پایان هشت ماهگی
.سلام به نفسام حالتون چطوره ؟ هشت ماهگیتون مبارک باشه قند عسلام. انشالا همیشه سلامت و تندرست باشید جوونه های زندگی. تمام شیرینی های این دنیا رو براتون آرزو می کنم و امیدوارم تلخی ها و زشتی های این زندگی هیچگاه تلخکامتون نکنه
به مناسبت این ماهگرد فرخنده آقاي باربد خان از ديروز مي فرمايند : ددد ددد ددد . ايشون الان سر پاي من نشستن و مي خوان با دستاي كوچولوشون به دكمه هاي كيبورد فشار بدن . هر چند دقيقه يكبار هم از سيستم خارجش مي كنن و همش در حال اعتراض به بنده هستند. تارا خانم الان خوابيده البته بعد از مقادير زيادي فضولي و چند بار افتادن رضايت به خوابيدن .
اد ذ ئ د : اين حروف نگاره هاي باربد خان مي باشند. به فرموده پدر دورش كرديم و الان غر مي زنن.
امروز بابا ايمان سرش درد مي كنه و بچه ها هم سعي كردن سكوت خونه رو رعايت كنن تا ايشون استراحت كنن. ديشب دائي بابا ايمان رفتن تهران تا چند روز ديگه بركردن آلمان ما هم به همراه بقيه فاميل براي بدرقشون رفتيم فرودگاه. باربد ديروز نق و نوقش زياد بود . تو مهموني ديشب هي گريه مي كرد و بغل كسي نمي رفت به جز من و اگر مي رفت بعد چند دقيقه شروع مي كرد به گريه. در عوض تارا خانومم حسابي مجلس ارايي فرمودن و اصلا گريه نكردن. ديگه براتون بگم اين وروجكا روز بروز شيرين تر ميشن و محبوب همه فاميل هستن.
الهي من قربونشون برم. ماشالا دارن بزرگ ميشن بزنم به تخته با اين كه دو قلو هستند خيلي اذيتم نمي كنن و در واقع لطف و مرحمت خداوند بوده كه به من ارزاني شده و انرژي منو چند برابر كرده تا هم بتونم به كار اداره برسم و هم كار خونه . البته كمكاي بي دريغ مامان جون و بابايي هم بسيار موثر بوده
خدايا به خاطر اين فرشته هاي سالم و خوشگل ازت ممنوم
ديگه تحمل باربد تموم شده و داره به زبون بي زبوني ميگه بابا بلند شو از اينجا بريم. منو دور بده
الهي من قربون حرف زدنت بشم. خودم مي خورمت به تنهايي