تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

صرفاً جهت اطلاع !!!!!

1392/8/21 15:14
نویسنده : مامان انیس
430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به نارنگی های خوشمزه خودم حالتون خوبه وروجکای شیطونم

جون دلم براتون بگه خدا رو هزار مرتبه شکر بهتر شدید داروهاتون تموم شده البته گاهگداری فین فین هست ولی خب ازون شرایط قبلی فاصله گرفتید

روز تولدتون هم اومد و رفت قربونتون برم که مایه آرامشید و عشق مجسم فداتون بشم از خدا می خوام همیشه پشت و پناهتون باشه

امسال به خاطر قرار گرفتن روز تولدتون تو دهه اول ماه محرم و هم بدلیل اینکه چهلم خاله بابایی تازه تموم شده برنامه ای برای جشن مفصل نداشتیم تنها به خاطر گل روتون که عاشق فوت کردن شمع هستید و جشن تبلد روز پنجشنبه گذشته کیکتون رو تحویل گرفتیم و بردیم آتلیه و اونجا شمعتون رو فوت کردید و مقادیری عکس هم گرفتیم من شرمندتون هستم که امسال اینطوری شد امیدوارم که بتونم جبران کنم فرشته های خوشگلم که عمر و زندگی من هستید

عکسا هم به محض تحویل فایل حتما توی وبلاگتون گذاشته میشه

روز شنبه هم رفتیم مرکز بهداشت برای پایش همونطوری که انتظار داشتم منحنی رشدتون جالب نبود و به خاطر این دوره طولانی بیماری رشدتون کمی کند شده و دوباره 6 ماه دیگه باید بریم پایش از وقتی شیر نمی خورید اشتهاتون و مدل خوردنتون تغییر کرده البته حضور همیشگی مامان جون رو هم نباید ندیده گرفت من متأسفانه مثل مامان جون بهتون رسیدگی نمی کنم و حوصله ایشون رو ندارم خدایا منو ببخش و لی قول میدم که عوض بشم ولی شما هم قول بدید خوش اشتها بشید مثل قبل البته میزان تحرکتون ماشالا خیلی زیاده و اون چیزی هم که می خورید سریع جذب بدنتون میشه

تموم لحظه های ما پر شده از شور و شیطنت و شیرین زبونی که نمی دونم خدا به پاس کدوم خوبی به ما بخشیده خدایا هزار مرتبه شکرت

روزانه هامون مثل همیشه است مهد کودک و اداره و خونه مامان جون و ......

روزا تقریبا یکسره بیدارید و اوائل غروب می خوابید تا فردا صبح و من دیگه کاملا خونه هستم در عوض کله سحر راحت بیدار میشید و بدون اخم و تخم میرید مهد گرچه شب قبل باهام شرط می کنید که فردا مهد نمیرید و می خواید بیایید اداره

تارا خانوم وقت رفتن به مهد علاوه بر کیفش کلی بار و بندیل داره شامل خرسی ، هاپو دو تا عروسک به نامهای نی نی و نی نی ، لاک صورتیش ، گاهی اوقات توپ و کیف دستی کوچولوی کیتی کتش

امروز یادش رفت عروسکاش رو ببره هنوز پشت در بودم چنان صدای گریه اش بلند شد که با عجله برگشتم و عروسکا رو بدستش دادم قربونش برم شبا هم تو بغلشن کلا داستانی داریم باهاشون دستا و پاهاشون رو لاک زده دم دهنشون هم آثار غذا مشاهده میشه چنین تارای گلی دارم من

باربد میاد میگه من لاک ندارم تارا گاهی میگه مال دختراس باربد جان.......... گاهی اوقات دستشو میگیره می بره براش لاک می زنه شیطون بلا

میشینن کنار هم لگو بازی می کنن قربونشون برم عاشق این بازی هستند تا حالا چند مدل براشون گرفتیم بازم کم میارن موقع بازی و دعواشون هم ممکنه بشه

چند روز پیش مهمونی بودیم تارا عکس باباشو از تو گوشی نشون میده میگه این بابای من بوده خلاصه گم شده آخه باباش رفته بود مردونه ما تو زنونه بودیم

باربد به بابام میگه بابا جون افتادی سرت درد می کنه انگار گریه کردی

تارا میگه مامان بریم پارک وقتی بهش میگم الان نمیشه میگه مامان به خدا بریم ( تو رو خدا منظورشه )

باربد شبا موقع خواب عددارو میشمره قربونش برم لباش مدام در حال جنبیدن و حرف زدنه

ازشون می پرسم پایتخت ایران داد میزنن تهیان

پایتخت ترکیه : میگن آنکایا

اوایل وقتی می پرسیدم پایتخت ایران میگفتن پاکستان الان دیگه درست میگن شعرای زیادی هم یاد گرفتن معلومه مربی هاشون زحمت می کشن دستشون درد نکنه

وقتی از دست باربد عصبانی میشم میگه ساکت مامان عمو تولی میاد می بردت

پریروز رفتم با باربد بیرون تا تارا خوابه کفشاشو بدیم کفاش کنار بساطش پارک کردم باربد هر دفعه داد زده عمووووووووووووووووووووووووو کفش تایا رو درست کن پیاده شدم که کفشا رو بگیرم بی احتیاطی کردم در رو قفل نکردم دیدم وروجک از در راننده پیاده شد داشتم می مردم دعواش کردم فرستادمش عقب داد میزنه  می خواست دمپایی هاشو بندازه بیرون

از داد و فریاد ما کفاش به بغل دستیاش میگه نمی دونی این بچه ها چه اعصابی خرد می کنن دیگه توقف جایز نبود و در رفتم تا این یه ذره آبرو حفظ بشه

رفتیم یه سر بزنیم خونه خودمون آقا می فرمایند من می مونم یعنی داستانی داشتیم تا پیاده شدیم و دوباره برگشتیم

تارا میگه مامان منو نبردی چرااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز رفتم دنبال بچه ها تارا میگه مامان من گریه کردم تو رو می خواستم الهی فداش بشم من

باربد همچنان عشق ماشینه و البته وقتی میگیمش چه ماشینی بخریم میگه تراکتور !!!!!!!!!!! احتمالا تا یه چند وقت دیگه زمینای دور و بر اداره رو باید بریم شخم بزنیم!!!!!!!!

باربد به رب گوجه میگه رجه گوبه انقدر خوشگل میگه که همش می خوام تکرار کنه

گاهی اوقات هم میگه می خوایم بریم دریاااااااااااا ( قبلا توجه خاله جوون )

تارا مرتب می پرسه اینو از کجا خریدی کی خریده و باید بطور کامل جوابش رو بدم

صبحا که داریم آماده میشیم میباد میگه برام کماد بزن رژلب بزن

یه وقتایی اونقدر با فشار تارا رو می بوسیم بعد می خنده میگه بوستو پاکش کردم بیشتر هم به بابام میگه ............ بوسه منو تا حالا پاک نکرده قربونش برم من

صاحبخونه ما که بچه ها بهش میگن آقای همسایه کاسکو دارن روز جمعه بچه ها رفتن بالا کلی با کاسکو دوست شدن و ازش حرف می زنن

رابطه بچه ها خوبه اگرچه دعوا زیاد می کنن ولی تحمل یک ذره دوری همو ندارن و گاهی هم محبت قلنبه شدشون رو با بغل کردن هم نشون میدن

دو سه روزه بارون خیلی خوبی اومده خدایا همه سختی و ناراحتی ها رو عین بارون بشور و ببر

دیروز هم تولد مامان گلم بود تولدش رو دوباره تبریک میگم الهی 1000 سال زنده و سلامت باشه

ببخشید ترتیب مطالبم پراکنده اس هر چی یادم میاد می نویسم

فردا و پس فردا هم تاسوعا و عاشوراست و این روزها پرچم عزای امام حسین (ع) بالاست خدایا به همه ما توفیق بده ازین ایام بهره بگیریم

دیگه آخر وقته  کلی از شیرین زبونی هاتون مونده که دیگه الان یادم نمیاد فعلا به خدای بزرگ می سپارمتون تا بعد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

negin
24 آبان 92 0:09
ماشالله باشه بهشون.. شیرین زبونند آپممممممم
مامان انیس
پاسخ
ممنون از لطفتون حتما خدمت می رسم
خواهر فرناز
25 آبان 92 10:44
وای من دیر رسیدم تارا جونم باربد جونم تولد 3سالگیتون مبارک انیسه جونم 3سال از روز مادر شدنت گذشته وتوانستی با یاری خدا 3سال طعم مادربودن را بچشی آرزو میکنم این طعم همیشه پایدار بماند از دست شما بچه ها چرا مامانتونا اذیت میکنید؟ گلای من امروز حالم خوب نیست ولی قول میدم کادو تولدتون را حتما بهتون بدم قول مردونه
مامان انیس
پاسخ
قربون دوست گلم برم من مرسی از محبت و مهربونیت امروز مأموریت بودم نمیدونم چرا همش یادتو بودم قربونت مرسی بابت همه چی
خواهر فرناز
25 آبان 92 12:54
اِوا راست میگی؟ کجا ماموریت رفته بودی منو یاد کردی؟ اتفاقا چند روز بود دلم هوای وبت را کرده بود اما چون سرم شلوغ بود نتونستم بیام
مامان انیس
پاسخ
عزیز دلم همین حوالی شهرمون تو باغات مرکبات به جات یه پرتقال هم خوردم با اجازه
خواهرفرناز
25 آبان 92 14:31
نوش جان
مامان انیس
پاسخ
قربون شما
مامان بردیا
25 آبان 92 18:07
ماشالا بردیا هم حتما باید ماشین پلیسشوببره
مامان انیس
پاسخ
الهیییییییییییی پس همه گیره این موضوع ........آقا پلیس کوچولوی خوشتیپو ببوس به جای من
ندا مامان پارسا و آریسا
26 آبان 92 12:57
ای جون دلم قربون این شیرین زبونی ها و شیطنت هاتون برم . انیسه جونم خسته نباشی خدا قوت چه جالب پارسا هم ماشین پلیس داره بهش میگه پلیسم حتی شبها هم تو بغلش میگیره و میخوابه
مامان انیس
پاسخ
نظر لطفته گلم زنده باشی خانومی قربونش برم گل پسرتواین پسرا عاشق ماشینن باربد هم همیشه تو تختش چندتا ماشین پیدا میشه
مریم
26 آبان 92 14:13
سلام عزیزم خوبید؟؟؟؟؟ بچه ها رو کدوم آتلیه بردید؟؟؟؟؟(اگه دزفوله لطفا اسم آتلیه رو بگید)
مامان انیس
پاسخ
سلام به روی ماهت ممنون جهان نما 2
مریم
26 آبان 92 14:14
تولد گل پسر و گل دختر رو تبریک میگم..
مامان انیس
پاسخ
ممنون از لطف و محبتت خانومی
مامانی گیلدا
27 آبان 92 8:38
سلام دوست خوب و مهربونم.تولدشون رو هزاران بار تبریک می گم.ان شالله 1000 ساله شن.ببخشید با تاخیر گفتم اما واسه من هم نظرها ارسال نمی شد و خیلی دیر هم اومدم.عزیزم ماشالله به این شیرین زبونی هاشون.کلی خندیدم.جالبه گیلدا هم بعضی وقتها بوسهای پدرش و دیگران رو پاک می کنه ولی تا به حال بوس من رو پاک نکرده.سلامت باشین
مامان انیس
پاسخ
سلام عزیزم حالتون خوبه قربون لطف و مهربونیت .........عزیز دلم طلا خانوم اصلا دیدی دخترا چقدر دل به دل ماماناشون میدن خدا رو شکر که دختر داریم ببوس خانوم خوشگله رو
مژده
27 آبان 92 17:27
تبریک
مامان انیس
پاسخ
ممنون از لطفتون
مامان جوجه طلا
28 آبان 92 0:58
نازی دوقولوهای باهوش تبریک میگم تولد 3 سالگیشونو پارمیس ما هم توی محرم تولدش همون روز نمیشه براشون جشن بگشرم. خوشحالم که حال بچه ها خوبه بچه ها کا میرن مهد بیشتر سرما میخورن . خیلی هم طول میکشه تا خوب بشن. میتونم حس کنم که چقدر شیریم زبونن. ببوسشون .مشالله به شما من یکی دارم ای همه حرص میخورم ولی شما هزار مشالله صبور .
مامان انیس
پاسخ
سلام خانومی ممنون از لطفت محبت داری تولد جوجه طلاییت مبارک ایشالا هزارساله بشه زیر سایه پدر و مادر مهربونش
مامان خورشيد
28 آبان 92 13:52
حتما تا تا الان ديگه خوب شدن و سرحال. نگران قد و وزنشون نباش خوب ميشه و اگه شما خودتون رو كم كار بدونيد كه ديگه من بايد خودمو بكشم. چقدر خوب كه برنامه خوابشون مرتب شده اينجوري حتما شما شبا به كاراهاتون مي رسيد و عزيزترين ها هم صبح سرحال بيدار مي شن كه خيلي خوبه. تولد مامان عزيزيتون هم مبارك و ساليان سال زير سايه اش باشيد الهي.
مامان انیس
پاسخ
خدا رو شکر خوبن مرسی خدا کنه حقیقتش لاغر شدن و این توی چهره و ظاهرشون محسوسه خدا نکنه گلم .....ممنون از محبتت نمی دونم در جواب این همه خوبی چی بنویسم براتون بهترین ها رو آرزو می کنم
خواهرفرناز
6 آذر 92 8:51
انیسه جون یه تهدید بودزیاد جدی نگیرش میگم شما بامامان ارشیدا همکارین؟تونوشته هاش نوشته انیسه جون گفتم شایدشماین
مامان انیس
پاسخ
خوشحال شدم آره گلم دوست همکلاسی و الان هم همکار هستیم سابقه دوستیمون داره میرسه به 20
خواهرفرناز
6 آذر 92 11:02
به به به سلامتی همیشه خوش وپایدار باشین شماکجا زندگی میکنیدبوشهر؟
مامان انیس
پاسخ
قربونت عزیزم خوزستانیم /دزفول