بازم جشن تولد
سلام شيطون بلاها خوبين گلاي من خوش مي گذره حسابي با شيطونيهاتون كه گاهي اوقات از حد و مرز رد ميشه و غير قابل كنترل ميشين آخه تلويزيون بيچاره چه گناهي كرده كه مدام روشن و خاموشش ميكنيد ديگه بايد يواش يواش بريم خونه خودمون مامان جون ديگه كفري داره ميشه خونه زندگيشو ريختين به هم طفلي نمي دونه وسايل خونه رو كجا بذاره از دستتون
جونم براتون بگه تقريبا باربد هم به خوبي تارا راه ميره البته دستاشو جلو مي گيره كه نيفته از مبل و ميز هم خودشو مي كشه بالا دندوناي رديف پائينش هم دارن ميان ماشالا خوش اشتهاس و از اين بابت مشكلي وجود نداره
تارا ماشالا در حال دويدن و كوهنوردي با داد و فرياد كمي غذا مي خوره و البته براي خوردن ميوه خيلي با اشتهاس
روزي شايد هزار بار ساك لباساتون رو مرتب مي كنم و اسباب بازيهاتون رو از رو زمين جمع مي كنم ولي بعد از 10 دقيقه آش همون آش و كاسه همون كاسه اس.
براتون گفته بودم كه تارا بازي كلاغ پر و ياد گرفته دو روزه كه وقتي مي گيم كلاغ ديگه تارا چيزي نميگه ولي با شنيدن اسم تارا و باربد دست مي زنه
پريروز با بابايي و باربد رفتيم خونه خاله نيكي آخه تارا خواب بود خونه موند پيش مامان جون. باربد رفت تو كلبش نشست و مثل شيرا غرش كرد طفلك آرشيدا ترسيد و گريه كرد
امروز جشن تولد آرشيدا گليه و ما هم دعوتيم اميدوارم سر حال باشين اونجا چون خوب نخوابيدين .زياد هم شيطوني نكنيد كه مجبور بشم تمام وقت سرپا بمونم و دنبالتون راه برم
فعلا خدا حافظ تا سر يه فرصت مناسب كه بيام سراغ وبتون الهي من فداي اون شيرينكاريهاتون بشم.