تداركات جشن تولد
سلام گلدونه هاي مامان
حالتون چطوره .اگه خدا بخواد فردا قراره جشن تولد يكسالگيتون رو برگزار كنيم. هرچي از دست من و بابا بر مياد سعي مي كنيم كوتاهي نشه و همه چيز به بهترين شكل ممكن انجام بشه ديروز بعد از ظهر من و خاله جون و باربد رفتيم دنبال كيك و تزئينات و لباس و ... امروز هم بابايي رفته دنبال بقيه كارا مهموناي عزيزمون رو هم دعوت كرديم .ايشالا كه ميان و به شادي همه چي برگزار بشه و به هممون خوش بگذره .
امروز من دير تر از هميشه اومدم چون همكارام مأموريت رفته بودن و بايست به جاشون مي موندم .وقتي اومدم خونه بقيه حضرات رفتن بيرون و من و بچه ها باهم تنها بوديم بعد از كلنجار فراوان با خواب سرانجام ساعت 4:30 خوابيدن و من بعد از مرتب كردن خونه اومدم به وبتون سر بزنم.
امروز خاله نيكي ازم پرسيد چه حسي دارم.بهش گفتم خيلي خوشحالم ولي اين يه سال به چه سرعتي گذشت انگار گردش 365 روز سال رو حس نكردم و يه دفعه به خودم اومدم مي بينم بچه ها دارن راه ميرن و كم كمك حرف مي زنن.به يه چشم به هم زدني وقت مدرسه و دانشگاهشون مي رسه
خدايا خودت مراقب تمام بچه هاي پاك و معصوم دنيا باش از هر رنگ و نژادي كه باشن