عمو تعمیر کار
سلام به توت فرنگی های خوشمزه خودم حال و احوالتون چطوره مامانیا ؟ خوش می گذره در چه حالید امیدوارم هر جا هستید سالم و موفق و سربلند باشید
تو این هفته مثل همیشه سرگرم شیطنت و آتیش سوزوندن بودید منم مشغول جمع و جور ریخت پاش آقا و خانوم
نق نقو هم شدید البته بیشتر با جناب باربد خان هستم که کلا یک کلام تشریف دارند و حرفشون دوتا نمیشه و در صورت کوچکترین نا ملایمی متوسل میشن به سلاح گریه و جیغ بنفش برعکس تارا که قربونش برم اصلا بهانه گیر نیست البته امیدوارم چشم نکنم این یک قلمو
فضولی مهد کودک و خواب بعداز ظهر همچنان پا برجاست بنده هم که دو سه هفته ای هست که دیگه کلاس نمیرم چون ساعتاش تغییر کرده و کلا به ما نمی خوره باید هر چه زودتر بریم یه باشگاه دیگه
شیرین زبونیتون که زنگ تفریحمه تو این روزایی که بشدت سرم شلوغه و وقت کم میارم حتی برای خوابیدن دیگه بیشتر از یک و دو نمی کشم اونم منی که اصلا خواب آلود نبودم صبح زود هم بیدارم و مشغول کار خونه تا بیام اداره یه دو ساعتی سرپام درد پام هم کم نشده هیچ بدتر هم شده دلیلشو خودم بهتر می دونم چون همش سرپام خدا به دادم برسه
وضع خورد و خوراکتون بد نیست یعنی من دیگه محل نمیدم بعضی روزا خوش غذا هستید و بعضی روزا نه
صبحونه مدتیه که غذای گرم می خورید مثل سیب زمینی کباب و ... و امروز هم ماهی کلا عجیب و غریبید چند روز پیش ناهارتون تو مهد میگو بوده نخوردینش و فرمودید بوی علف میده
اصلا عاشق خوردن پیتزا هستید و البته میوه این یخچالو ازبس باز و بسته می کنید فکر کنم خدای نکرده بسوزه
مدام در حال شبیه سازی هستید یعنی چی شبیه چیه تو خیابون هر ماشینی که می بینید باید اعلام کنید شبیه ماشین کیه؟
بهتون یاد دادم که ماشین بابا جون ، بابا ایمان و خاله نیکی چیه شما هم درست میگید ما هم براتون کف می زنیم و آفرین میگیم و دیشب تارا این سوالات رو از من و بابایی پرسیده و آخرش هم کف زده و آفرین گفته به هوش سرشار مامی و ددی
هم چنان عاشق حمام و آب بازی هستید و البته نقاشی توی حمام که سر و صورت خودتون رو رنگ می زنید انگار که می خواهید برید تماشای فوتبال
چند تایی شعر یاد گرفتید و کلمات انگلیسی رو مرتب تکرار می کنید اشکال هندسی رو می شناسید فقط نمی دونم چرا علاقه ای به یاد گرفتن و تمرین رنگ ندارید همه رنگا از نظر شما آبی و سزب( سبز ) هستند البته منم زیاد نگران نیستم بالاخره باید بگیرید
از جلوی هر مدرسه ای که رد میشیم گریه کنان می خواهید برید مدرسه
روز پنجشنبه شب منزل خاله نیکی مهمون بودیم بسیار خوش گذشت بهمون برای اولین بار در صلح و آرامش سپری شد به جز چند مورد کوچولو و البته آرشیدا هم خواب آلود بود بعدش رفتیم تا پاسی از شب دور دور تا بچولا خوابیدن
تو ماشین تارا به خاله نیکی میگه خاله بیا خونمون شربت بخور قربونش برم عاشق خاله اش هست
روز جمعه هم همش در حال تمیز کاری بودم بعد از ظهر رفتیم جشن رنگین کمان خیلی خوشتون اومد بخصوص بخش نمایش های موزیکال که بچه ها مشتاقانه نگاه کردن چند باری هم باربد خان تشریف بردن بیرون سالن و بنده عین نگهبان مراقب زبل خان خودم بودم
بعد از برنامه طبق معمول باربد کلی دنبال خاله نیکی گریه کرده و چرا خاله نیکی رفته من می خوام باهاش برم و ازین حرفا ..... فکر کنم خاله نیکی باید یه اتاقی برای دردونه بهانه گیر ما تو خونه اش آماده کنه
بعدش دم خونه مامانم کلی گریه کرده در نتیجه برگشتیم خونه و بابا ایمان برای یک کار کوچولو رفت بیرون و مجددا مراسم گریه ناک داشتیم خدایا این بچه ما رو به راه راست هدایت کن
بعد که آروم شد با یادبودای جشن خودشون رو مشغول کردن و چون خیلی خسته بودن حدودای 12 خوابیدن منم که تازه بعد خوابیدن اونا باید به کارای خونه برسم تا 3 بیدار بودم
روز شنبه عصر بعد اداره اومدم بخوابم که بله جناب تعمیر کار تلفن تشریف آوردن این خط ما رو تعمیر کنند بعد 10 روز که قطع بود و از کل دنیا بی خبر بودیم بدلیل قطعی اینترنت........ آقا که تشریف فرما شدند چون کابل کشی ساختمون هنر دستشون هست افاضات فرمودن که نه ایراد نداره و فلانه و بیساره و 2 ساعتی طول کشید تا تمام خطو چک کرد و درست شد و دیگه از حاشیه هاش و حرص و جوشی که ایشون و سرایدار به بنده دادن حرفی نمی زنم که جاش نیست ولی خب تا تونستند حرصم دادند.....البته خاله نیکی در جریان قرار دارند شب هم به شوشو میگم میخنده میگه برات مهم نباشه میگم اگه تو بودی چه می کردی میگه ...... حیف نمیشه بنویسم
وسط تعمیرات که داشتن تو اتاق خواب کار می کردن آقای باربد رفته سر کشوی من شالمو در آورده میگه نشون عمو بدم خدا رو هزار مرتبه شکر کردم کشوی بالایی رو باز نکرد لباسای ز. ی. ر رو نشون بده شانس آوردم سریع کارشون تو اتاق تموم شد
بعد آخر سر می فرمایند ایراد از مودمه حالا باید بره تنظیمات تا حال نتمون خوب خوب بشه و از منزل هم سکان مدیریت وبلاگمون رو بعهده بگیریم
بعد رفتن آقایون و به زور و وعده و عید وروجکا اومدن داخل تمام خونه گرد گچ و خرده سیم ریخته بود جاروی حسابی کشیدم و تمیز کاری کردم آقای باربد خان تشریف بردن و یک فقره لامپ از تو کشو در آوردن بهش میگم بده به من پرتش کرد روی فرش و بامب ترکید و نصف سالن پر شد از خرده شیشه و ما مجددا بعد از اعمال نصیحت به وروجکا به امر نظافت و پاکسازی مشغول شدیم میگن کار نیکو کردن از پر کردن است کلا این مثلو برای من گفتند
شب بعد شام هم دوباره نیمچه نظافتی انجام دادیم یه خرده رفتیم بیرون و خرید کردیم و شب غش کردم تا ساعت 5:30 امروز که تا اومدم اداره 2 ساعت سر پا بودم
امروز هم که رفتم مآموریت در هوای دل انگیز تابستانی در دمای حداقل 48 درجه بعدش چندتا ارباب رجوع حال بهم زن و پادردی که داره لحظه به لحظه بدتر میشه
یه چیز یادم رفت بنویسم تارا مدام راه میره میگه مامان من دوستت دارم منم بغلش می کنم میگم عاشقتم اونم بعد من میگه
خدایا یعنی چه لذتی بالاتر از این هست .........وقتی دعواشون میکنم میاد میگه مامان منو دوست داری منم میگم عشق من عاشقتم فقط کارت اشتباه بود اونم می پره تو بغلم میگه سفت بغلم کن قربونش برم من
خدای بزرگ شکرت به خاطر تمام داشته هام این نوشته ها از باب گلایه و نا شکری نیست فرشته های ما برکت خونه مون هستند سلامتی و عاقبت بخیریشون آرزوی همیشگی منه
فردا نیمه شعبان ومیلاد امام موعوده این روز مبارک رو به همه تبریک میگم امشب برای همگی بیمارا دعا کنید