تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

نفساي من و بابا

1390/9/6 17:42
نویسنده : مامان انیس
523 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزيزاي دلم حالتون چطوره خوش مي گذره ؟ قربونتون برم من

براتون گفته بودم يه خورده كسالت دارين.پنجشنبه شب برديمتون دكتر بهتون دارو داد با شير خشك مخصوص بهتر شدين ولي كاملا خوب نشدين الهي هميشه سلامت باشيد و هيچ وقت مريضي و ناراحتي نداشته باشين دكتر وزنتون كرد باربد 10150 بود تارا 9150 . باربد 50 گرم نسبت به دو هفته پيش كمتر بود و تارا همينقدر بيشتر شده بود. اين دندوناتون اگه بيان بزودي زود چقدر خوب ميشه شما هم از درد گاه بيگاه لثه هاتون خلاص ميشين و وزنتون دچار نوسان نميشه

جونم براتون بگه حسابي شيرين شدين و با هم بازي مي كنيد دنبال هم مي دوين سر اسباب بازيها رسما دعواتون ميشه البته ماهم بهتون مي خنديم چون خيلي بامزه ميشين. ريخت و پاش خونه از وظايف اصلي شما شده . برنامه هاي تلويزيزون بخصوص كارتون ها ، ململ و خاله گلي و پنگول رو به دقت نگاه مي كنين بره ناقلا رو هم دوست دارين. اشتهاتون بد نيست بزنم به تخته البته بد غذا نيستين و اگه ميل به خوردن غذا داشته باشين همه چي مي خورين وقتي من يا بابايي از خونه ميريم بيرون بايد يواشكي بريم تا دنبالمون دادو فرياد راه نندازين

امروز اول ماه محرمه و صداي عزاداري مياد اگه شد شايد تو دهه محرم برديمتون بيرون البه چند روزه هوا خيلي سرد شده و ترجيح ميدم زياد بيرون نمونيد.

خوابيدنتون خوبه تارا وقتي خوابش مياد ميره شيشه شيرشو ورميداره و يه گوشه مي خوابه گاهي اوقات هم خوابش مي بره وگرنه نق نق كنان مياد تو بغلمون كه بخوابونيمش

باربد بلا هم وقت خوابيدن شستشو مي مكه و اين يعني مي خوام بخوابم اگه شير هست بهم بدين و البته شيشه رو معمولا نميگيره و بايد بياد تو بغل مامانش الهي فداتون بشم. روزي هزار بار خدا رو شكر مي كنم كه چه نعمت بزرگي بهم داده لذت مادر بودن خيلي شيرينه آدم به شوق ديدن بچه هاي نازش بياد خونه انا هم بيان دم در خودشون رو بندازن تو بغل مامان و بابا شون

باربد همين الان از خواب بعد از ظهرش بيدار شده و مامان  مامان گويان اومد تو اتاق براي شنيدن صداي اين جوجه ها هميشه ساكت مي مونم تا چند دفعه صدام كنن خداجون چه لذتي داره مرسي از لطف بيكرانت

ديروز تو اداره مهمون ويزه اي داشتيم و بعنوان ميزبان اونها چند ساعتي همراهشون بودم همصحبتي با ايشون منو متوجه اين كرد كه خدا چه لطف بزرگي در حقم كرده كه خانواده گرم و مهربوني بهم عطا كرده

خداوند بزرگ زندگي تمام خانواده هاي ايراني رو پر دوام و پر قوام كن

ديروز بعد از ظهر تو آشپزخونه مشغول كار بودم كه تارا خانم اومد و لطف كرد كاسهاي از تو كابينت درآورد و زدش زمين  بگذريم كه حدود 2000 تيكه شد مي خواست بياد بالا سر خرده شيشه ها تا جمعشون كردم و جارو كشيدم ازبس جيغ زدم گلوم درد گفت تا يه دفعه تشريف نيارن داخل دست و بالشون خوني بشه

الان تارا خوابه باربد هم مشغول شيرجه زدن تو روزنامه هاي نخونده بابا ايمانه و حسابي داره لذت مي بره ..................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

سارا
6 آذر 90 18:31
سلااا م عزيزم خوبي؟كوچولوي نازت خوبه؟ من واسه ني ني جونم يه وبلاگ درست كردم خوشحال مي شم بياي راستي با اجازه لينكتونم كردم
مامان آرشیدا قند عسل
6 آذر 90 23:32
قربون اون انگشت مکیدنت برم من که خیلی با نمک میشی ٰ باریکلا به تارا گلی من که خودش خودشو میخوابونه جگر خاله ای تو همیشه زنده باشید و سرحال به مامان اصلا کاری نداشته باشید چون سه تاتون با یه اپسلون تفاوت عین همید وظیفه اصلیتونو انجام بدید ما هم وظیفه مونو انجام میدیم تو فکر نباشید راه میفتیم جمع میکنیم!!! راستی کلی دلم واستون تنگ شده به مامانی بگید تا آرشیدا گلی اداره میاد حداقل یه روز بیاردتون ببینمتون.
رادین کوچولو
8 آذر 90 5:26
خاله جون اینقدر قشنگ نوشته بودی که کاملا همه کارای این دوتا ناقلا رو تصور کردم. انشاالله همیشه مثل این روزا عاشق زندگیتون باشید
مامان آدرین
14 آذر 90 2:54
سلام دوستم خوبی؟ خسته نباشی خانومی این دوتا جینگولو رو از طرف من ببوس