همیشه باززززززززززززززززززززززززززی

سلام به گوگولی ها حالتون خوبه ؟ خوش می گذره؟

دیروز پنج شنبه همه با هم خونه بودیم واز یه روز تعطیل در کنار هم لذت بردیم. شما شیطونکا که مدام در حال ورجه وورجه و کنجکاوی هستین .ماشالا خستگی ناپذیر برای شناخت دنیای اطرافتون به همه چیز  با دقت تمام توجه می کنید. البته یه وقتایی هم حوصله ندارین و دوست دارین فقط بیاین تو بغل مامان و بابا حتی موقع خواب .

دیروز بعد از ظهر تو حمام یه آب بازی حسابی کردین . اونقدر تو آب موندین که پوست پاتون داشت چروکیده میشد. وقتی اومدین بیرون هردوتون حدود سه ساعتی خوابیدین .ای جان قربون اون خستگی در کردنتون برم

وقتی بیدار شدین ، با هم رفتم بیرون . اول خونه مامان جون بعد خونه خاله بابا ایمان تا دیروقت اونجا بودیم . تارا که ماشالا روابط عمومیش خوب شده و راحت پیش همه میره.امممممممممممممممما باربد طلایی که یا بغل منه یا بابایی در غیر اینصورت اول اخم بعد گریه اونم چه گریه ای .قربونش برم از بس همه دوسش دارن دلشون می خواد مدام بغلش کنن و بوسش کنن . اما پسرم واقعا از بغل و بوسه زیاد بدش میاد. اخلاق آقا بزرگا رو داره ناقلا

آخر شب اومدیم خونه بیدار شده بودن کمی بازی کردین و بعدش عین دو فرشته خوابیدین

امروز صبح حدود ساعت ٩ ببیدار شدین غذا خوردین لباستونو عوض کردم. باربد امروز نق و نوق کرده منم خیلی کار داشتم . شیطون می گفت باید بشینی پیشم باهم بازی کنیم.ماهممممممممم که بچه ذلیل کمی بازی کردیم باهاش بعد شیر خورد و خوابید.

دقیقاً بعد از خوابیدن باربد تارا بیدار شد. اونم به همین ترتیب با این تفاوت که بعد غذا خوردن دنبالم اومد تو آشپزخونه .وقتی دیدم داره آمار شیطنتاش میره بالا باهم اومدیم بیرون کمی بازی کردیم و تارایی هم خوابید.

الان ساعت یک ظهره و هردو شما بیدار شدین و باید سریع این مطلبو تموم کنم . می بوسمتون هزاااااااااااااااااار بار خوشملای من.......