فنچولكا
سلام گلاي من حالتون چطوره نازنينا.الهي فداتون بشم روز به روز عسلي تر ميشين .آخ خداجون مرسي به خاطر اين فرشته هاي كوچولوي خواستني كه شدن چشم و چراغ خونه ما
خبر خبر خبر :
امروز دندون دوم باربدي اومد.طفلكم خيلي اذيت شده يعني هر دوشون به خاطر درد لثه ها خيلي خيلي اذيت شدن. الهي هر چه زودتر دندوناتون بياد و يه خورده راحت بشيد.
جوجه ها ديشب حسابي فضولي كردين و آتيش سوزوندين تا ساعت يك و نيم شب كه بالاخره خوابيدين.نه مثل اينه ساعت خوابتون بايد عوض بشه. ناقلا ها صبح مي خوابين اونوقت غروب تا آخر شب مشغول بازي و شيطنتيد .كمي به نفع مامان جون هم هست آخه صبحا پيشش هستين ولي من چي مخملي ها كمي به فكر منم باشيد. قربونتون برم
ظهر كه از اداره اومدم هر دوتون خواب بودين وقتي بيدار شدين غذا تون رو خورديد.قطره هاتون رو خوردين .لباساتون رو عوض كردم بازي و شيطوني كردين الان تارا خوابيده باربد هم مشغول سينه خيز رفتن و خونه گرديه. پسركم براي سربازيش تمرين مي كنه.
راستي چند روز پيش باربد تا پيش در اتاق رفته بود و درو به عقب هل ميداد.وقتي دستش رو عقب مي كشيد در مي اومد جلو .چند بار اين كارو تكرار كرد تا اينكه ديدم با يه انگشت درو ثابت نگهداشته .اينو كه ديدم ياد يه درس تو فارسي چهارم دبستان افتادم . همسناي من حتما يادشونه « پسر فداكار » البته پطرس با انگشتش سوراخ سدو گرفته بود.
دخمل گلم داره تمرين راه رفتن مي كنه موقع ايستادن كمي دستاشو رها مي كنه براي چند ثانيه وايميسه ولي چون پاهاش قدرت كافي نداره سريع ميشينه . به تمام خونه سرك ميكشه مرتب ميره زير صندلي و شيرينكاريهاي جالبي مي كنه.راستي دس دسسي هم مي كنه قربونش برم مننننننننن و از سر ذوق فرياد مي كشه
خدايا هميشه شاكر توام .هيچگاه سايه نعمتت را از سر ما دريغ ندار