ستاره های آسمونی من
یه سلام بلند بالا به لطافت گل ارغوان تقدیم به دلبندای خودم
حال و احوالتون که انشالا خوبه تو این روزای گرم امیدوارم هرجا که هستید سالم و شاد و موفق باشید و بدونید جز عاقبت بخیری و سربلندی شما آرزویی ندارم
جوجه های خوشگل من حسابی به مهد کودک عادت کردن البته هنوز هم تارا موقع رفتن نق و نوق و گریه راه می اندازه ولی بعد عادت می کنه باربد اما کاملا عاشق مربی و دوستاشه ولی موقع برگشتن سریع میره تو ماشین یا میاد تو بغلم در حالیکه انگشتش تو دهنشه
بعد از مهد حسابی خسته ان و می خوابن
حدود ده روزی میشه که مطلب ننوشتم واقعا فرصت ندارم
غروب جمعه گذشته رفتیم خونه مامان جون کمی نشستیم بعدش بابایی و باربد رفتند استخر من و تارا و خاله جون هم رفتیم شهر بازی به خاطر تارا بعد سالها خودمون هم بازی کردیم آی حال داد آی حال داد که نگو البته تارا از اژدها ترسیده بود از شما چه پنهون منم داشتم به هم می ریختم آخراش
بعد رفتیم دنبال بابا و باربد که حسابی شنا و آب بازی کرده بودن باربد تا از سالن اومد بیرون پرید تو بغلم و کلی گزارش داده خدا رو شکر به همه ما خوش گذشت
توی هفته ای هم که گذشت سرگرم بودیم با کارای خونه و اداره و البته میانجی گری و جمع و جور و کارهای اینچنینی .....
بچه ها قربونشون برم حسابی شیرین زبون شدن هر چی رو که از بوش بدشون بیاد میگن اه اه بوی علف میده حالا از کجا یاد گرفتن خدا عالمه
صبحا که می خوان صبحونه بخورن باربد خان نون و کره و عسل می خوره و تارا خانم نون و کره و پنیر سر هر لقمه بدون استثنا ازم می پرسن چی توشه تارا هر بار می پرسه عسل نداره ؟ باربد میگه مامان عسل بده و این گفتگوی زنجیره وار تا انتهای خوردمان ادامه داره
تو این هفته تب و سرما خوردگی داشتن و باربدو بردیم دکتر جلوی درمانگاه تارا میگه کجا میریم میگم باربدو ببریم دکتر میگه مامانی شیمکم درد می کنه
تو مطب باربد رفته سلام میده به دکتر میگه سلام من مریضم
بهش دارو داد و خدا رو شکر خیلی بهتره البته یکی دو روز بعد هم تارا مریض شد که دارودرمانی برای ایشون هم شروع شد و الان یه ذره آبریزش دارن
تو هفته ای که گذشت بیشتر شبا رفتیم دور دور کلی خوش گذشته ما هم از شادی و شور مردم خوشحالیم و بسیار امیدوار به فرداهای روشن
منم که اینروزا از ساعت 5:30 صبح یک کله بیدار و سرپام استراحت هم ندارم و دیگه ساعت 12 و 1 شب حسابی از پا افتادم ولی این کارهای خونه تمومی نداره که
شبا که میریم بیرون اگه غرغرای شوشو نباشه یه دل سیر تو ماشین می خوابم ولی حیف و صد حیف که غررررررررررر می زنه
تو خیابون هر ماشینی که ببینن اگه مثل ماشین خاله نیکی باشه میگن ااااا شبیه ماشین خاله نیکیه اوایل مدل ماشینو که میدیدن انتظار داشتن وایسه و خاله نیکی و آرشیدا توش باشن
ماشین خودمون رو هم کامل می شناسن و البته شبیهاشو تو خیابون مدام نشون میدن عاشق آقای پلیس و ماشینش هستند
حاضر جواب هم هستن وروجکا چند روز پیش خونه مامان بودیم بابام به تارا میگه بیا ببوسمت میگه نمیام بازم بهش میگه بیا تا بهت قند بدم ( آی امان از دست بابام ) تارا میگه نه باباجون دندونام خبا میشه
از بس صبحا از خواب پاشدن مامانم بوده و ما نبودیم هر صبح که بیدار میشن بهم میگن مامان میری ادایه ؟ اگه مامانم بیاد میگن مامان جون بویو خونتون بمیرم برای جوجه هایی که مامان شاغل دارن
جدیدا هم که از دستمون عصبانی میشن میگن برو خونتون حتی به بابام تو خونه خودشون هم گفتن شیطونای من
مسیرا رو دیگه بلدن مثلا تو خیابون شریعتی اگه باشیم و بخوایم بریم تو زیرگذر میگن نه ازون طوف( طرف ) بریم رنگین کمان
مسیر خونه خودمون مامانم خاله نیکی و خونه جدیدمون رو کاملا می دونن و البته هر موقع از جلوی خونه خاله نیکی و یا رنگین کمان رد میشیم باید به نحوی حواسشون رو پرت کنیم
وقتی از جلوی آرایشگاه رد میشیم تارا میگه مامانی من و آرشیدا بریم موهامونو کوتاه کنیم
تو این چند روز سرسره و تعدادی از اسباب بازی ها از تبعید برگشتن و کلی باهاش عشق می کنن بقیه اسباب بازی ها تا وقتی که سراغشونو نگیرن می مونن سرجاشون...
کارتون های جدیدی که نگاه میکنن پت و مت و مستر بین هست که کاملا محو تماشاش میشن یه کارتون دیگه هم هست به نام ادیبو که من همیشه اشتباه میگو اودیبو و باربد درستشو میگه قربونش برم من
هر چی بگیم تند و سریع مثل یه طوطی تکرار می کنن همش در حال خود سانسوری هستیم والا به خدا
خدایا هزار مرتبه شکر می گویمت به خاطر همه الطاف بی کرانت
دلبندای نازنینم هزار بار می بوسمتون براتون بهترین ها رو آرزو دارم