تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

خداحافظ بهار

1393/3/31 14:06
نویسنده : مامان انیس
655 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صدتا سلام به عزیزای دلم حالتون چطوره آلبالوهای خوشمزه من

خوش و سلامت هستید انشالا .... هر جا هستید امیدوارم که چرخ روزگار به مراد دلتون بچرخه

امروز آخرین روز بهاره و فردا فصل گرم تابستون شروع میشه

عرضم خدمت شما که توی ماهی که امروز آخرین روزشو سپری می کنیم مهد کودکتون تعطیل شد و خونه مامان جون بودید به صرف بازی و شیطنت و آتیش سوزوندن

برنامه کاری ما توی این ماه به خاطر تغییر ساعت کاری و حضور در ساعت 6:30 صبح این بوده که از شنبه تا چهارشنبه خونه مامان جونیم و آخر هفته ها تشریف می بریم منزل به خاطر اینکه اون بنده خداها نیاز به تمدد اعصاب دارند و من می دونم با این وروجکا چی می کشن

گاهی اوقات صبحا با باباجون میرید بیرون اگرچه هوا گرمه و نفس آدم بند میاد ولی حسابی بهتون خوش می گذره کیف دلتون خاکبازی می کنید ...

بعضی روزها هم پیش مامان جونید و کلا دکوراسیون خونه رو تغییر میدید هزار ماشالا به انرژیتون که تمومی نداره و خسته نمیشید انگار .........خواب عصر هیچی به هیچی شبا هم با دردسر می خوابید

بعضی عصرا هم میریم بیرون اگر گرمای هوا اجازه بده و من که سردردام توی این ماه تقریبا هر روزه شده

جرأت ندارم پیاده ببرمتون بیرون در هر مغازه ای می ایستین و سفارش خرید میدید دیگه بهتون میگم پول ندارم می فرمایید برو از بانک بگیر میگم حقوق ندادن میگین برو از مامان جون بگیر میگم اونم نداره با اطمینان می فرمایید بللللللللللله داره

لجبازی این روزها بیشتر توی رفتارتون هست نمی دونم به خاطر سنتونه یا اینکه به زبان ساده لوس و ننر هستید که وای به حال من

دعوا و بزن بزن هم که همیشگیه  و همچنین خرابکاری نمی دونم بقیه بچه ها اینجورین یا فقط شما اینطورین به لطف دستای کوچولوی شما عمر یه اسباب بازی بیشتر از سه روز طول نمی کشه یا خراب میشه یا دیگه از چشمتون می افته  و دستور خرید یه مدل جدید رو میدین

فکر کنم نسل ما برای تربیت بچه هامون ازون ور بوم داریم می افتیم  غرقن توی امکاناتی که شاید توی دوران بچگی آرزوشو داشتیم حالا وروجکای فسقلی من برای خودشون سفارش لپتاپ و تبلت میدن هییییییییییی روزگار

یکی از توانمندی های من در این روزها  اینه که زبان اشاره وروجکا رو متوجه بشم یعنی می فرمایند اونو بده هرچی بگم چیو می خوای میگه اون............... میگم توضیح بده میگه یه وسیله ایه حالا من باید بشینم آنالیز کنم تا ایشون اراده خواست چه چیزی رو فرمودن

بسیااار بسیار شیرین زبون هستید و می خوام درسته بخورمتون بس که بامزه حرف می زنید و سوالای فراوون می پرسید از جمله دیروز تارا می پرسه مامان این خونه رو کی خاسته ( ساخته )

مامان من نی نی بودم هنوز به دنیا نیومده بودم ؟

هرشب می پرسن شب که خوابیدیم فردا نمیریم مهد کودک تو نمیری اداره ما رو با خودت ببر اداره

روزهایی هم که میان اداره چنان بلایی به روزگارم میارن که نگو و نپرس

تارا عاشق نقاشیه و باربد عاشق دوچرخه و انگار باید دوچرخه بزرگتری براش بگیریم

البته قراره کلاس موسیقی هم برن منتظریم که مربی مربوطه اطلاعی بهمون بده

این روزها خیلی به کارتون های آموزشی علاقمند شدن کار کردن مقدماتی با کامپیوتر رو دارن یاد می گیرن و البته می فرمایند ما می خوایم بریم دانشگاه مثل خاله آذین

وقتی میریم بیرون بس که بدو بدو می کنن و شیطونی بخصوص تارا مدام می افته چشم غره میرم بهش پا میشه خودشو می تکونه میگه چیزی نشد که دردم نیومد و دوباره شروع می کنه به دویدن

دو هفته پیش دچار اسپاسم عضلات شدم و کمر درد شدیدی گرفتم شب که دکتر اومد و بعد خواستند آمپولامو بزنن اومدن بالای سرم میگن انیس گریه نکنی یواش می زندت دردت نمیاد اومدن با دستای کوچولوشون کمرمو ماساژدادن صبح مدام ازم پرسیدن کمرت خوب شد ؟

وقتایی که سردرد دارم میرن برام قرصامو میارن میگن بخور خوب بشی بریم بیرون قربونتون برم الهی .............خدای بزرگ من شکر دیگه بالاتر از این نعمت و لحظه های شیرین مگه هست که به ما عنایت کردی

هر روز سفارش مداد رنگی و ماژیک و کاغذ رنگی دارن و چیزای خوب دیگه

روز پنجشنبه صبح بیرون کار داشتم بردمشون با خودم توی بانک اول اونقدر شیطونی کردن یکی از کارمندا صدام زد گفت نوبتت شماره چنده گفتم 13 – 14 نفر جلومن گفت بفرمایید من براتون انجام میدم بعد رفتیم یه بانک دیگه شلوغ شلوغ سیستم نوبت دهی خراب بود اینجا بازم صدام کردن و کارم راه افتاد حالا درسته بکن نکن زیاده ولی انگار بردن بیرون شما یه جورایی کارمو راه می اندازه

هفته پیش بابام بچه ها رو برده بود بیرون به یه امامزاده هم سرزده بودن طبق معمول باربد توی باغچه ها حسابی خاکبازی کرده بود وقتی اومدم خونه تارا برام تعریف می کنه تا رفتیم بسم الله باربد رفت توی گلا هی صداش کرذم  گوش نکرد

قربونش برم حسابی حواسشو میده بهش ولی خب به وقتش حالشو هم می گیره

باربد میگه می خوام برم دستشویی تارا میگه می خوای بیام بشورمت باربد مواظب باش خودتو خیس نکنی

موقع غذا میگه بیا من بهت غذا میدم و در نتیجه این سرویس دهی پسر کوچولوی ما بسیار تنبل شده و یه لیوان آب هم باید بدی دستش دیشب بهشون خوراکی دادم ظرف باربد ریخت روی زمین با گریه اومده میگه ریختن.... میگم جمعش کن میگه بلد نیستم توجه نکردم رفته سراغ تارا با گریه ازش می خواد که بیا برام جمع کن من بلد نیستم  یعنی خدا به داد عروس آینده ام برسه و البته من که روح و روانم  قشنگ مورد التفات قرار میگیره اگه این اخلاقشو عوض نکنم....

گفتنی ها زیاده عزیزای دلم با قلب پاکتون برای دلهای زنگار گرفته ما بزرگترا دعا کنید از خدا بخواید که  ما رو از نظر لطف و مرحمتش محروم نکنه

خدای بزرگ من همیشه پشت و پناه  دردونه های نازنینم باش

 

 

 

 

 

پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

خواهر فرناز
31 خرداد 93 15:03
سلام انیس جونم اومدیم لایک کنیم ولی نمیذاره نمیدونم چشه هر روز قاطی میکنه؟؟؟؟؟؟ قربونت برم وقتی متنو میخوانم ازش لذت میبرم دلم میخواد بیام بخورمشون وای لحظه هاشون یاد خاطرات بچه های داییم میافتم دقیقا برام خاطراتشون تکرار میشه از دست باربد تنبل بیچاره تارا جونم مگه چه گناهی کرده ؟یکم زرنگ شو دیگه وگرنه میخورمت
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم خوبی زنده باشی ایشالا محبت داری گلم... آره دیگه این فسقلی خان ما از همه سرویس می گیره ناقلا
مادر هومان و هورمزد
31 خرداد 93 23:16
مامانی سلام.خیلی نوشتت نازه،یه ته مزه طنزی هم که توشه هکمش آدمو به جلو هل میده وگوشه لبو به لبخند غلغلک.جالبش اینه که پسرهای منم در تغییر دکوراسیون دعوا و خراب کاری یدطولایی دارند.اگه مطالب منو ورق بزنی اون وقت متوجه میشی که انگار همه دوقلوها مثل همند.عسلاتو ببوس
مامان انیس
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم نظر لطفته امان از دست وروجکایی که با هم نقشه می کشن برای خرابکاری ببوس قندعسلاتو
مامان رها
1 تیر 93 2:50
وای ماشالله به این شیطونکا خدا نگه دارشون باشه خدا سایه پدر بزرگا و مادر بزرگارو هم همیشه بالا سر ما نگه داره که مدد رسان ما هستن
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم انشالا که خدا همه بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه و همچنین پدر و مادرای مهربون رو
مامانی و بابایی
1 تیر 93 12:49
سلام خیلی عالی نوشتید خوشحال میشم بهمون سربزنید منم میام خونتون چون دختر منم اسمش تاراس
مامان انیس
پاسخ
سلام ممنون از لطفتون محبت کردید حتما
مامانی شایلین جون
1 تیر 93 14:56
سلام انیس جون سرنوشت تو با این وروجکا شبیه سرنوشت منه. ما هم تا یه سال پیش همیشه خونه مادرم بودیم آخر هفته میرفتیم خونه خودمون. شایلین هم هر شب میپرسه فردا باید برم مهد؟؟؟؟؟؟امروزم اینقد گریه کرده مجبور شدم بیارمش اداره. ولی پدرمو درآورده فعلا هم دراز کشیده داره موبایل بازی میکنه. منم مدت یه ماهه که کمردرد دارم و سرم هم همیشه درد میکنه.و خلاصه که خیلی حالتو درک میکنم. ایشالا همیشه سلامت و تندرست و شاد باشین عزیزم. میبوسمتون
مامان انیس
پاسخ
سلام گلم آخی شما هم اینجوری بودید ؟ با اینکه مثل مهمون میریم اونور ولی ازین شرایط خسته شدم از دست این وروجکا طفلی ها خیلی اوقات دوست ندارن برن مهد حیف که مجبوریم امیدوارم شما هم همیشه سلامت باشی و شاد این روزهای سخت می گذره عزیزم می بوسمتون مراقب خودتون باشید
سولماز
1 تیر 93 22:59
سلام انیس جونم دوست دارم اینجا را چون می خوانم می کنم چه خوب یکی هم مثل من انگار تو در خونه مایی ما خبر نداریم باور کن که نود درصد مثل هم هستند من واقعا نممی فهم که چه وقتی خواب برای این وروجکها معنی پیدا می کنه دوستون دارم ودلم عکککککس می خواهد لطفا
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم خوبی فرشته هات چطورن خواب اصلا هیچی وقتی بهشون میگم خوابتون نمیاد انگار سرحالتر میشن .......باور کن باتریشون تموم میشه که می خوابن خدایا به همه مامانا نیرو و توان چند برابر عنایت کن عکس هم چشم به زودی باور کن نمی دونم لحظه هام چه جوری می گذره بیشتر عکسا رو هم با ادا اصول خراب می کنن می بوسمتون
مامانی
2 تیر 93 0:06
سلام.خوبین؟با پست تولد در خدمتیم.خوشحال میشیم تشریف بیارید
مامان انیس
پاسخ
سلام گلم مرسی حتما
مامان سونیا
2 تیر 93 8:37
ای جان چه انرژی میگیره ادم وقتی این نوشته ها رو میخونه هزار ماشالله به دوتا گل خوشگلم ماشالله بچه های حالا همه همینطور هستند انیس جون وروجک و شیطون بلا و پرتوقع البته منم مثل شما گاهی فکر میکنم ما ها ازاون طرف بوم افتادیم و این لوس لوسکها در اینده میخوان چکار بکنن از طرفی هم فکر میکنم ما هرک کاری که از دستمون بر بیاد باید براشون دریغ نکنیم و کم نگذاریم فقط خدا خودش کمک هممون بکنه عجب روزگاری شده ها آخه مشکل اینکه شما باید از هرچیزی هم دوتا بخرید دوتا تبلت و دوتا لپ تاب کی بره این همه راه رو تازه دانشگاه هم که میخوان برن دوتا هم شهریه دانشگاه یعنی با این اوضاع و احول ما ها باید به گنج قارون دسترسی داشته باشم تا بتونیم خواسته های این فسقلیها رو براورده کنیم در مورد اسباب بازی هم همه بچه ها همینطورند من که برای سونیا هرچی میگرم در دم و با یک اقدام نابوده هرچی هم که من و باباش حرص میخوریم فایده نداره اینها راه خودشون رو میرند الهی سالم و سلامت باشن بقیه چیزا حل میشه
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم دوست نازنین خودم می دونی خیلی اوقات فکر می کنم نزاریم چیزی به دلشون بمونه بهتره یا لوس نشن البته تنها نتیجه ای که فعلا رسیدم اینه که وروجکای لوسی دارم اونم از نوع دوبله آره دیگه همه چی باید دوتا و مثل هم باشه باور کن اسباب بازی که می خرم دیگه به این فکر می کنم که وقتی خراب بشه آیا توی کیسه زباله جاش میشه یا نه روم نمیشه اسباب بازیهاشون رو نشون بدم تازه با افتخار هم می فرمایند خودم خرابش کردم خودم پرتش کردم و.... سونیا خوشگله رو ببوسش به جای من روزها و لحظه هاتون طلایی و درخشان دوست عزیزم
نرگس مامان طاها و تارا
3 تیر 93 13:05
واي خداي من چقدر كارها و رفتارهاي اين بچه ها شبيه هم.كاملا مي تونم تصور كنم تارا چطور براي برادرش مادري مي كنه و در واقع جمع و جورش مي كنه.دقيقا مي دونم وقتي تارا مي خوره زمين ميگه چيزيم نشد قيافش چه شكليه،تازه تارا ما از خودشم معذرت خواهي مي كنه مدام مي گه آبجي ببخشيد... واي خيلي بامزه بود.
مامان انیس
پاسخ
جمع و جور کردنو عالی گفتی واقعا همینه اصلا فرهنگ ایرانیه دیگه خواهر جور برادرشو می کشه البته من شخصا بی تجربه ام در این زمینهوقتی می افته آی لجم می گیره که چند ثانیه قبلش گفتم مواظب باش بعد در کمال خونسری میگه چیزی نشده که... الهی تارای نازنینم معذرت برای چی عزیزم خوش و خرم باشید انشالا می بوسمتون
گل آرا مامان طاها & تارا
3 تیر 93 16:07
خدا حفظشون کنه چقدر شیرین زبونن... مامانی چقدر ازت سوال میپرسن.کلی خندیدم...چقدر مهد رو دوست دارن.الهی پس تو بهار سردرد میگیری...ایشالاه زودی خوب بشی.هوا هم بدجور گرم شده عزیزامو میبوسم.ازشون عکسم بزار مامانی مهربون
مامان انیس
پاسخ
ممنونم دوست مهربون و عزیزم ... ایشالا که همیشه لبت پر خنده باشه آره سردردام با شروع گرما بیشتر و تقریبا هر روزه میشه مرسی از لطفت فسقلی ها رو ببوس به جای من عکس هم به روی چشم
مامانی
4 تیر 93 10:08
الان بگو ببینم من چی گفتم؟!!! میگم این خیلی خوبه سعی کن هروقت کار بانکی داری ببریشون با خودت سیم ثانیه کارت راه بیفته بعدشم باید حقوقی چیزی هم براشون در نظر بگیری وگرنه بهشون میگم دیگه باهات نیان ههان معطل شی دیگه خود دانی بوسسس برای باربدتنبل و تارای جور برادرکش
مامان انیس
پاسخ
همین تصمیمو دارم ولی اونروز بعد راه افتادن کارا توی بانک توی سلمانی به اندازه همه معطلی های صبح منتظر نوبت موندیم و بی تربیتا به روی خودشون نیاوردن این آتیش پاره ها چه می کنن قربون خاله جونی مهربون
پوپک مامان آنیل و آنیا
4 تیر 93 12:38
میگم انیس جون. طفلکی مامانا. خدا سایه شون رو از سرمون کم نکنه. تقریبا بچه های من در بعضی موارد مشابه تشریف دارند. دعوا کردن و کم خوابی. باید حتما من بخوابم تا اونا هم بخوابن. دیوارهامون هم که دیگه افتضاحه. من حوصله ندارم پاک کنم. اما بیرون رفتنی اگه چیزی رو برا خرید صلاح ندونستم زیاد بهونه گیری و نق نق نمی کنن.
مامان انیس
پاسخ
آره پوپک جون واقعا گل گفتی ای امان از دعوا و بی خوابی من دیگه بعضی وقتا شبا بیهوش میشم نمی دونم کی می خوابن والا ... برای بهونه و نق نق بیرون تارا حرف گوش میده ولی باربد خیلی سرتقی می کنه بیرون که میریم ولی وقتی تک تک بیرون می برمشون اصلا و ابدا نق نق نمی زنن و راحت کنترل میشن می بوسمتون مراقب خودتون باشید
مامان شینا
9 تیر 93 15:54
آدم لذت میبره کارای این وروجکارو میخونه
مامان انیس
پاسخ
قربونت برم دوست عزيزم محبت داري