گوگوجی ها
سلام به موش موشکای من
حالتون چطوره دلبندای من ؟ ایشالا که سرحالین . از شیطونی هاتون چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز نمی دونم خرابکاری کردین یانه ؟
چند روز پیش دیدم هر دو تون رفتین سراغ عروسکای ملودی تخت تارا از اونجائیکه چند وقت پیش ملودی تخت باربد بدست شما دو تا جیگیلی نابود شده بود ترسیدم این بلا سر دومی هم بیارین در نتیجه سریع عروسکارو در آوردم گذاشتم بالای کمد ولی یادم رفت پایه اونو در بیارم دیروز بالاخره باربد پایهع رو شکست و خیال همهم رو راحت کرد ماشالا به زور بازوی پسر گلم.
تارا خانم هم دیگه سرپا وایمیسه تلاش می کنه کمتر از تکیه گاه استفقاده کنه .دیروز صبح به گفته مامان جون کنار روروکش سرپا ایستاده ازش بالا رفته و یه وری نشسته تو روروک البته دیگه انجام نداده منم ببینم .مامان جون هم عکس نگرفته
راستی سرگرمی جدید تارا اینه وقتی باربد تو روروکشه و اون پیاده میره طرفش کنارش سرپا وایمیسه و هلش میده صحنه جالبیه
دیروز ظهر شما دو تا از ساعت یک و نیم ظهر که اومدم خونه بیدار بودین فضولی کردین ریخت و پاش کردین . باربد دو ساعتی بعد از ظهر خوابید ولی تارا نیم ساعت تو بغلم وقتی گذاشتمش روی رختخوابش بیدار شد قبراق و سرحال و ماشالا پر انرژی باربد هم ساعت تقریبا 6 بیدار شد تا 10 شب هر دو تون بیدار مشغول شیطنت که بعدش از شدت خستگی بیهوش شدین.
امروز هم ساعت 7 بیدار شدین ماشالا به جونتون . دلم می خواد تمام لحظه لحظه هایی رو که با شما می گذرونم تو وجودم حک بشه مبادا هیچ وقت فراموششون کنم در گذار زمان و بزرگ شدن و قد کشیدنتون .
دیروز عصر باربد داشت با یه لگو می زد روی میز . قربونش برم از ایجاد سرو صدا لذت می بره و با تلاشی وصف ناپذیر به کارش ادامه میده. تارا رفت که لگو رو از دستش بگیره ( کاری که همیشه می کنه و هر چی تو دست باربد هست باید بگیره حالا فرق نداره چی باشه یا اصلا لنگه همون وسیله تو دستشه مهم اینه که همونی که باربد داره داشته باشه . الهی فدای رقابتتون بشم ) وباربد اجازه نداد تلاش تارا بی فایده بود. تارا هم توی یه حرکت بامزه روروک باربد رو هل داد و از میز دورش کرد که نتونه سرو صدا کنه
الهی شکرت به خاطر این فرشته های مهربون و با مزه ای که بهمون عطا کردی .