تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

بپرس نظرت چیه

1393/4/11 9:31
نویسنده : مامان انیس
447 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام

یه سلام گرم تابستونه 11 تیرماهی خدمت شما و همه دوستای عزیزم امیدوارم به همگی شما خوش بگذره ... اینجا گرما بیداد می کنه والا راستی اول کاری ماه مهمانی خدا رو تبریک میگم امیدوارم بهره مندان ازین خوان نعمت الهی برای بازماندگان راه دعا بفرمایند....

عرض خدمت فرشته های خودم می رسیم به اهم اخبار

از اول هفته ای که توش هستیم یعنی 7 تیر ماه فرشته های من دوباره میرن مهد شیفت صبح مهمانی خونه مامان جون اینا به سلامتی تموم شد و برگشتیم سر خونه زندگی خودمون بچه ها عادت کردن دوباره خدا رو شکر ظهر هم بعد مهد یکی دو ساعت میرن منزل مامان جون تا تایم ما تموم بشه

شیطنت و شیرین زبونی همچنان ادامه داره کنجکاوی و خرابکاری ایضا دعوا ی تام و جری هم به همین صورت ولی خوبیش اینه به لحظه اس .. دعوا می کنن گریه شون در میاد بعد از هم دلجویی می کنن همو می بوسن  و دوباره همه چی از اول شروع میشه منم که گرما و سردرد این روزها از پام انداخته  شبها خوب نمی خوابم با این ساعت کاری مشعشع و به خاطر آماده کردن کوله بچه ها و... از 5:30 بیدارم و عملا تا 1 شب نمی خوابم و در نتیجه این روزها همش احساس یه کتلت وارفته رو دارم

هفته پیش تارا داشت با گوشیم بازی می کرد بعد چند دقیقه آوردش دیدم یه خط طولی توی lcd مبارک پیدا شده و کار نمی کنه میگم چرا اینجوریه می فرمایند کار نکرد منم پرتش کردم حالا درستش کن کلی عصبانی شدم تارا رو دعوا کردم مامان گفت حالا که چی بچه رو دعوا کردی اصلا تقصیر خودته چرا دادی دستش خواهرم می خنده میگه ببین از بس گوشیتو عوض نکردی و ماههاست در صددی بیچاره خودکشی کرده

فرداش بابام میگه چرا گوشیت خاموشه میگم تارا شکوندش میگه شکونده که شکونده چرا دعواش کردی حواستو بده رفتارت اصلا با این بچه ها خوب نیست ببینم دعواشون کردی با من طرفی خیلی هم جدی گفت من طفلی  بغضم گرفت خلاصه بنده شدم مقصر ماجرا و بانی همه مشکلات نوع بشر از ابتدای خلقت تا کنون گوشی رو بردم تعمیر و مبلغی هم پیاده شدیم سر هیچ برای عوض کردن تاچ گوشی تازه شب تارا خانم می فرمایند چرا درستش کردی می انداختیش توی سطل زباله یکی دیگه می خریدی

روز پنجشنبه گذشته صبح در یک اقدام ضربتی بچه ها رو بردم مهد ثبت نامشون کردم بعد رفتیم برای خرید وسایل و به معنای واقعی کلمه باربد سرویس فول آپشنی از حال من درآورد بس که بهانه گرفت و اسم تک تک وسایلی که اونجا بود آورد یه فصل هم گریه کرد..برای ماشین گیتار تفنگ و هر چی که دید منم که خونسرد به روی مبارک نیاوردم بقیه اینا رو که نمیبینن که در خلوت چه بلایی به روزگارم در میارن بازخواستم می کنن به خاطر دعوا کردنشون والا به خدا

روز جمعه بعد یه هفته تشریف مبارکمون رو بردیم منزل و رفتم توی آشپزخونه و انجام کارها از ساعت 10 مرتب از آقاتی همسر خواستم زباله ها رو ببره بیرون و طبق عادت بقیه آقایون تا یه ساعت بعد لفتش داد منم نمی دونم چرا مثل همیشه خودم نبردمشون خب گذشت تا فردا صبح که اومدم توی حیاط خواستم کفشامو بپوشم دیدم کیسه کفشای من و تارا که روز قبل از خونه مامانم آوردم غیب شده آقا رو بیدار کردم میگم این کیسه بغل جا کفشی کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اذیتتون نکنم کیبسه رو همراه آشغالا گذاشته بود دم در و کفشای مبارک رفتن که رفتن کفشامو  تازه گرفته بودم یه بار فقط پام کرده بودم ... تارا هم کفشاش جدید بودن و حالا دوباره باید بخریم ........... دیگه شد درس عبرت تا بدانم و آگاه باشم که که عاقا ترک عادت موجب مرض است و همون خودم آشغالا رو ببرم بیرون ضررش کمتره  اعصابم هم خرد نمیشه و از همه مهمتر یکی دیگه طلبکار هم نمیشه .............

این هفته عصرا دیگه خونه ایم من یه اتاقو مرتب می کنم میام بیرون می بینم بچه ها وسایلشون رو کامل آوردن بیرون دوباره جمع و جور می کنم که بعد جارو بزنم می بینم کتاباشون ولوئه بعد از کتاب نوبت سی دی هاست و بعد ظروف آشپزخونه یعغنی این خونه مرتب نمیشه که نمیشه و 5 روزه می خوایم جارو و گردگیری کنیم و نشده

عصرها دلم می خواد بخوابم پریروز کمی دراز کشیدم شاید دو ساعت نشد ولی شمردم دقیقا 6 بار بلند شدم که فقط بردمشون دستشویی نفری سه بار تازه صدام می کنن به زور بلندم می کنن بعد میرن تو درو می بندن میگن نیا تو بمون پشت در حالا دقیقا فلسفه اش چیه که باید نگهبانی بدم هنوز در هاله ای از ابهام به سر می برد..........

در طول روز تی وی و لپتاپ کلا در اختیار بچه هاست یا برنامه کودک می بینن یا سی دی منم در یک اقدام ناگهانی پریروز عصر تی وی رو خاموش کردم و همچنین لپتاپو اول کمی نق زدن ولی بعد انگار نه انگار دیگه خدا رو شکر از صدای اضافی خلاص شدم ولی خب دوسه باری به گریه انداختنم بس که همه جا رو ریختن به هم تازه مامانم اومده میگه چکارشون داری بزار راحت باشن

دیروز ظهر دیگه بعد 5 روز رفتیم خونه مامان جون بچه ها که خوابیدن فلنگو بستم رفتم آرایشگاه دو ساعتی کارم طول کشید آخراش دیدم گوشیم زنگ می خوره توجه نکردم می دونستم مامانه اومدم خونه باربد می فرماید چرا گوشیتو جواب نداده بودی ؟ من زنگ زدم

مامان گفت بعد اینکه بر نداشتی گفته به آذین زنگ بزن ببین گوشی انیسو نبرده با خودش بیرون

بعد اومدیم خونه خودمون و سر راه کمی خرید کردیم بعد رفتیم پمپ بنزین مدتیه کارت ما گم شده آزاد می زنیم طبق عادت همیشه که میرم و به متصدی میگم آقا لطفا ....لیتر برام آزاد بزنید ، تا رسیدیم باربد داد می زنه آقا لطفا برامون 20 لیتر آزاد می زنید ؟؟

راستی دیشب یکی از دوستای قدیمی رو بعد مدتها از طریق واتس آپ پیدا کردم زنده باد تکنولوژی برتر

آخر شب هم رفتیم بیرون کمی رفتیم پارک بعد از سر زدن به اردکا به بچه ها میگیم بیاین بریم یه جای دیگه تارا میگه بپرس نظرت چیه بریم جای دیگه کپ کردیم منو باباش ولی پرسیدیم ..... جواب داد موافقم بریم ترامبولین

کمی بازی کردن و دنبال قورباغه ها دویدن و سوال و جواب پرسیدن باربد میگه بچه رو کلافه کردن میگم کدوم بچه رو میگه اونو ( اونو که حتما می شناسید باربد میگه اونو و توضیح هم نمیده )

هفته پیش همسری یه ماشین از دوستش گرفته بود که اگر خوب بود بگیریمش کمی مشکل داشت و مثل اینکه باتریش خراب بود برش گردوند باربد بعدش میگه مامان چرا بردش گفتم خراب بود باتریش روشن نمیشه باید تعمیر بشه میگه بریم یه نخ بیاریم ببندیم به ماشین هلش بدیم مدل اون ماشینو هر جا می بینه میگه اااا این ماشین ماست باید براش باتری بخریم تا ایمان استارت بزنه روشن بشه

این روزها سی دی مورد علاقه بچه ها مأمور ویژه اوسو هست و روزی چند بار می بینن ....

ازشون که می پرسی صبحا کجا میرید میگم مهد امیدمون میریم مربیشون رو هم خیلی دوست دارن خدا رو شکر

دیشب از بیرون اومدیم لباسمو عوض می کرم تارا میگه چراغو روشن کن بینم کدوم بلوزتو پوشیدی

از یه خیابونی رد شدیم بچه ها نمی شناختن تارا میگه اسم این خیابون جدیده که ما ندیدیم چیه

باربد میاد تو بغلم میگه منو دوست داری میگم عاشقتم میگه منم دوست دارم عاشقتم تارا رو هم دوست داری ؟؟؟

مرتب میگن ما دوست داریم نی نی بشیم میگم مامان دیگه هر روز که گذشت بر نمی گرده شما دیگه نی نی نمیشید گذشت اون موقع که کوچولو بودید و از پس خودتون بر نمی اومدید

بعضی اوقا تارا میاد میگه دوست دارم نی نی داشته باشیم کوچولو موچولو باشه بغلش کنم

تارا میاد میگه ببین قدرم ( قدم ) بلند شده یه مبل خونه مامان اینا وقتی که بچه ها نوزاد بودن هر دوشون رو می زاشتیم روش بخوابن الان دیگه قد بچه ها تقریبا اندازه اون مبل شده و اگه عکسا نبود باورم نمیشد اینا همون فرشته های چهل و چند سانتی هستند که با اومدنشون معنای لحظه هامون رو عوض کردن

شیرین زبونی های شما فراوونه امان ازین حافظه که دیگه افتاده به روغن سوزی منو ببخشید

 از خدا می خوام که توی این روزهای عزیز آرزوی همه عزیزان به اجابت برسه و سلامت و عاقبت بخیری شما فرشته های من آرزوی همیشگی منه

 

 

 

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مادر هومان و هورمزد
12 تیر 93 0:27
خدای من مامانی خیلی شیرین بود.والله منم از دست بریز بپاش های اینها و دعواهاشون کلافه شدمخیلی جالبه که همه مامان بزرگ بابا بزرگها حرفهای مشترکی دارندعسلهای شیطونت رو ببوس
مامان انیس
پاسخ
زنده باشی گلم ای وای از دل همه مامانا و مامان بزرگ و بابا بزرگ قربونت برم من لطف کردی گل پسراتو ببوس به جای من
مامان رها
12 تیر 93 2:06
ماه مبارک رمضان مبارک التماس دعااااااااا داریمااااااااااا ماشالله به این وروجکاااا
مامان انیس
پاسخ
محتاجیم به دعا عزیزم ممنون از محبتت
مامانی
13 تیر 93 12:37
به به مهد جدید مبارک ، دیگه گروه لیانشامپو!!(درست نوشتم) تکمیل شد،خوشبحال خانوم مدیرشون!!! اصولا از نظر مادر بزرگ و پدربزرگها مامانها مقصر اصلیه همه ماجراها هستن بی خیالللل !جاننننن کفشاتون به باد رفت عجبببب فداسرتون عوضش تند تند کفش جدید می پوشید!!!ماشین جدید پیشاپیش مبارک ،راست میگه دیگه چرا گوشیتو درست کردی؟ چرا نمپرسی نظرتون چیه؟ حتما باید بهتون بگن !!! والا!!! رفتی پمپ بنزین دیگه نمیخواد تو زحمت بکشی به وروجک بگوئ زحمتش رو میکشه ، بوسسسسسسسسسسسس برای شما فسقلیهای خودمهمیشه به گشت و گذار خوش باشید
مامان انیس
پاسخ
قربونت عزیزم گروه آپاچی ها در مهد امید تشکیل شد مدیرشون هم دلش بخوادمنم همان مقصر بزرگ آره خواهرنمی کفشا رفتن که رفتن کفش خریدن ما هم پروژه ای برا خودش ایشالا تا کی بشه بریم دوو باره کفش بخریم راستی من چرا نظر بقیه رو نمی پرسم جای سواله برای خودمآره دیگه تفویض اختیار کردیم به باربد خانما هم هزار بار می بوسیمتون
الهام
14 تیر 93 9:28
سلام انیس جون خوبی؟ چقدر وروجکا بامزه شدن خودتم خیلی خوشگل توصیف کردی انگاری که خودم اونجا شاهد ماجرا بودم خوشگلای خاله رو ببوس و عکس جدید هم بذار راستی حواسم بهت هستا اصلا به من سر نمی زنی
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزدلم قربونت برم لطف داری ما هم می بوسیمتون فراوان میام خدمتتون به روی چشم
مامان پرهام
14 تیر 93 13:54
سلام جالبه 99 درصد کارهای پرهام شبیه دوقلوهای شیطون شماست! اون اتاق مرتب کردن یکی و به هم ریختن اتاق بعدی و از خواب بیدارکردن و بعد در دستشویی رو بستن و....برام خیلی جالب بود. شاد باشید
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم خدا حفظش کنه همه بچه ها درزمینه ریخت و پاش سوابق کم وبیش مشابهی دارند ممنونم از محبتتون سبز و پاینده باشید
سولماز
14 تیر 93 22:10
سلام بریز بپاش نگو تصمیم گرفتم خدای یک چند تا عکس بگذارم تا ملت ببینند وبعد نگویند تو چرا اینطوری یا اونطوری خدا حفظشون کنه ولی لطفا عکس
مامان انیس
پاسخ
سلام وای می دونم توی دلت چه خبره عزیزم آره واقعا بیا بقیه رو ولش برای عکس هم چشم قوق قول قول
مامانی شایلین جون
15 تیر 93 12:33
وای مردم از حرفای این وروجکاانیس جون اینا خیلی ماشالا شیرین زبونن. خدا حفظشون کنه. عزیزم ناراحت بریز و بپاش نباش شایلین من اندازه ده تا بچه میریزه. ولی من اصلا جمع نمیکنم وظیفه باباشه آخر شب که ما میریم تو تخت اون جمع میکنهخوب باباها هم بالاخره یه تکونی بخورن بد نیست.خلاصه خیلی واسه ریخت و پاش بچه ها حرص نخور. بذار بریزن ولی بعدا بده باباشون جمع کنه خودت جمع نکنعزیزم خیلی مراقب سلامتیت باش میبوسمتون.
مامان انیس
پاسخ
عزیزدلم لطف داری قربونت برم ای شایلین وروجک تو هم ای بلاخوبه که جمع نمی کنی والا بین خودمون باشه بریز و بپاش بچه سوم خونه ما که از قضا بازیگوش و شلوغ هم تشریف داره ( آقای پدر رو عرض می کنم )از وروجکای دوقلو بیشتره قربونت خودش نریزه نمی خوام جمع کنه باورکن خطرش کمتره البته شوخی کردم کمک می کنن ایشون ولی خب کاری که دوست دارن که از جمع و جور به هیچ وجه خوششون نمیاد متاسفانه و اگر من جمع نکنم کسی این وظیفه خطیر رو انجام نمیده عزیزم البته منم دیگه عادت کردم ممنونم از محبتت عزیزم شما هم مراقب خودتون باشید و می بوسیمتون
مامان پریسا
17 تیر 93 7:17
عجب داستانی شد این گوشی من از مدیریت اومدم ولی چرا نمیتونم وارد قسمت هواداران بشم؟
مامان انیس
پاسخ
آره واقعا دنباله داربرای منم گاهی اتفاق می افته ایراد سیستمیه انگار