و خیال همهم رو راحت کرد ماشالا به زور بازوی پسر گلم. تارا خانم هم دیگه سرپا وایمیسه تلاش می کنه کمتر از تکیه گاه استفقاده کنه .دیروز صبح به گفته مامان جون کنار روروکش سرپا ایستاده ازش بالا رفته ...
19 مرداد 1390

نه ماهگی

سلام به عزیزای دلم نه ماهگیتون مبارک باشه.ایشالا همیشه سلامت سلامت شادمان باشین نوگلای من   ماشالا به جونتون دارین زود زود بزرگ میشین انگار همین دیروز بود اما حالا ماشالا قد کشیدین مثل یه نهال دارین بلند و تنو مند میشین عسلای من امیدوارم که خدا تمام بچه های گل این مرز و بوم را از هر چه بدی و  نامرادی هست دور کنه و سلامتی و نشاط را در تمام  لحظه لحظه های زندگیشون حفظ کنه دیروز به مناسبت پایش نه ماهگی رفتیم مرکز بهداشت تارا خانم : وزن ٧٩٥٠  قد ٧١ باربدخان : وزن ٨٨٥٠ قد ٧٢ با اینکه وضعیتتون خوب بود ولی رشدتون نسبت به دوره قبل کمتر بوده احتمالا به خاطر دندوناتون هست...
18 مرداد 1390

زیبا مثل لبخند

سلام به عروسکای خودم                                     حالتون چطوره  ؟ اول مطلب یه ببخشید درست و حسابی به خاطر تأخیرهای همیشگی عزیزای دلم چند روزه براتون مطلب ننوشتم اصلا فرصت پیدا نشد که سری به وبلاگتون بزنم چون ماشالا به جونتون حسابی حسابی شیطون شدید وقتی بیدارید باید مرتب حواسم بهتون باشه که خرابکاری نکنید یا بلایی سر خودتون نیارید وقتی که خوابیدین من باید به سرعت نور کارهای عقب افتادمو انجام بدم خودمونیم ها باهاتون عشق می کنم کپلی ها الان دوست دارم...
16 مرداد 1390

خاطرات سفر

سلام به جيگيلي ها حالتون چطوره رسيدن بخير سفر خوش گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه مي دونيد ما ده روز پيش رفتيم مسافرت و تازه امروز برگشتيم .متأسفانه در طول مسافرت امكان نوشتن مطلب تو وبلاگ شما ميسر نشد ولي حالا سعي مي كنم كه تمام خاطرات سفر رو براتون بنويسم و عكساشو بزارم جونم براتون بگه كه ما به اتفاق مامان جون و خاله جون روز جمعه 31 تيرماه 90 ساعت 7 صبح حركت كرديم  از خوزستان رفتيم استان لرستان خرم آباد و بروجرد بعد استان همدان ملاير و همدان . تو شهر همدان يكي دو ساعتي گشت و گذار كرديم و رفتيم مقبره بابا طاهر و بوعلي معلوم بود حسابي بهتون خوش گذشته . بعد رفتيم به طرف استان زنجان و تو شهر ابهر مهمون يكي از اقوام بوديم حسابي سنگ تموم گذاشتن ...
9 مرداد 1390

تمشکا

سلام جوجو ها حالتون چطوره . دیشب که بازم ناقلا بازی در آوردین  تا ساعت دو و نیم شب بيدار بودين نازنازیا چرا برنامه خوابتون انقدر به هم ریخته بهم بگین چیکار کنم؟....!   امروز به خاطر یک ماموریت اداری من و خاله نیکی(مامان آرشيدا ) که همکارمه رفتیم اهواز بعد از انجام کارامون رفتیم کمی برای خودمون خرید کنیم ولی حدس بزنید از کجا سر در آوردیم بلللللللله فروشگاه لباس بچه و تا تونستيم براتون لباس خريديم. با اينكه هزاران بار با خودمون قرار گذاشتيم ديگه لباس نخريم  تا لباسايي كه دارين بپوشين ولي برامون درس عبرت نميشه كه ما خودمون بيشتر از بچه هامون ذوق زده ميشيم. البته فكر كنم همه مامانا همينط...
29 تير 1390

فنچولكا

سلام گلاي من حالتون چطوره نازنينا.الهي فداتون بشم روز به روز عسلي تر ميشين .آخ خداجون مرسي به خاطر اين فرشته هاي كوچولوي خواستني كه شدن چشم و چراغ خونه ما                                  خبر خبر خبر : امروز دندون دوم باربدي اومد.طفلكم خيلي اذيت شده يعني هر دوشون به خاطر درد لثه ها خيلي خيلي اذيت شدن. الهي هر چه زودتر دندوناتون بياد و يه خورده راحت بشيد. جوجه ها ديشب حسابي فضولي كردين و آتيش سوزوندين تا ساعت يك و نيم شب كه بالاخره خوابيدين.نه مثل اينه ساعت خوابتو...
28 تير 1390