لپ گليا
سلام به عزیزای دلم
حالتون چطوره خوبین ایشالا که خوش می گذره ماشالا به جونتون که اینقده شیرین شدین .ناقلا ها خودم می خورمتون به تنهایی.
تارا تمرین راه رفتن می کنه باربد تمرین حرف زدن امروز برای اولین بار گفت مامان چه لحظه قشنگی بود. ساعت ٣ بعد از ظهر که اومد دم آشپزخونه و صدام کرد.
خدایا به شکرانه این شیرینی و موهبتي که بهمون عطا کردی همه آرزومندان رو به آرزوشون برسون
تارا گلي حدود 5 متري راه ميره بعد ميشينه برا خودش دس دسي مي كنه.باربد هم ديگه كاملا مي تونه بشينه و با كمك سرپا مي ايسته و كنار مبل راه ميره.با اينكه خيلي بعد از تارا تونست بشينه ولي تمرينش كوتاه بود چون از 4-5 روز پيش تمرين كرد و از ديروز به خوبي مي شينه
وقتي سوار روروكين هميشه عين دو جوجه دنبال هم هستين ومشغول خرابكاري.ديروز روزنامه كف كشوي بوفتون رو در آوردينباهمديگه پارش كردين و قهقهه ميزدين
من فداي اون شيرين كاريهاتون بشم.الان هر دو تون خواب هستين.منم پاي خاطرات شما .
اينروزا بعضي وقتا باهم دعواتون ميشه سر يه چيزايي كه ما خندمون ميگيره.اگه يكيتون رو بغل كنم اون يكي هم حتما مياد. مي خواد بشينه تو بغلم اونم تنهايي . در نظر بگيرين وقتايي كه هر دوتون با هم خوابتون مياد و طبق عادتي كه دارين و بايد تو بغل ماماني شير بخورين و شيشه رو هم نمي خورين به اين موارد گاهي اوقات تنهايي من رو هم اضافه كنين اونوقته كه هر دوتون نق و نوقتون تبديل ميشه به گريه و بحران شروع ميشه ولي به لطف خدا هميشه اين لحظات در عرض مدت كوتاهي تموم ميشه
خداوندا شكرت به خاطر فرشته هاي نازنيني كه بهمون عطا كردي اونا و همه بچه هاي دنيا رو هميشه پشت و پناه باش و عاقبت بخيرشون كن
اينم جندتا عكس از ني ني فرشته هاي خوشمل من