خدای بزرگ من

سلام یه شما دو تا گوگولی

حالتون خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ فضولیهاتون که خوبن؟ مواظب باشین انقدر از سرمایتون خرج نکنید.برا بعدا هم بزارین البته فکر کنم ماشالا چشمه فضولیهاتون همیشه جوشانه و به همون اندازه ای که خودنمایی می کنه بهش اضافه میشه

دیروز  پریروز ماشالا خیلی شیطونی کردین ولی با اینکه حال و روز درستی نداشتم خیلی اذیتم نکردین.آخه می دونید خدا منو خیلی دوس داره به خاطر اینکه همیشه بهترین ها رو بهم داده .پس اگه در کنارش دلشکستگی هایی بوجود میاد قربون بزرگیش برم که بهم توان میده برای مبارزه و برخورد صحیح

خدا که تو زندگیت و تمام لحظه لحظه هات باشه خیالت راحته که حتی اگه نتونستی از پس مشکلت بربیایی از حقت در برابر نامردمی ها دفاع می کنه ، زمانش مهم نیست الان باشه یا بعدا مطمئنی که حقت هیچوقت ضایع نمیشه

ناراحتی ها و مشکلات زندگی علاوه بر اینکه حکمت خدا هستند برای پی بردن هر چه بیشتر به بزرگی و عظمتش ، خیلی اوقات از غفلت و کوتاهی و ساده دلی ما ناشی میشن.

بچه های گلم همیشه یادتون باشه در تمام طول زندگیتون نسبت به دیگران خوشبین باشین و صادقانه رفتار کنید ولی هیچ وقت نگذارین کسی از اعتمادتون سوء استفاده کنه. این رو بهتون میگم که همیشه  اینطوری رفتار کنین چه ماباشیم و چه نباشیم.

 از روز اولی که این وبلاگو ساختم یعنی 25 اردیبهشت 90 تا الان فقط روزانه های شما رو نوشتم ولی از این به بعد می خوام یه ذره کارو گسترده ترش کنم و گاهی اوقات از خودم و بابایی  و بقیه هم بنویسم

شاید یه روزی روزگاری اگه خدا بخواد تموم اولین های زندگیمون رو براتون نوشتم چه قبل از تولد شما چه بعد از تولد شما .تا همیشه هر چهار تائیمون (و اطرافیانمون ) بدونیم پایه های این زندگی چه جوری شکل گرفته و اگه به اینجا رسیده  براش چه بهایی پرداخت شده و همیشه یادمون باشه و متعهد بشیم که به هیچ دلیلی حق نداریم و مجاز نیستیم اشتباهات جبران ناپذیر کنیم ( کوچیک و بزرگ فرقی نمی کنه ) و ارکانش رو دچار هر گونه خدشه ای بکنیم.

بچه های گلم منو خیلی ببخشید که براتون اینجوری می نویسم قول میدم دیگه خیلی تکرار نشه چون مامانیتون اهل درددل کردن نیست و متأسفانه همیشه حرفاشو تو دلش نگه می داره ولی تو این وبلاگ فضایی بوجود اومده که بتونه حرفشو بزنه تا سنگینی بارشو بتونه تحمل کنه

جونم برا فرشته های زندگیم بگه تو این دو سه روزه یکسره بند کردین به کشوها ( میز توالت ، کمدها ، آشپزخونه ) و تمام محتویاتشون رو زمین پخش و پلا می کنین.

دیگه می تونید در کابینتها رو باز کنید  خرابکاریهای رنگ و وارنگی رو بوجود بیارین

کار هر روز من شده جمع و جور کردن ریخت و پاش های شما جارو کشیدن و جمع کردن خورده بیسکویت از سراسر خونه

کار شما هم که علاوه بر شیطنت یه خورده خوابه و غذا خوردن با اعمال شاقه ( چون ظرف غذا بدست باید دنبالتون راه بیفتم، کاری که دو.ست نداشتم ولی الان دیگه مجبورم چون اگه غذا نخورین وقتی گرسنتون میشه خونه رو سرتون میزارین ) و همچنین سرو صدا و سخنرانی در تمام طول روز.الهی فداتون بشم به زبون فرشته ها حرف می زنید خیلی بانمک و خوشگل اگه اداتون رو در بیارم بهم اعتراض می کنید دیدنی.چشاتونو گرد می کنید و به زبون خودتون میگین آخه مامانی تو هم ؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه نمی دونی نباید ادا در بیاری زشته !!!!!

دیگه براتون بگم دیروز تشریف بردین تو آشپزخونه ساعت 11 شب من تو اتاق کار داشتم و بابا مشغول برنامه نود که بلله کار خودتون رو کردین کابینت ظرفشویی رو بازکردین همه چیو ریختین بیرون حتی خدای من سطل آشغال رو زمین ولو با جعبه اسپندا که باز کردین و ریختینشون رو زمین و خدا می دونه تارا چقدشو خورده

خلاصه بردیمتون بیرون لباساتون رو عوض کردیم و با تمهیداتی لالا فرمودین و منم دوباره ساعت یک و نیم شب جارو کشیدم .خدایا ما رو به خاطر آزردن همسایه ها در تمام اوقات شبانه روز ببخش بیچاره ها اول با داد و فریادها و جیغ های وقت و بیوقت حالا با صدای جارو در نیمه شب باید عادت کنن

دیشب ساعت 2 خوابیدم و صبح 6 بیدار شدم. ساعت 7 تارا بیدار شد بعد تعویض لباس نازگلک شیر خورد و خوابید

 دیشب ساعت 2 که می خواستم بخوابم باربد بیدار شد کمی شیر خورد بعد رفت تو خواب و بیداری یعنی پلکاش سنگین میشد ولی حس می کردم بیداره چون وقتی لپای تپلش رو می بوسیدیم بهمون با چشمای بسته لبخند میزد.انقدر با مزه بود که کلی بغلش کردیم و بوسیدیمشو و گذاشتیمش پیشمون  و بهش نگاه می کردیم. خدایا شکرت به خاطر این فرشته ها وبه خاطر تمام موهبت ها و ووووووو بزرگیت که بهترین راهنمای زندگی من هستی