بابونه ها
سلام به عزیزای دلم.
گلای من اولین روز ٩ ماهگی مبارکتون باشه ایشالا همیشه سلامت باشید.
امروز صبح مامان جون اومد پیشتون منم با خیال راحت رفتم اداره . امروز خیلی بچه های گلی بودین. اصلا مامان جونو اذیت نکردین. الهی قربونتون برم دیگه حسابی ورجه وورجه می کنید. سراغ همه چی میرین از روزنامه و کتاب گرفته تا تلفن و کنترل تلویزیون و سایر لوازم بزرگونه.
خوشگلای من چند روز پیش میله عروسکای ملودی تخت باربد رو به اتفاق هم شکستین و الان عروسکاش روانه سبد اسباب بازیهاتون شده و فعلا خیلی دوسشون دارین و جزء علاقمندیهاتون هستن.
ضمنا آقای باربد خان به عروسک میکی ماوس علاقه زیادی داره و زمانی که شدید گریه می کنه می برمش جلوی در کمدش با برچسبای میکی ماوس حسابی سرگرم میشه و همه چی یادش میره.
تارا خانم هم به کیتی کت علاقه زیادی داره
ظهر که از اداره اومدم دو بار خوابیدین و بیدار شدین تا ساعت ٨ که به خاطر پایش ٨ ماهگی رفتیم پپیش آقای دکتر مهربون . از وضعیت شما راضی بود و گفت از ظاهر تارا معلومه که کم می خوابه الهی فداتون بشم با تعجب به دکتر خیره شده بودین وقتی دندوناتون رو معاینه کرد بالاخره زدین زیر گریه و اما قد و وزن دخمل و پسمل:
تارا : قد : ٧٠ وزن : ٧٧٥٠ گرم
باربد : قد: ٧٢ وزن : ٨٨٠٠ گرم
این ماه وزن گیری شما نسبت به ماه قبل بهتر بود . دکتر هم گفت که به همین ترتیب عمل کنم تا رشد خوبی داشته باشین
بعد رفتیم خونه مامان جون اینا کلی ناز و ادا از خودتون نشون دادین. باباجون کلی باهاتون بازی کرد. بعد رفتیم خونه یکی از فامیلاسری بزنیم. با بچه هاشون حسابی سرگرم شدین . باربد نشسته بود یه دفعه افتاد زمین. طفلکم خیلی گریه کرد. نازنین ( نوه عموی بابا ایمان ) هم که پیش شما بود از گریه شما به گریه افتاد و با اینکه امسال میره مدرسه مثل بارون اشک می اومد از چشاش . مامانش گفت که خودشو مقصر می دونه طفلک کلی باهاش حرف زدم تا خندید.
وقتی از اونجا اومدیم بیرون شما دو وروجک تو ماشین خوابیدین و یکی دیگه از روزهای زندگی به شادمانی ورق خورد .