تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

هزارمین روز

1392/5/13 12:10
نویسنده : مامان انیس
549 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز یه روز خوبه امروز 1000 روزه شدید 1000 روزه که نبض و هستی من شدید 1000 روزه که عاشقی رو دوباره با شما تجربه می کنم دوباره با شما کودکی می کنم و دوباره بزرگ میشم

از روز اول تا امروز نه به اندازه 1000 روز که به تندی یک ثانیه گذشته و من هر لحظه تشنه تر از قبل میشم برای مادری این لذت بی انتها......................

خدای مهربان من هنوز نمی دانم به پاداش کدام نیکی رایحه بهشت را در سراسر زندگی من جاری کردی و درهای آسمان بی کرانت را به رویم گشودی

هزاران بار شکر می گویمت 1000 ساله بشین فرشته های من با عزت و سربلندی و عاقبت بخیر بشین به حق این روزهای عزیز

جونم براتون بگه تو این دو روز ماشالا به جونتون اونقدر شیطونی کردید که نوشتنش مثنوی هفتاد من کاغذ میشه

روز جمعه بعد از اینکه از خواب بیدار شدید و صبحانه خوردید مشغول بازی شدید تا موقع ناهار که دیدم خبری از خواب نیست رفتم سراغ کار و بار خودم اونقدر زیر میز اتو ول خوردین که فرستادمتون بیرون اول رفتین تو آشپزخونه چند چیز ناقابل شیکستین بعد رفتین تو اتاقتون و همه لباساتون رو ریختین بیرون نمی دونم چه اتفاقی افتاده برام این چیزا که می بینم خیالم راحت میشه که سرگرمید

بعد تشک تختتون رو بیرون آوردین و زیپیش رو باز کردید و فومشو زدین ترکوندین کلا تو فاز خرابکاری بودین به قدرت خدا

بعد یه ذره خوابیدین منم مشغول کار و کسل از مریضی همچنان

غروب گلاب بروتون دیگه تحملم تموم شد رفتم دستشویی وقتی اومدم نزدیک بود سکته کنم وروجکا همه تخم مرغا رو از تو یخچال بیرون آورده بوده بودن و همه رو روی موکت دقیقا زیر تی وی شکونده بودند بغضم گرفت همون موقع در زدن مامان و خواهرم اومدن خونمون تا گفتن چی شده شروع کردم به گریه

تو این هیر و یر تارا همش می گفت بابایی با چی تمیزش کنم دستمال بده

مشغول تمیز کاری شدیم بچه ها هم دعوا شدند ولی چه فایده خستگی چند روز به تنم موند با این خورده کارای الکی

مامان داشت چایی می خورد تارا قندا رو دیده میگه می خوام مامان قندونو برداشت بهش میگه قند مال شیطونه میگه نهههههههههههه مال آدماست

شب داشتم با دوستم صحبت می کردم که تارا خانم رفت و قابلمه ها رو آورد مشغول بازی شدند و یه دفعه درشو انداخت و شیشه اش خرد شد اونقدر از حرص دندونامو رو هم فشار دادم که نگو .....

شب اومدن تو بغلم میگن مامانی دوستت داریم ما بچه خوبی هستیم میگم پس چرا اینقدر شیطونید می خندن

خدایا این شبو به سلامتی سحر کن دیگه بسه قربون بزرگیت

روز شنبه بچه ها خونه موندن دم ظهر که با مامان صحبت کردم حسابی شاکی بود پوستشو کنده بودن از بس شیطنت کردن قربونشون برم و به قول خودش انضباط امروز صفر صفر

تا عصر هر جور شده باهاشون سر و کله زدم بعدش رفتیم بیرون دو ساعتی تو رنگین کمان بازی کردن

بدلیل افزایش و تلنباری  حجم انرژی نهفته امروز تشریف بردن مهد البته خدا رو شکر بهتر شدن تا ببینیم چطور میشه

اینا رو نوشتم فقط از باب یادگاری نه گله ای در کاره نه ناشکری خدای نکرده من همیشه مرهون لطف بی انتهای پروردگارم هستم که به بهترین شکل منو به آرزوم رسوند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان آرشيدا قند عسل
13 مرداد 92 12:17
هزارروزگيتون مبارك خوب حساب روزها رو داري هان من كه اسم خودمم فراموشم ميشه خوب بسلامتي كه همچنان به شغل شريف ضرررساني مشغوليد و اين يعني حالتون خوبه خوبه تخم مرغها فدا سرتون!!!!!! خوش بگذره امروز مهد .


قربونت برم عزیزم هزار ماشالا به تو که ریز به ریز می نویسی همه چیو ........
بله خدا رو شکر ممنون دوستم وقتی خرابکاری می کنند نشون میده سرحالن
الهه
13 مرداد 92 12:18
سلام
خدا حفظ کنه بچه هاتون رو
ولی خدا صبرتون هم بده
راستش از تصورشم گریه ام گرفت!
حق دارید به خدا
اونا اصلا نمیدونند چه میکنند ولی زحماتی که برای آدم درست میشه کمر شکنه
خدا قوت خواهر!


مرسی خانومی گل از لطف و محبتت و اینکه پیشمون اومدی درست میگی واقعا ممنون عزیزم
نرگس مامان طاها و تارا
14 مرداد 92 7:53
واي خدا مباركههههه
يعني 1000 روزگي روزيه كه من از بدو تولد بچه ها بهش فكر ميكنم و انتظارشو مي كشم


مرسی عزیزم لطف داری برای من هم حس خاصی داشت
مامان سونیا
14 مرداد 92 8:38
هزاران با تبریک میگم هزارمین روز زندگی تون رو گلا خوشگل خرابکار تخم مرغ شکون


ممنون عزیزم از لطف و محبتت دوست گلم
مامان خورشيد
14 مرداد 92 9:31
دلتنگتونم و سرم بسيار شلوغه، سر فرصت خدمت مي رسم.


"دوستان عزيزم اگر براي خرج كردن مبالغ فطريه هاتون راهي خواستيد، خواهش مي كنم يك سري به اينجا بزنيد و يا در صورت امكان اطلاع رساني كنيد. بسيار سپاسگزارم."

/http://massi1353.blogfa.com
لطفا پست EB را مطالعه فرماييد.


عزیزمی دوست مهربون و گلم به روی چشم حتما
مامان خورشيد
14 مرداد 92 9:41
براي مامان آرشيدا قند عسلم:

راستي من اصلا نمي تونم صفحه آرشيدا جونم رو باز كنم. تا مي رم توي وبش كامپيوترم هنگ مي كنه. نمي دونم مشكل از چيه. لطفا بهشون بگيد كه من بي معرفت نيستم و هميشه به يادشونم.


عزیزم چشم حتما میگم بهش
مامان تارا
15 مرداد 92 22:56
1000 روزگی قندعسلای خودم مبارک باشه
ای وای آخه چرا اینقدر مامانو حرص میدین تا مجبور بشه دندوناشو فشار بده .... نکن خواهر اینکارو مگه خبراز هزینه های دندون پزشکی نداری؟

ای خدا بازهم تخم مرغها !!!!!!!! خوووو انیس جون نخرین دیگه


قربونت عزیزم لطف داری چرا خواهر خبر دارم ولی مجبورررررررررررررم
والا عاشق خوردن تخم مرغ هم هستن هر روز یکی دوتا باید بخورن راه نداره نمیشه نخریم
مامانی درسا
16 مرداد 92 22:04
صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است.
پیشاپیش عیدتون مبارک


عزیزم لطف کردی عید شما و خانواده محترمتون مبارک طاعات و عبادتتون قبول حق
الهام مامان امیر علی و امیر حسین
20 مرداد 92 8:46
وقتی در مورد بچه ها یم نویسید خنده ام می گیره. چون بچه های منم دقیقا اینکارها و می کنند و اخرش می گن مامان من بچه خوبی هستم درسته؟ در اینجور مواقع فقط یه بوس محکم شکلاتی همه چیز رو از یادت می بره. لذا زندگ ما هم مامان اینس مهربون همین بچه ها هستند. من بعضی وقتها از دستشون گریه می کنم. ولی فقط یک لبخندشون همه غمها رو پاک می کنه. تخم مرغها هم فدای سرشون. بعد از 3 تا 4 سال همه خونه زندگیمون رو می شوریم و تمیز می کنیم. اتفاقی که نمی افته. بی خییال باشیم بهتره.


الهام عزیزم خوبی وروجکات چطورن دیدی همه اون شیطونی ها به یه لحظه شیرین زبونی می ارزه حق با توئه درست میگی بعد چند سال که ایشالا بزرگ شدن نظم دوباره برمی گرده به امید خدا ممنون دوست گلم