تب تارا
سلام به شيطون بلا ها حالتون خوبه الهي فداتون بشم من كه روزبروز ماشالا شيرين تر ميشين. بازم چند روزه براتون چيزي ننوشتم.
تو اين هفته متاسفانه روز يكشنبه كه از اداره اومدم ديدم تارا بشدت تب داره و بيحاله بهش قطره و شربت دادم و اونروز طفلكم 4 ساعت خوابيد ولي وقتي بيدار شد هنوز بيحال بود شب برديمشون دكتر هر دوشون رو معاينه كرد و دارو تجويز كرد . روز بعد كمي بهتر شد و لي تبش مرتب ميره و بر مي گرده امروز دوباره مي برمش دكتر.
البته جونم براتون بگه با اينكه بيحال بود ماشالا يه ذره از شيطنتاش كم نشده و به امر شريف خرابكاري و ريخت و پاش به همراه داداش شيطونش تمام وقت مشغولن. روزي چند بارتمام خونه رو به هم ميريزين .كارمن فقط مرتب كردن و جمع و جور كردن خونه س.ديگه حتي نمي رسم غذا درست كنم .مجبوريم حاضري بخوريم بعضي وقتا
باربد ديگه قربونش برم خوب راه ميره و ذوق زده ميشه.البته دستاشو رو به جلو مي گيره كه نيفته.اين پسر طلا خيلي محتاطه
تو حرف زدن هم دارين پيشرفت مي كنين. در تمام اوقات بيداري در حال مكالمه هستين به زبون خودتون .گاهي اوقات وقتي اتفاقي مي افته يا يه خرابكاري مي كنين با آب وتاب مياين تعريفش مي كني.
تارا البته تو خواب هم حرف ميزنه .ميره ددر ( دخملي خواب نوردي مي كنه.بايد دور و برش حتما بالش و پتو ي زيادي بزارم تا زياد دور نشه ، قربونش برم با سرش روببالا پيشروي مي كنه ) يا باباشو صدا مي زنه يا در حال اختلاط با فرشته هاست.
ديگه اينكه يه مسافر داشتيم عمه اي دارم كه سالهاست شمال زندگي مي كنه و حدود 5 سالي ميشد كه نديده بودمش يعني از زمان مراسم ازدواجمون تو اين هفته اومده بود به شهر و ديارش سر بزنه حسابي عاشق بچه ها شده بود و موقع خداحافظي گفت كه دوتاييشون رو بده ببرم پيش خودم
جونم براتون بگه تو اين هفته مامان جون مياد پيشتون .خدا حفظش كنه اگه نبودواقعا نمي دونستم چكار كنم و شماها رو به كي بسپارم ..
خديا منو ببخش اگه گاهي اوقات باعث رنجش مامانم ميشم.
امروز خاله نيكي و آرشيدا نيومدن آخه طفلكي آرشيدا دوباره مريض شده و مامانش بردتش دكتر اين دفعه سينش درد مي كنه
امروز آخر وقت خاله جون اومد دنبالم اداره به همراه تارا كه ظاهرا تو خونه بي تابي كرده بود.ولي تو اداره خيلي آروم بود ماشالا .داشت محيط اداره رو شناسايي مي كرد. كلي براي حيوانات تاكسيدرمي شده ذوق كرد. ولي وقتي اومديم خونه شروع كرد به نق و نوق البته فكش خيلي درد مي كنه به خاطر دندوناش ، بغلش كردم و تاب تابش دادم تا خوابيد.بعدش باربد خوابيد. الهي فداتون بشم من.اميدوارم هيچ وقت بيماري و ناراحتي شما رو اذيت نكنه.
خداوندا سلامتي تمام فرزندان اين مرز و بوم پر گهر را از تو مي خواهم.
اينم يكي از عكساي جديدتون ( سري دوم آتليه ، فقط يكي رو آماده كرده ، فكر كنم بقيه تا زمان مدرسه رفتن شما حاضر بشن !!!!!!!!!)