واكسن
سلام شيطون بلا ها حالتون چطوره؟
امروز صبح رفتيم مركز بهداشت براي واكسن يكسالگي .مركز شلوغ بود .صبر كرديم تا نوبتمون شد. كلي بچه هاي بزرگتر از شما اومده بودن برا واكسن همشون كلي از ترس آمپول گريه مي كردن اتاقو تو سرشسن گذاشتن.
من نمي دونم چرا بعضي از پدر و مادرا انقدر بچه ها رو از دكتر و آمپول مي ترسونن. درسته كه درد داره ولي خوبيش اينه كه سريعتر بيماري برطرف ميشه ولي كلا رفتار تربيتي مناسبي نيست كه بچه ها رو از دكتر و دارو مي ترسونن. يه پسربچه 6 ساله چنان گريه هايي مي كرد كه دل سنگ آب ميشد.به خانمه گفت اصلا مگه تو بلدي آمپول بزني ؟
خلاصه نوبت ما شد و فرشته هاي گلم فقط همون لحظه تلقيح واكسن گريه كردن و بعدش آروم شدن الهي فداشون بشم من كه چقدر ماهن
امروز تو مركز دوباره از خانم كارشناس خواستم تا تارا رو وزن كنه ببينم شربت ويتان كه مي خوره اثر داشته يا نه كه وزنش 9100 گرم بود. انگار بد نبوده چون اشتهاش اين روزا خيلي بهتر شده الحمدلله
بعدش من رفتم اداره امروز خاله نيكي رفت بيرون من موندم و آرشيدا و پرستارش رفتم يه سري بهش بزنم ديدم خوابش مياد كمي باهاش بازي كردم و آروم خوابيد كلي خوشحال شدم اونم تا نزديك ظهر خوابيد وقتي مامانش اومد باورش نميشد.
تا برگشتم خونه ساعت 2 بود شماها خواب بودين ماهم سريع ناهار خورديم و بابا جون گفت چرا بچه ها رو به زور مي خوابونين تا نيان سفره رو به بهم بريزن ؟ وقتي بچه ها بيدار شدن ماشالا به جونشون امروز حسابي خدمت خونه مامان جون رسيدن و يه قسمتي از گچ ديوار اتاقو كندن فكر كنم تا شما از آب و گل در بياين خونه مامان جون رو بايد از نو بسازيم .مرتب در حال بالا رفتن از ميز و صندلي هستين و يا آويزون تلويزيون هستين خدائيش ديگه حس مي كنم بعضي وقتا مامان جون كفري ميشه ولي به روي خودش نمياره
بابا جون هم كه ميگه فداي سر نقل و نباتم چرا نميزارين خرابكاري كنن. يه ميز كوچولو گذاشتيم جلو در اتاق بابام كه تارا نره وسايلشو به هم بريزه مي بينم امروز رفته رو ميز و دستگيره درو پائين ميكشه و يه دفعه در باز شد . خدايا ديگه بايد چكار كنم.
هيچ سيمي از دست باربد خان در امان نيست تا نكشدش ول كن معامله نيست و بايد بريم سيم بيچاره رو نجات بديم.
راستي چند روز پيش باربد از خواب بيدار شد رفتم بغلش كردم و بوسيدمش. يه دفعه گفت بئيم ( بريم ) گفتم كجا بريم جون دلم .گفت ددر قربونش برم اين تپلو حرف بزنه من درسته مي خورمش
تارا هم كم كم داره حرف مي زنه چند روز پيش رفته بوديم خريد مرتب دستشو دراز مي كرد و مي گفت اين چيه .عين طوطي ها كه يك كلمه رو تكرار مي كنن
كلاغ پر رو هم ياد گرفته وقتي ميگيم كلاغ دستشو مي بره بالا و ميگه بر( پ رو نميگه به جاش ميگه ب )
الان هم تو خواب ناز هستين ولي فكر كنم داره وقت بيدار شدنتون ميشه