تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

خاطرات سفر

1390/5/9 23:17
نویسنده : مامان انیس
2,107 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به جيگيلي ها حالتون چطوره رسيدن بخير سفر خوش گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخه مي دونيد ما ده روز پيش رفتيم مسافرت و تازه امروز برگشتيم .متأسفانه در طول مسافرت امكان نوشتن مطلب تو وبلاگ شما ميسر نشد ولي حالا سعي مي كنم كه تمام خاطرات سفر رو براتون بنويسم و عكساشو بزارم

جونم براتون بگه كه ما به اتفاق مامان جون و خاله جون روز جمعه 31 تيرماه 90 ساعت 7 صبح حركت كرديم  از خوزستان رفتيم استان لرستان خرم آباد و بروجرد بعد استان همدان ملاير و همدان . تو شهر همدان يكي دو ساعتي گشت و گذار كرديم و رفتيم مقبره بابا طاهر و بوعلي معلوم بود حسابي بهتون خوش گذشته . بعد رفتيم به طرف استان زنجان و تو شهر ابهر مهمون يكي از اقوام بوديم حسابي سنگ تموم گذاشتن و به زحمت افتادن . چه شهر خوب و خوش آب و هواييه خيلي خيلي خوش گذشت.

روز شنبه 1 مرداد صبحش تو خونه استراحت كرديم و بعد از ظهر رفتيم خرمدره باغ گردو عصرانه رو اونجا خورديم شما ها حسابي سردتون شده بود و توي پتو هاتون تكون نمي خوردين

روز يكشنبه 2 مرداد بسيار روز خوبي بود چون بابايي كشف كرد كه دندون بالايي باربد بلا اومده و دليل بي تابي هاشو فهميديم الهي قربون اون دندوناي مرواريدت بشم پسر گلم. اونروز رفتيم گنبد سلطانيه در نزديكي شهر زنجان از آثار تاريخي مربوط به دوره مغول ها ( سلطان محمد خدابنده ) بناي بسيار با شكوهي كه جزء آثار تاريخي ايران ثبت شده شما اونروز يه دوست كوچولو به اسم آرشا پيدا كردين كه از كرج اومده بود و با هم عكس گرفتيد.خيلي خيلي خوش گذشت. به من و بابايي بيشتر حسابشو بكنين با دو بچه كوچولوي تو بغل ما تصميم گرفتيم از پله هاي گنبد بريم بالا ولي از شما چه پنهون كه بيشتر از دو طبقه نتونستيم بريم. آخه ماشالا هزار ماشالا ديگه سنگين شدين و ما نمي تونيم خيلي بغلتون كنيم در نتيجه بايد هر چه زودتر راه بريد گلاي من

اونروز بعد از ظهر كمي رفتيم تو بازار ابهر گشتيم

روز دو شنبه 3 مرداد به اتفاق ميزبانان مهربونمون به سمت تبريز حركت كرديم و نزديك ظهر رسيديم اونجا تا روز بعد تبريز بوديم و به تعدادي از جاهاي ديدنيش سر زديم مثل مقبره الشعرا ، خانه مشروطه ، موزه قاجار ، مسجد كبود ، بوستان خاقاني ، پارك ائل گلي

شهر بسيار زيبا با مردم بسيار مهرباني دارد  خيلي بهمون خوش گذشت

روز سه شنبه 4 مرداد ظهر به سمت اروميه حركت كرديم از مسير ميانگذر درياچه . متأسفانه قسمت بزرگي از درياچه اروميه خشك شده و به صورت يه كوير در اومده . واقعا جاي تأسف داره كه محيط زيست ما روز بروز در معرض تهديد بيشتري قرار مي گيره و به سمت نابودي پيش ميره . نازنيناي من رشته تحصيلي من محيط زيسته و به خاطر رشته تحصيلي و علاقه شخصيم به طبيعت و جانداران از ديدن اين مناظر بسيار متأسف ميشم

جونم براتون بگم كه روز سه شنبه غروب رفتيم به تفريحگاه بند در نزديكي شهر اونجا شام خورديم محيط بسيار دلپذيري داره با هواي عالي شب وقتي برگشتيم باشگاه حسابي هوا گرم بود شما ها هم حسابي گرمايي هستين و تو گرما اصلا آروم نيستين و بي تابين البته گرماي امسال توي اين شهر انگار بي سابقه بود چون اهالي اونجا هم مي گفتن اولين باره كه هوا انقدر گرم شده

روز چهارشنبه 5 مرداد صبح رفتيم بازار قديم اورميه كمي گشتيم و قرار شد عصر بريم كليساي ارامنه

بعد از ظهر ساعت 7 رفتيم سد زيباي شهر چاي بعد برگشتيم شهر رفتيم طرف كليساي حضرت مريم كه متأسفانه بدليل اجراي يه سري مراسمات اجازه بازديد پيدا نكرديم و رفتيم كمي خريد كرديم

روز پنج شنبه 6 مرداد به طرف منطقه سرو ( در مرز ايران و تركيه رفتيم ) از اونجا ديدن كرديم و برگشتيم به طرف اورميه اونجا از فاميلامون خداحافظي كرديم و به سمت استان زيباي كردستان رفتيم بعد از عبور از شهر مهاباد نرسيده به شهر بوكان از غاز زيباي سهولان كه دومين غار آبي ايران هست ديدن كرديم . حسابشو بكنين من و بابايي بچه به بغل از تعداد زيادي پله پايين رفتيم و سوار قايق شديم و توي غار حسابي گشتيم واقعا زيبا بود ولي من و بابايي حسابي از كت و كول افتاديم طلايي ها شما هم با تعجب به ديواره هاي غار نگاه مي كردين توي غار پر بود از كبوتر هاي چاهي كه حتي با ديدن بازديد كننده ها نمي پريدن و توي لونه هاشون خوابيده بودن

اونروز غروب رسيديم به شهر سنندج تا روز بعدش اونجا بوديم

روز جمعه 7 مرداد اول رفتيم موزه حيات وحش و بعد رفتيم پارك جنگلي آبيدر بعد از كمي گشت و گذار به سمت كرمانشاه حركت كرديم و ساعت 2 رسيديم .چه شهر زيبا و خوش آب و هوايي با مردم مهمان نواز

روز شنبه 8 مرداد رفتيم طرف شهرهاي روانسر و جوانرود كمي خريد كرديم بعدش دوباره برگشتيم كرمانشاه رفتيم بيستون باز هم  من و بابايي بچه بغل تا بالاي كوه  رفتيم ولي وقتي پايين اومديم تصميم گرفتيم تا وقتي كه شما دوتا شيطون بلا راه نرفتين ديگه نه از كوهي بالا بريم و نه بريم زير زمين تو غار ولي حسابي خوش گذشت كوهنوري خوبي بود

روز يكشنبه يعني امروز صبح اول رفتيم طاق بستان ولي متاسفانه به خاطر تعميرات نشد از نزديك ببينيمش ما هم به بازديد از راه دور اكتفا كرديم بعد راه افتاديم به طرف خوزستان و ساعت 2 ظهر رسيديم خونه

وقتي رسيديم كلي شيطوني كردين برديمتون حمام و ساعت 8 خوابيدين و الان هم خواب هستين الهي فداتون بشم اميدوارم تو اولين مسافرت حسابي بهتون خوش گذشته باشه . راستي توي اين مدت خواب روزتون كم شده به جاش اول شب مي خوابين تا صبح و از اين بابت خيلي خوبه

از حاشيه هاي اين مسافرت بايد بگم شما ها غذاهاي جديدي رو امتحان كردين جوجه كباب و چلو كباب  سوپ جو تبريز و آش دوغ اورميه و دوغ و ..... باربد در طول مسير معروف شد به خوش خواب چون بعد از يه ساعت شيطوني راحت و آروم مي خوابيد اما تارا خانم دخمل گلم توي بغلم هزار بار دور خوش چرخيده

پسرم عاشق رانندگيه و و همش دوست داره پشت فرمون باشه فكر كنم تو سالهاي آينده من و بابايي بايد براي بردن ماشين از اين فسقلي اجازه بگيريم

توي اين سفر حسابي بهمون خوش گذشت نيمه غربي ايران رو تقريبا ديديم .عكساشو تو روزهاي آينده حتما براتون ميزارم . بابايي تو اين سفر دست تنها رانندگي كرد چون من واقعا نمي تونستم كمكش كنم و شماها گلاي من يك در ميون تو بغلم بودين .يه خسته نباشيد حسابي براي بابا ايمان

جوجو هاي خوشگلم شب بخير

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله نیکزاد
10 مرداد 90 12:35
به به سلام رسیدن بخخخخخخیر خوشششش گذشت جوجوهای من حسابی گشتین هان! ای ول امیدوارم کیف کرده باشین و خسته نشده باشین و صد البته خسته نکرده باشین من و آرشیدا دلمون براتون تنگ شده حتماً بیاین ببینیمتون فعلاً بای