تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

اندر احوالات پس از جابجایی

1392/6/20 14:17
نویسنده : مامان انیس
790 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام

چطورید شیطون بلاها حال و احوال خوبه خوش می گذره بهتون

از حال و احوال من اگه بخواهید خسته ام بی حوصله و کمی له و لورده پروسه طولانی اسباب کشی  مرتب کردن خونه و دست تنها بودن حسابی از پام درآورده خونه هنوز کامل مرتب نشده در نتیجه نمی تونم ببرمتون خونه چون آبادمو به باد می دهید

تو خونه مامان جون هم دیگه حسابی شورشو درآوردین دیگه شیطونی و خرابکاری نمونده که انجام ندادید دیگه خودم خسته شدم از اینکه دعواتون کنم نمی دونم چرا انقدر سحرخیز شدید از صبح یک کله بیدارید تا شب حالا تارا خانم رعایت می کنه ساعت 8- 9 می خوابه ولی باربدخان نه این چند شب من زودتر از پسر قندعسلم خوابیدم

دیگه براتون بگم دوز لوس بودنتون بواسطه وجود مامان جون و باباجون فراتر از بالا رفته اصلن یه وضعی نمیشه بهتون گفت بالای چشمتون ابرو دیگه شروع می کنید به گریه و زاری و لجبازی هیچ رقمه کوتاه نمی آئید ما هم والا به خدا سرسام گرفتیم بدتر از همه وقتی بشدت خوابتون می آد و نمی خوابید دیگه باید ببرمتون تو یه اتاق درو ببندم بهانه های رنگارنگتون رو بپیچونم هزار تا کلک بزنم گریه تون تصمیمم رو عوض نکنه و ................ هزار بامبول دیگه که یه ذره بخوابید بقیه اهالی خونه نفسی بکشند

شیرین زبونی هاتون ولی مرهم خستگی منه و لبخند واقعی رو به لبهام میاره تو این روزگار سخت که اکثر ما آدم بزرگترا یه خنده از ته دل نداریم خدا رو شکر می کنم به خاطر شما دوتا که گل لبخند رو به لبهامون میارید

این مدت خبر خاصی نبوده جز کار اداره و بعدازظهرهم مشغول جابجایی و جمعغ و جور و خلاص شدن از دست آت و آشغالایی که نمی دونم چرا میزاریم تو انباری هیچ استفاده ای هم نمیشن

زحمت زیادی به مامان اینا دادیم خودم می دونم هیچ جوری نمی تونم جبران کنم هیچ جوری از خدا می خوام که به مامان و بابا و خواهرم سلامتی بده و شادی هاشون روزافزون باشه و از من راضی باشن و منو به خاطر تمام زحمتایی که بدوششون گذاشتم و میزارم ببخشن

شیرین زبونی بچه های گلم

تارا موبایل اسباب بازیشو آورده میگه مامان دکمه اش رو بزن اینترنتش کار کنه

رفته ماشین حسابو آورده میگه مامان اس ام اس دارم

در و دیوار اتاق خاله شو با رژلب نقاشی کرده میگم کار کی بوده میگه من نبودم باربد بوده

بهش میگم چرا دست عروسکتو کندی میگه حرف منو گوش کن کنده بوده از خونه همینطوری آوردمش

تقریبا هر روز میرن حمام یا آب بازی یه روز بهم گفته مامان امروز آب بازی نکردم

با حوصله و طول و تفصیل یه مسئله رو اونقدر قشنگ توضیح میده دلم می خواد بخورمش

بهش بیسکوییت داده بودم و بهش گفتم نصفشون برای باربده خسیس خانم هیچی به برادرش نداد و بهم گفت انگار نمی خواد .....وقتی به باربد هم بیسکویت دادم تارا سهم خودشو خورده بود منم گفتم حق نداری ازش بگیری چون بهش ندادی رفته پیش باربد اول بهش میگه بیبیلی بیبیلی ( لفظ اظهار محبت ) نازش کرده باربد من یه چیز خوشمزه تو کیفم دارممممممممممم

وقتی در اتاقو می بندم تا بخوابونمشون هر دوشون پشت در وایسادن در می زنن میگن می خوایم بریم پیش تایا (یا پیش داداشم )

بیشتر از یکماهه که دیگه شیشه نمی گیرین و خدا رو شکر کاملا عادت کردین اگرچه شیر ساده نمی خورید متأسفانه ......... ولی خب یک مرحله ای بود که باید طی میشد

باربد قندعسلم همچنان اولویتش ماشیناشه چند روز پیش می خواستم بخوابونمش تا آخرین لحظه بیداری بهم گفته برام ماشین بزرگ بخر برام دستگیره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بخر .... از خواب که بیدار شد دنبیال ماشینش می گشت هر کدومو بهش می دادم می گفت نه یه دفعه به ذهنم اومد احتملا خواب ماشین دیده قربونش برم من

پریدناش هم عالی شده پسرکم وقتی می بینمش یادم میاد حتی چهاردست و پا نمی رفت نمی نشست و حرکات بدنیش رو نسبتا دیرتر از تارا شروع کرد حالا هزار ماشالا وقتی بیداره یک لحظه از دویدن واینمیسه پسرک تپلی من لاغرتر شده و البته قد بلندتر و کشیده تر

خدایا هزار مرتبه شکر که این روزا رو می بینم یه روزی یه جایی از تصور شیطنت یه فسقلی قند تو دلم آب می شد خدا رو شکرت به خاطر دوقلوهای نازنینم

حرف زدنش خیلی بهتر شده گاهی اوقات منو انیس صدا می کنن مامان میگه صبحا که بیدار میشن می پرسن انیس کو الهی فداتون بشه انیس

هفته گذشته رفتیم خونه خاله ام دم خونه شون که رسیدیم باربد شروع کرد به گریه به زور رفتیم داخل می گفت نه نه نه طوری کرد که ننشسته بلند شدم که بریم ای دفعه هم گفت نه نمیام ما رفتیم تو حیاط اون پشت در هال ایستاد که نتونیم بریم داخل دائیم گفت تو برو خودم میارمش رفتم حدود یکساعت جایی کار داشتم و برگشتم دیدم داره کفشاشو می پوشه که با دائیم بیاد البته یه ماشین براش بردم که راضی بشه بیاد

چرا این پسرا اینقد غدن تا دوسالگی فرشته ان بعد دوسال پوست اندازی می کنن انگار

می میرم برای لحظه هایی که میان تو بغلم میگن مامان دوست داریم عاشقتیم

چند روز پیش رفتن حمام بعد چند دقیقه رفتم سراغشون دیدم دو تا شامپوی نصفه رو خالی کردن کف حمام و چنان آب و کفی راه انداختن بیا و ببین بهشون میگم چرا اینکارو کردین هر دو شون میگن داریم حمامو می شوریم

مدتیه نمی دونم چرا باربد تو خونه شلوارک نمی پوشه مدام میگه شلوار بپوشم احتمالا چون دیگه هوای کولرا سرده هوا کمی بهتر شده ولی همچنان کولرا روشنه و گاهی اوقات فین فینی هم وجود داره

شبا هر دوشون میرن سر جای بابام می خوابن بعد میاردشون سرجای خودشون عاشق بابا جونشون هستن البته بابام هم عاشقانه دوستشون داره پا به پاشون تام و جری می بینه باهاشون حرف می زنه سواری بهشون میده البته صداشو گاهی اوقات در میارن بس که سرک میکشن تو وسایل  اتاقش  و به هم میریزن اتاقش شده بازار شام 

این روزها بابا ایمان سفت و سخت مشغوله و یه پاش اینجاست یه پاش اهوازه براش سلامتی آرزو دارم و با یک دنیا عشق بهش میگم خسته نباشی

 

 

 


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

مامان آرشيدا قند عسل
20 شهریور 92 14:58
من هم به تو هم به بابا ايمان ميگم خسته نباشيد ، الهي زودتر اين پروژه اسباب كشي تموم بشه و الهي به اين زوديا مستاجر گير اون بنده خدا نياد ، شيرين زبونيهاتون كه حسابي خوردنيتون ميكنه و كيفور ميشيم بوسسسسسسسس براي شما دو فسقل خودم.




مرسی دوست گلم لطف داری الهی آمین به همه دعاهای خوبت امیدوارم لحظه هات همیشه پر از شور و نشاط باشه ما هم هوارتا می بوسیمتون


نایسل
23 شهریور 92 14:24
مرسی خانم به من لطف داری مثه همیشه خیلی برام دعا کن


عزیزمی من برات بهترین ها رو آرزو دارم
مامان سونیا
24 شهریور 92 8:21
خسته نباشی انیس جان خدا قوت انشالله که به زودی همه چی بیاد سرجاش و سرو سامون بگیری .والبته این فسقلی ها رو ببری خونه تا هرچی که مرتب کردی و تر و تمیز برات سه سوت بکننش بازار شام

الهی الهی چه شیرین هستن این فسقلیهای خوردنی حموم شتنشون نگو که کفری میکنن ادم رو با این خرابکاریها

این پسر همچنان عشق ماشینه که توی خوابم ماشین میبینه
بیسکویت خوردن تارا خانم هم چی بگم والا چه داداشیش رو گول میزنه فسقل ختنم قربون اون زبون شیرینش

بابا ایمان هم خسته نباشند انشالله



عزیزم مرسی از لطفت این روزگار ماست با وروجکای شیطون می بوسمتون
نرگس مامان طاها و تارا
24 شهریور 92 9:14
چرا این پسرا اینقد غدن تا دوسالگی فرشته ان بعد دوسال پوست اندازی می کنن انگار ""
واي يعني اين جمله منو داغون كرد،يعني طاها الان فرشته است و پوست ما رو كنده خدا به داد بعد از دوسالگي برسه...
كلا رفتم تو فاز افسرده انيس


عزیزم چرا افسردگی خدا نکنه ایشالا برای طاها برعکس باشه و بعد دو سالگی تغییر مثبت کنه ولی همی گفته ام و بارها نیز می گویم کلا دخترا یه چیز دیگه ان
مامان بردیا
24 شهریور 92 16:01
خانمی به خودت و همسرت "خدا قوت" میگم.ایشالا همیشه سالم باشید.
کلی به اس ام اس باربد خندیدم
خدا حفظشون کنه


ممنون عزیزم زنده باشید و لبتون پر خنده
سمیرا مامان آنیتا
24 شهریور 92 16:53
یعنی تارا گلی رو سر برادرش زور میگه ؟ ایول داره بابا
کاش زودتر اسباب کشی تون تموم شه .. میدونم خیلی سخته


بللللله چه جور هم قلدریه برای خودش این تارا خانوم ما مرسی گلم لطف داری
مامان تارا
24 شهریور 92 22:42
سلام خسته نباشی انیس جون
خدا نیرو بده در حد بچه های تیم وزنه برداری

این وروجکها هم که نمیذارن به کارات برسی

بیبیلی ای تارای کلک داداشی رو گول میزنی

امیدوارم همه ی کارهاتون به زودی ردیف بشه

آپیم

مرسی عزیزم لطف داری ممنون به خاطر محبت و مهربونیت
خواهرفرناز
26 شهریور 92 11:05
سلام
خسته نباشی
ایشالاتوش همیشه شادی باشه
جیگرتو بوم تاراجون از دست تو
بووووووووس


مرسی عزیزم لطف داری
مامان سونیا
26 شهریور 92 11:49
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد / بدون واسطه دم از احد نخواهد زد



گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف / به سینه ی احدی دست رد نخواهد زد



بهترین شادباش ها تقدیم به شما




عزیزم عید شما هم بسیار مبارک




مامان گلی
26 شهریور 92 12:33
سلام مامانی.
خدا قوت حسابی خسته نباشی.فکر کنم هر چی این بچه ها بزرگتر میشن.دردسراشونم بیشتر میشه
خدا به فریاد منم برسه.دوقلو داشتن واقعا سخته.البته به قول شما لبخندشونم یه دنیا ارزش داره.از شیرین کاریهاشون مینویسی خنده ام میگره.واقعا اتاق رو نقاشی کردن؟؟؟خدایا چقدر سخته.چرا ک خواب شدن.بچه خوبه همش بخوابه
بیچاره بابات.خدا عمرشون بده.این بابا مامان های ما خیلی برامون زحمت میکشنوتنهایی که عمرا بشه نگهشون داریمپس کو عکسهاشون.بوسشون کن از طرف من


سلام عزیزم خوشگلای نازت چطورن دردسر بچه ها از شکلی به شکل دیگه تغیرر پیدا می کنه مثل انرژی تو دنیسا که تموم نمیشه فقط تیدیل میشه ساعت خوابشون عوض شده شب زود می خوابن در عوض کله سحر بیدارن بیچاره پدر و مادرا این وروجکا نمی زارن حتی استراحت کنن خدا همشون رو حفظ کنه
برای عکس هم چشم نمی زارن ازشون عکس بگیرم همه عکساشون چپ و چوله تازه اگه گیر ندن به گوشی و دوربین می بوسمتون
مامان گلی
26 شهریور 92 12:38
مامانی با افتخار لینکتون میکنم


عزیز دلم لطف می کنی منم همیشه وبتون رو می خونم به خونه ما خوش اومدین
نایسل
26 شهریور 92 17:14
میدونه عزیزم من حاضرم همه دردارو بکشم اما ب مونه واسم من آستانه دردم بالاست
اما وقتی آدم دلش درد میکنه هیچ راهی نداره
من خیلی توکل کردم منتظر همه چی هستم چه خوب چه بد...
هرچی صلاحه همون بشه فقط واسم خیلی دعا کن


لطف خدا همیشه بزرگتر از اونی هست که فکر می کنیم همیشه برات دعا می کنم تا به تمام آرزوهات برسی
مامان تارا
26 شهریور 92 18:49
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا / سروچمن گلشن مینوست رضا

نومید مشو زدرگه احسانش / زیرا به جهان ضامن اهوست رضا

میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت


عید شم هم مبارک دوست عزیزم
nicel
27 شهریور 92 17:44
درست کردم عزیزم دلم


بوسسسس
مامان بردیا
27 شهریور 92 22:25
سلام .بردیای دوچرخه سوار منو دیدین؟؟بدو بیا


به روی چشم
farnosh
30 شهریور 92 13:51
Salam dostam
Khaste nabsshi

Vay az los shodan nago man kalafamv
Chand roz pedar o madaram mehman ma bodan taraneh kolohom systemrsh behsm rikht


سلام عزیزم به سلامتی و خوبی امان از این لوس های با نمک و شیطون
مامان خورشيد
31 شهریور 92 11:59
خسته نباشيد كه اسباب كشي واقعا كار طاقت فرساييه. آرزو مي كنم زودتر تموم بشه و آرامش بگيريد. منهم از صميم قلب برا مامان و بابا و خواهرتون آرزوي سلامتي مي كنم و الهي ساليان سال تارا و باربد از مهر و عشق وجودشون لذت ببرند كه نعمتايين تو دنيا. برا بابا ايمانم سلامتي و توان آرزو مي كنم كه هميشه تو كارشون موفق باشن.
قربون دو تاييشون كه روز به روز شيرين تر و البته به قول خودتون بلاتر ميشن. تو سن اوج شيطونياشون و لجبازياشونن صبور باش درست ميشه و بعدن نتيجه اينهمه صبر و عشقت رو ميبيني.

ممنون عزیزم به خاطر این همه لطف و محبتی که داری واقعا پیامای قشنگت بهم روحیه میده کاشکی اینجور که نوشتی صبور باشم ایشالا همیشه زنده باشی دوست گل و مهربونم برات بهترین ها رو آرزو می کنم
مامانی گیلدا
31 شهریور 92 12:31
سلام عزیزم.خوبی؟خوشی؟خسته نباشی گلم.خونه مبارک باشه.ان شالله به سلامتی.دوست خوبم کلی از این شیرین زبونی های شیطونکات خندیدم و کیف کردم.محکم ببوسشون .ان شالله هر چه سریع تر برین خونتون .باز هم مبارک باشه


سلام عزیزم خوبی گلم خیلی وقتا برات پیام می زارم ولی نمی دونم این بلاگفا چش شده لطف داری دوست گل و عزیزم
ممنون از محبت و مهربونیت
مامی امیرین
1 مهر 92 17:18
خسته نباشی..البته با وجود این دو تا دوقلوی شیطون فکر کنم خستگی دوستت شده و برات شیرین.
راست گفتی این ÷سرا بعد 2 سالگی کاملا از این رو به اون رو میشن
خدا حفظشون کنه..
دلم غش رفت واسه انیس گفتنشون.امیرعلی هم به من میگه سمییییییییییییییییییی


مرسی سمیرا جونم لطف داری همینطوره که میگی این خستگی خیلی شیرینه ........ دیدی پسرا چی میشن خدا به داد برسه ولی من عاشق شازده پسرای گوگولیت هستم با اون ادا و حرف زدنشون
نرگس مامان طاها و تارا
6 مهر 92 14:11
تو خودت كجايي؟چرا هيچي نمي گي ؟


هستم عزیزم همین حوالی بشدت مشغولم
ستاره زمینی
8 مهر 92 19:50
[گل سلام به فرشته های زیبا


سلام به روی ماه شما
خاله جووووووووووون
8 مهر 92 20:37
در آغـــوش خودم هستـــم!

مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!

نه چنـــدان با لطافتــــ

نه چنـــدان با محبتــــ…

امـــا

وفـــادار….وفـــادار….