آلوچه ها

سلام                                                                          

تارا گلی و باربد پسر حالتون خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ اوضاع به کامه ؟ چه خبرا ؟ ناقلاها صبحا تا ٩ و ١٠ می خوابین ظهر که من اومدم سرحالین بازی می کنین تو سر و کله هم می زنین. عصر دوباره می خوابین .آخر شب قبراق و سرحال بیدارین تا ١ و ٢ صبح منم که عیبی نداره هر روز دیر از خواب پا میشم. دیر به اداره می رسم.تأخیر می خورم. از اضافه کاریم کم میشه و سایر مسائل اداری......

بگذریم. مرمری های من ایشالا همیشه همینطور سرحال و سرزنده باشین. می دونین من همیشه از خدا می خواستم که بچه هامون فضول باشن و خدا خیلی قشنگ این آرزوی منو برآورده کرده.الهی شکرتتت

طلایی ها این روزا حسابی همه چیو میزارین زیر دندوناتون و گاز می گیرین.از اشیاء بیجان گرفته تا جانداران محترم فامیل و غیر فامیل اصلا فرقی نمی کنه که چی باشه مهم اینه که گاز بگیرین

دیروز لباسای تارا رو عوض کردم با یه صحنه عجیب روبرو شدم روی پیش بندش یه سوراخ گنده بود و یه عالمه جای دندون کوچولو من نمی دونم اون تیکه پیش بندو که کنده خوردتش یا نه ؟ سر فرصت حتما عکسشو میزارم تا ببینید.

پسر گلم داره حسابی تمرین حرف زدن می کنه : ددد  ننننننه دن دن دن بوم بوم بوم و....خلاصه شیرینی شده عزیز دلم.

دیشب رفتیم مهمونی خونه پسرخاله بابا ایمان. باربد سر شام پیشش نشست و اونم یه کاسه ماست بهش داد. وقتی خواست بره غذاشو بخوره پسرم هنوز می خواست تو بغلش بمونه و از دستش غذا بخوره ایشونم خیلی خیلی بچه ها رو دوست داره

دخترم هه که ماشالا خودشو حسابی تو دل همه جا کرده و تو بغل همه میره دیگه کاری به مامانی و بابایی نداره

الهی من فداتون بشم .دعا کنین برای تمام افرادی که آرزو های خوب دارن و از خدای مهربون بخواین به خاطر قلب پاک تمام بچه ها ، این دنیا رو از هر چی بدی و زشتیه پاک کنه و شادی و آرامش رو مهمون دل همه آدما بکنه