تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

روزانه هاي من و بچه ها

1390/7/5 22:34
نویسنده : مامان انیس
377 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنيناي من

حالتون خوبه اون لپاي خوشگلتون رومي بوسم. خيلي اوقات دلم مي خواد محكم بغلتون كنم و فشارتون بدم انقدر كه صداتون در بياد ولي دلم نمياد آخه ممكنه اذيت بشين

اين چند روزه از ظهر كه از اداره ميام ديگه همش با هميم تا آخر شب كه بخوابين باهم بازي مي كنيم سرو صدا مي كنيم( شايد يه چند وقت ديگه همسايه ها برن شاكي بشن آخه يه مامان با دو جوجش چقدر بايد سروصدا كنن هاااان)

غذا مي خوريم. شما فضولي مي كنين ريخت و پاش مي كنين من جمع مي كنم

ديروز با هم ديگه رفتيم تو اتاقتون . كمي دراز كشيدم شما هم كه از خدا خواسته به تخت و كمدتون حمله ور شدين و البته كمد باربد رو تخليه كردين كف اتاق پر شده بود از لباس و پوشك منم دلم نيومد حرفي بزنم آزاد گذاشتمتون تا حسابي سرگرم بشين منم از شادي و بازي شما لذت بردم و خستگيم در اومد. كلي ازتون عكس گرفتم كه سر فرصت ميزارم تو وبلاگتون.راستي ديروز خاله جون پيشتون بود.گويا حسابي با هم سرگرم بودين آخه خيلي خيلي دوستون داره تا عصر پيشمون بود و بعدش رفت كلاس

امروز هم اول صبح مامان جون اومد.تارا گلي هم ساعت 7 صبح بيدار شد نيم ساعت بعدش من رفتم اداره البته ظهر مرخصي ساعتي گرفتم و زودتر اومدم خونه كمي خريد كردم شما ها ساعت 3 خوابيدين تا حدود 5 تو اين فاصله بسرعت جت هم غذاي فردارو آماده كردم هم لباساتون رو شستم  با يه سري كار ديگه تا 5 كه بيدار شدين باهم مشغول بازي شدين گاهگاهي هم منو مستفيض كردين . دنبال جارو برقي راه افتادين و چند ثانيه يكبار خاموشش كردين. ديگه مثل روزاي اول از صداي جاروبرقي نمي ترسين

جونم براتون بگه تو اين دو روز تارا بند كرده به ميز توالت و بعد از ريخت وپاش پريروز دوباره امروز بي سروصدا رفته سراغ لوازم آرايش بنده و كل سايه ها رو قاطي كرده بود و برسهاشون رو هم ميل كرده تيكه تيكه كرده بود. خانمي تمايل زيادي به تجزيه اجسام به واحد هاي سازندشون داره

غروب هم آقاي باربد خان با كنترل ماهواره ور رفت و كل سيستم كانالهارو به هم ريخت كلي طول كشيد تا درستشون كردم. هر دوتون از شدت خستگي كمي قبل ساعت 9 خوابيدين منم بعد انجام چند تا كار اومدم پاي كمپيوتر الان شما دو  جوجه تو خواب ناز هستين  ومنم مشغول نوشتن خاطراتتون بابا يي هم هنوز نيومده.آخه اينروزا كارش خيلي زياده

فكر كنم تو اينروزا دوباره دندون جديد تو راه دارين به سلامتي آخه آبريزش دهنتون خيلي زياد شده بخصوص باربد كه هميشه جلوي لباسش خيسه پيش بندشو چند بار در طول روز عوض مي كنم

تارا هم مرتب مي خواد با لثه هاش به چيزي فشار بده.البته خدا رو شكر چند روزه ديگه گازم نمي گيره  الان ديگه تو روز هم از شير من مي خوره آخه تو هفته گذشته بخاطر گاز گرفتناي مكررش تو روز شير خشك مي خورد و شبا كه گيج خواب بود ومتوجه نبود كه مي تونه گاز بگيره بهش شير مي دادم ولي الان خدا رو شكر بهتر شده

عزيزاي دلم روزهاي نوزاديتون پشت سر هم داره مي گذره و شما ماشالا دارين بزرگ ميشين الهي فداتون بشم 6 سال ديگه تو همچين روزايي شما هم ميريد مدرسه. اميدوارم خداي بزرگ به همه ني ني ها و خاواده هاشون سلامتي و عمر با عزت بده . خداي من جوجه هاي ما رو هم به سلامت به سر منزل مقصود برسون ازت مي خوام كه بهترين ها رو بهشون عنايت كني به حق بزرگي و رحمتت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

رادین کوچولو
7 مهر 90 11:59
وای خوشبحال تارا و باربد که تنها نیستن و همیشه با همند. کوچولوهای ناز همیشه پشت همو داشته باشید خب؟؟