شیرین تر از شهد
سلام به نازنینا حالتون خوبه شیطون بلا های مامانی
دیروز ظهر که از اداره رفتم خونه شما خواب بودین کمی بعد بیدار شدین ناهار و بازی و شیطونی وووووو .موقع خواب اونقدر گریه کردین که نگو . منم براتون نوبت گرفتم تا ببریمتون دکتر.تو راه توی ماشین خوابتون برد .از تو پارکینگ باربد بیدار شد ولی تارا تو بغلم خواب بود.تو اتاق انتظار باربد کلی خندید و با بچه های دیگه ارتباط برقرار کرد حتی تو مطب دکتر هم بسیار خوش اخلاق بود. تارا هم وقتی گذاشتمش رو ترازوی دکتر بیدار شد
تارا : وزن : 8750 قد : 72
باربد : وزن: 9900 قد : 74
قربون قد و بالاتون برم .قدتون رو دکتر دیگه به حالت ایستاده اندازه گرفت درنتیجه این اندازه درست تره .از وضعیت کلیتون راضی بود خدا رو شکر ولی تارا زیاد اضافه وزن نداشت ماشالا به تحرکش
بعد از دکتر اومدیم خونه سر راه هم کمی خرید کردیم بعدش فوتبال بود . بابایی می خواست بازی ایران و بحرین رو ببینه که خدا رو شکر برنده شدیم.من هم خسته و در آرزوی کمی خواب
شما هم شیطونیتون گل کرده بوده و مدام ورجه وورجه می کردین ساعت 9:30 رفتیم تو اتاق در رو بستم تا بخوابین انقدر از سر و کولمون بالا رفتین که نگو ساعت حدود 11 به زور خوابیدین.
البته تا صبح کلی تو رختخوابتون چرخیدین .ساعت 7 صبح بیدار شدین منم بعد از انجام دادن کارهای مربوط به شما اومدم اداره .امروز ظاهرا با مامان جون و خاله جون رفتین بیرون