تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

زیبا مثل لبخند

1390/5/16 10:50
نویسنده : مامان انیس
512 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عروسکای خودم

                deborah.mihanblog.com                   

حالتون چطوره  ؟ اول مطلب یه ببخشید درست و حسابی به خاطر تأخیرهای همیشگی عزیزای دلم چند روزه براتون مطلب ننوشتم اصلا فرصت پیدا نشد که سری به وبلاگتون بزنم چون ماشالا به جونتون حسابی حسابی شیطون شدید وقتی بیدارید باید مرتب حواسم بهتون باشه که خرابکاری نکنید یا بلایی سر خودتون نیارید وقتی که خوابیدین من باید به سرعت نور کارهای عقب افتادمو انجام بدم خودمونیم ها باهاتون عشق می کنم کپلی ها الان دوست دارم پیشتون باشم محکم بغلتون کنم و فشارتون بدم.

جونم براتون بگه تو هفته گذشته یعنی روز سه شنبه دندون بالایی تاراخانم اومد .بعد از ظهر همون روز پدر و پسر رفتن سلمانی صفایی به سر و روشون دادن الهی من قربون پسرکم برم حسابی قیافش پسرونه شده با اون موهاش حیف الان عکساش همرام نیست که بزارم تو وبلاگ

برای گلام بگم که اینروزا هر دوتون میاین تو آشپزخونه کشو ها رو باز می کنید محتویاتشو پهن زمین می کنین البته بیشتر تارا خانم چون خودش می تونه بشینه و سرپا بایسته . تازه دستشو ول می کنه تمرین ایستادن می کنه نازگلکم دیروز هم که یه دفعه دیدم با دستای کوچولوش کابینتو گرفته پاهاشو گذاشته رو دسته های کشو داره خودشو می کشونه بالا نمی دونستم بگیرمت که نیفتی یا بدوم برم دوربینو بیارم این لحظه رو شکار کنم آخه شیطون بلا فضولیهاتم مثل خودت شیرینه

باربد خان مثل اینکه به این زودیا قصد نداره از حالت سینه خیز به چهاردست و پا در بیاد انگار براش راحت تره کار سخت تری بکنه ماشالا به جون پسرم یه آقای به تمام معناست  وقتی گرسنشه یا ظرف عذاشو می بینه دستم بال بال می زنه باباجون بهش میگه کبوتر من  Orkut Scraps - Animals

رابطه دوتائیتون باهم خوبه تقریبا البته تا وقتی که تارا نره موهای داداشی رو بگیره باهم بازی می کنین با هم حرف می زنید گاهی اوقات هم سر یه اسباب بازی بکش بکش دارید

 

الهی من فدای قد و بالاتون بشم جوجه های خوشگلم

کافیه در کمدی روز بازببینید اون وقته که حمله ور بشین و هر چی به دستتون میاد از تو کمد میریزین بیرون

دیروز بعد از ظهر خواستیم بریم بیرون وقتی شما رو آماده کردم رفتم خودم آماده بشم شما ها رو گذاشتم تو روروک در عرض چند دقیقه تارا خانمم تلشو در آورد اونقدر پاشو رو زمین کشید تا یه لنگه کفشش در اومد آقای باربد خان هم به این ترتیب تو ماشین هم هر دوتون با کفشاتون سرگرم بودین.البته حوصله خانمی زود سر میره و دنبال یه سرگرمی جدید می گرده و اگه چیزی پیدا نکنه که دست بزنه یا بزاره تو دهنش ادای گریه کردنو در میاره ناقلا برامون حسابی فیلم بازی می کنه ولی دیگه کلاه سرم نمیره شیطونک

                                          

عزیزای دلم الان تو ماه رمضان هستیم خوش به سعادت اونایی که روزه دارن الهی به حق این روزای عزیز سلامتی و آرامش و شادی رو به همه آدما عطا کن و آرزوهاشون را به خوبی برآورده کن .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)