تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

قناری ها

1390/5/24 3:02
نویسنده : مامان انیس
548 بازدید
اشتراک گذاری

 

زیبا

سلام به عزیزای دلم حالتون چطوره بچه های خوشملم

بازم خبر و خبر و خبر از شیطونی ها .

زیبا

 تو این دو روز گذشته تارا همش داره تمرین راه رفتن می کنه و بالارفتن از در و دیوار و صندلی و مبل و میز

باربد بلا هم که یواش یواش تلاش می کنه برا ایستادن. چند روز پیش بهم گفتن که ممکنه باربد اصلا چهار دست و پا نره و یه دفعه راه بره . ایشالا همیشه سالم و سلامت باشین جوجو های قشنگم

تو خونه مدام سرو صدا می کنینن یا داد و فریاد می زنین یا اسباب بازیهاتون رو به در و دیوار می کوبین

الهی قربون شیرینکاریهاتون بشمزیبا من و بابایی همش به کاراتون می خندیم و ذوق می کنیم.زیبا

 تارا دیگه خوب سرپا وایمیسه و وقتی ایستاد با سرو صدا و فریاد توجه همه رو جلب می کنه که نگاش کنن.الهی قربون فنچم بشم مننننننننننن

راستی سرگرمی جدیدتون اینه که بشینید تو استخر بادیتون که پر اسباب بازیه و دقایقی با هاش سرگرم میشین البته بارها وبرها ازش میاین بیرون و برمی گردین داخل دیروز هم که اقای باربد خان باد کفشو خالی کردزیبا

راستی دیشب افطاری دعوت داشتم. شما جوجه ها هم برای اولین بار هلیم خوردین چقدر هم دوست داشتین وقتی غذاتون رو خوردین دوباره می خواستین طوری که پیش خودم گفتم امشب باید یه شیشه گریپ بهتون بدم.

 

یه خبر دیگه اینه چند وقت پیش یه کندوی زنبور عسل تو بالکن تشکیل شد اونم کجا رو رخت اویز شما.چند روزی صبر کردم بعد دیدم فایده نداره وقتی میرم توبالکن زنبورا نیشم می زنن و همیشه چند جای بدنم  درد می کنه طی یک عملیات انتحاری از بین بردیمشون البته با عرض معذرت از حضرات زنبور که از بین این همه جا اومدن رو رخت آویز شما .خلاصه یه مدتی راحت بودیم تا اینکه دوباره دیروز صبح تعداد زیادی زنبور ( در حد گله ) بالکن خونه ما رو تصرف کردن از ترس اینکه نکنه بیان داخل و مبادا شما رو نیش بزنن بابایی دست بکار شد و بازهم نسخه نابودی زنبورهای بیچاره پیچیده شد و امروز غروب هم بالکن حسابی پاکسازی شد.زیباخدایا ما رو ببخش که زنبورا رو آواره و بی خانمان کردیم ولی لطفا به دلشون بنداز که برن رو درختا تو باغچه یا برن تو خونه ای که فضای بزرگی داره  تا احساس امنیت و آرامش کنن

امروز تارا از رو میز پذیرایی رفت بالا و روش نشست . طفلی باربد که هنوز نمی تونه سراپا بایسته سینه خیز کنان رفت تو طبقه پائین میز دراز کشید ولی از نگاهش می خوندم که چقد دوست داره بره بالا.  آخه تارای ناقلا وقتی جایی میره که باربد نمی تونه بیاد مدام با سرو صدا توجهش رو جلب می کنه . الهی فدای پسر و دخمر گلم برمدنیای زیبا  

مامانیا الان ساعت از دو و نیم شب گذشته منم مشغول نوشتن مطلب هستم بابایی هم تا چند دقیقه پیش فوتبال تماشا می کرد. رئال مادرید-بارسلونا

شب بخیر گلای نازم .

زیبا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

آذين كاظمي نژاد
24 مرداد 90 16:22
سلام قربونشون برم من كه چقدر خوشمزن من كه مي دونم باربد شيطون مي شه مثل خالش !!!!!! قربونشون برم من كه مي خوام بخورمشون همش شيطوني همش شيرينكاري آفرين گلهاي خاله