صرفاً جهت اطلاع !!!!!
سلام به نارنگی های خوشمزه خودم حالتون خوبه وروجکای شیطونم
جون دلم براتون بگه خدا رو هزار مرتبه شکر بهتر شدید داروهاتون تموم شده البته گاهگداری فین فین هست ولی خب ازون شرایط قبلی فاصله گرفتید
روز تولدتون هم اومد و رفت قربونتون برم که مایه آرامشید و عشق مجسم فداتون بشم از خدا می خوام همیشه پشت و پناهتون باشه
امسال به خاطر قرار گرفتن روز تولدتون تو دهه اول ماه محرم و هم بدلیل اینکه چهلم خاله بابایی تازه تموم شده برنامه ای برای جشن مفصل نداشتیم تنها به خاطر گل روتون که عاشق فوت کردن شمع هستید و جشن تبلد روز پنجشنبه گذشته کیکتون رو تحویل گرفتیم و بردیم آتلیه و اونجا شمعتون رو فوت کردید و مقادیری عکس هم گرفتیم من شرمندتون هستم که امسال اینطوری شد امیدوارم که بتونم جبران کنم فرشته های خوشگلم که عمر و زندگی من هستید
عکسا هم به محض تحویل فایل حتما توی وبلاگتون گذاشته میشه
روز شنبه هم رفتیم مرکز بهداشت برای پایش همونطوری که انتظار داشتم منحنی رشدتون جالب نبود و به خاطر این دوره طولانی بیماری رشدتون کمی کند شده و دوباره 6 ماه دیگه باید بریم پایش از وقتی شیر نمی خورید اشتهاتون و مدل خوردنتون تغییر کرده البته حضور همیشگی مامان جون رو هم نباید ندیده گرفت من متأسفانه مثل مامان جون بهتون رسیدگی نمی کنم و حوصله ایشون رو ندارم خدایا منو ببخش و لی قول میدم که عوض بشم ولی شما هم قول بدید خوش اشتها بشید مثل قبل البته میزان تحرکتون ماشالا خیلی زیاده و اون چیزی هم که می خورید سریع جذب بدنتون میشه
تموم لحظه های ما پر شده از شور و شیطنت و شیرین زبونی که نمی دونم خدا به پاس کدوم خوبی به ما بخشیده خدایا هزار مرتبه شکرت
روزانه هامون مثل همیشه است مهد کودک و اداره و خونه مامان جون و ......
روزا تقریبا یکسره بیدارید و اوائل غروب می خوابید تا فردا صبح و من دیگه کاملا خونه هستم در عوض کله سحر راحت بیدار میشید و بدون اخم و تخم میرید مهد گرچه شب قبل باهام شرط می کنید که فردا مهد نمیرید و می خواید بیایید اداره
تارا خانوم وقت رفتن به مهد علاوه بر کیفش کلی بار و بندیل داره شامل خرسی ، هاپو دو تا عروسک به نامهای نی نی و نی نی ، لاک صورتیش ، گاهی اوقات توپ و کیف دستی کوچولوی کیتی کتش
امروز یادش رفت عروسکاش رو ببره هنوز پشت در بودم چنان صدای گریه اش بلند شد که با عجله برگشتم و عروسکا رو بدستش دادم قربونش برم شبا هم تو بغلشن کلا داستانی داریم باهاشون دستا و پاهاشون رو لاک زده دم دهنشون هم آثار غذا مشاهده میشه چنین تارای گلی دارم من
باربد میاد میگه من لاک ندارم تارا گاهی میگه مال دختراس باربد جان.......... گاهی اوقات دستشو میگیره می بره براش لاک می زنه شیطون بلا
میشینن کنار هم لگو بازی می کنن قربونشون برم عاشق این بازی هستند تا حالا چند مدل براشون گرفتیم بازم کم میارن موقع بازی و دعواشون هم ممکنه بشه
چند روز پیش مهمونی بودیم تارا عکس باباشو از تو گوشی نشون میده میگه این بابای من بوده خلاصه گم شده آخه باباش رفته بود مردونه ما تو زنونه بودیم
باربد به بابام میگه بابا جون افتادی سرت درد می کنه انگار گریه کردی
تارا میگه مامان بریم پارک وقتی بهش میگم الان نمیشه میگه مامان به خدا بریم ( تو رو خدا منظورشه )
باربد شبا موقع خواب عددارو میشمره قربونش برم لباش مدام در حال جنبیدن و حرف زدنه
ازشون می پرسم پایتخت ایران داد میزنن تهیان
پایتخت ترکیه : میگن آنکایا
اوایل وقتی می پرسیدم پایتخت ایران میگفتن پاکستان الان دیگه درست میگن شعرای زیادی هم یاد گرفتن معلومه مربی هاشون زحمت می کشن دستشون درد نکنه
وقتی از دست باربد عصبانی میشم میگه ساکت مامان عمو تولی میاد می بردت
پریروز رفتم با باربد بیرون تا تارا خوابه کفشاشو بدیم کفاش کنار بساطش پارک کردم باربد هر دفعه داد زده عمووووووووووووووووووووووووو کفش تایا رو درست کن پیاده شدم که کفشا رو بگیرم بی احتیاطی کردم در رو قفل نکردم دیدم وروجک از در راننده پیاده شد داشتم می مردم دعواش کردم فرستادمش عقب داد میزنه می خواست دمپایی هاشو بندازه بیرون
از داد و فریاد ما کفاش به بغل دستیاش میگه نمی دونی این بچه ها چه اعصابی خرد می کنن دیگه توقف جایز نبود و در رفتم تا این یه ذره آبرو حفظ بشه
رفتیم یه سر بزنیم خونه خودمون آقا می فرمایند من می مونم یعنی داستانی داشتیم تا پیاده شدیم و دوباره برگشتیم
تارا میگه مامان منو نبردی چرااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیروز رفتم دنبال بچه ها تارا میگه مامان من گریه کردم تو رو می خواستم الهی فداش بشم من
باربد همچنان عشق ماشینه و البته وقتی میگیمش چه ماشینی بخریم میگه تراکتور !!!!!!!!!!! احتمالا تا یه چند وقت دیگه زمینای دور و بر اداره رو باید بریم شخم بزنیم!!!!!!!!
باربد به رب گوجه میگه رجه گوبه انقدر خوشگل میگه که همش می خوام تکرار کنه
گاهی اوقات هم میگه می خوایم بریم دریاااااااااااا ( قبلا توجه خاله جوون )
تارا مرتب می پرسه اینو از کجا خریدی کی خریده و باید بطور کامل جوابش رو بدم
صبحا که داریم آماده میشیم میباد میگه برام کماد بزن رژلب بزن
یه وقتایی اونقدر با فشار تارا رو می بوسیم بعد می خنده میگه بوستو پاکش کردم بیشتر هم به بابام میگه ............ بوسه منو تا حالا پاک نکرده قربونش برم من
صاحبخونه ما که بچه ها بهش میگن آقای همسایه کاسکو دارن روز جمعه بچه ها رفتن بالا کلی با کاسکو دوست شدن و ازش حرف می زنن
رابطه بچه ها خوبه اگرچه دعوا زیاد می کنن ولی تحمل یک ذره دوری همو ندارن و گاهی هم محبت قلنبه شدشون رو با بغل کردن هم نشون میدن
دو سه روزه بارون خیلی خوبی اومده خدایا همه سختی و ناراحتی ها رو عین بارون بشور و ببر
دیروز هم تولد مامان گلم بود تولدش رو دوباره تبریک میگم الهی 1000 سال زنده و سلامت باشه
ببخشید ترتیب مطالبم پراکنده اس هر چی یادم میاد می نویسم
فردا و پس فردا هم تاسوعا و عاشوراست و این روزها پرچم عزای امام حسین (ع) بالاست خدایا به همه ما توفیق بده ازین ایام بهره بگیریم
دیگه آخر وقته کلی از شیرین زبونی هاتون مونده که دیگه الان یادم نمیاد فعلا به خدای بزرگ می سپارمتون تا بعد