تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

شهد و عسل من

1392/2/27 19:18
نویسنده : مامان انیس
1,037 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شنگول و منگول خودم حال و احوالتون چطوره

جونم براتون بگه تو هفته گذشته که بسلامتی مهد رفتنتون شروع شده هر روز 12 میرید و 4 بر می گردید بعدش حدود 2 ساعتی خواب هستید و موقعی که بیدار میشید تلافی ساعات غیبتتون رو در میارین و قربونتون برم من ماشالا فضولیهاتون هر لحظه شکل جدیدی می گیره

هفته پیش دوشنبه اومدیم دنبالتون بعد از بازی تو حیاط مهد و وعده وعید اومدن دوباره و کمی گریه زاری اومدیم خونه کلید که انداختم دیدم در باز نمیشه معلوم شد آقای پدر موقع بیرون اومدن کلیدا رو پشت در گذاشتن و ما موندیم تو حیاط مجبور شدیم بریم خونه مامان جون بنده کلی کار داشتم شما هم که لباس اضافه نداشتید از همه مهمتر شیشه شیراتون همراهمون نبود اذیتتون نکنم تا همه راه حل های ممکنه تست بشه و نهایتا تصمیم بر این بشه از یه کلید ساز کمک بگیریم شد 9 شب تا شام خوردیم وبرگشتیم خونه شد 11 و من تازه رفتم تو آشپزخونه

روز سه شنبه بعد از اومدن به اداره نزدیک خونه افتادم زمین و ساق پام بشدت ضربه دید اولاش درد نداشت و لی یه ساعت بعد چنان دردی اومد که اشکمو درآورد به تشخیص دکتر پدر شکستگی نبود ولی خب درد شدیدش با مسکن هم آروم نشد فقط گیج شدم و نفهمیدم چه جوری و چه طور خوابم برد تا فردا د ر نتیجه ورزش نرفتیم روز یکشنبه هم به خاطر کار بابا ایمان نشد برم کلاس

روز چهارشنبه درد پام کمتر شده بود ولی برطرف نشد لنگان لنگان اداره رفتم بعد از مهد هم خوابیدید شب خاله جون اومد رفتیم خرید بعدش بردمتون رنگین کمان تا تونستید بازی کردید

روز پنجشنبه اینجا باد شدیدی اومد خیلی از درختا قطع شدند و سرو صدای در و پنجره هازیاد بود عصرش هر جور شده رفتم ورزش البته نرمشای سنگین رو انجام ندادم

تارا روز پنجشنبه تا تونست شیطونی کرد و کفریم کرد از شلوغ کاری و کثیف کاری گرفته تاااااااااااااااااااا دعوا با باربد خدایا دیگه داشت آمپرم می رفت بالا که فرار کردم به سوی باشگاه وقتی اومدم خواب بودن شب هم رفتیم عروسی یکی از اقوام تا خاله جون بیاد شد 10 تا رسیدیم شام خوردیم و بعدش اگه شما چیزی فهمیدین از عروسی منم فهمیدم چونکه این وروجکا یک در میون خواستن برن دستشویی دیگه پوستم کنده شد هر کدومشون 4 دفعه رفته بعلاوه 2 بار که الکی رفتیم محض دلبخواهی آقا و خانوم کوچولو

تو عروسی دیشب دو جفت دوقلو هم بود یکیشون از بچه ها بزرگتر و اون یکی نوزاد بودن تقریبا 8 ماهه یاد نوزادی وروجکای خودمون افتادم که چه عالمی داشتیم انگار همین دیروز بود به سرعت برق و باد گذشت دلم برای نوزادیشون یه ذره شده جیگر طلاهای خودم

شب هم که اومدیم خونه تا بخوابن شده 2

امروز هم همش در حال نظافت بودم تارا و باربد امروز در تحریم شیشه بودن تارا کلی نق و نوق کرده تا خوابیده والا پوستم کنده شده از بس تارا خانوم رو ببرم دستشویی ماشالا چیزی تو مثانه اش نمی مونه واسه هر شیر خوردن سه بار میره دستشویی اگه ازش غافل بشم دسته گل به آب میده کار من چند برابر میشه در نتیجه از صبح دیگه شیر ندادم بهشون البته باهام قهر کرده نیم ساعت پیش که بردمش دستشویی با اخم بهم میگه بویو ادایه ( برو اداره )انگار تو خواب هم باهام دعوا داشت

یه نصفه شیشه ای بهش شیر دادم بالاخره نمیشه یهویی قطعش کنم

بچه ها از محیط مهد خیلی خوششون میاد البته زیادی فضولن مربیشون روز چهارشنبه گفت به مدیر مهد گفته که برا دوقلوها یه مربی اختصاصی باید بگیرید ما از پس شیطنتاشون بر نمیایم تارا خیلی خوب کنار اومده ولی باربد موقع رفتن گریه می کنه البته موقع اومدن هم به زور میاد و معمولا گریه می کنه کلا این بچه ما اینرسیش بالاست تمایلی به تغییر وضعیت فعلیش نداره

HELLO ، GOOD BYE، OK کلماتی هستن که یاد گرفتن تو این هفته ضمن اینکه باربد شمارش اعداد انگلیسی از یک تا ده رو هم یاد گرفته ظاهرا به زبان علاقه داره ولی تارا هنوز چیز خاصی نشون نداده ضمنا من تا حالا اصلا باهاشون زبان کار نکردم چون معتقدم اول زبان مادری بعد زبان دوم

شیرین زبوئنی بچه ها خیلی با نمکه خستگی رو ار تن آدم می بره بیرون وقتی اشتباه حرف بزنن دیگه نور علی نور

تارا و باربد فامیلشون رو بلدن تارا درست میگه طهماسبی ولی باربد میگه طهسمابی هر چند بار هم ازشون بپرسیم همینطور جواب میدن

وقتی میگم باربد خودش میگه تند عسل ( قند عسل )

مرتب میاد گزارش کار خرابی ماشیناشو میده : مامان ماشین خبا شده بخییم

تبلیغات تی وی هر چی نشون میده جفتشون میگن مامان نداریم بییم بخییم

تارا وقتی کار اشتباهی انجام میده میگه ببخشید اشبدا ( اشتباه ) شده

( این کارا شامل فضولی و اذیت کردن باربد نمیشه شامل برعکس پوشیدن لباساش میشه فقط )

تارا به مسواک میگه مسمات وقتی میریم تو حموم حتما باید مسمات بزنه

باربد بهش میگه خمیر دهن واونم همینطوره

قربونتون برم من الهی شیرین عسلای من

 

 


 

 

 


 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

مامان پرنيا
27 اردیبهشت 92 20:24
قلبون دو قلوهاي ناز

ماماني ببوسشون


ممنون عزیزم از لطفتون
رها
27 اردیبهشت 92 20:57
عزیزممم اگر منظورت ادرس وبلاگ هست من بچه ای ندارم .البته داشتم سال 88 با شوهرم تو تصادف فوت کردن اگر الان زنده بود 6سالش بود .به نی نی وبلاگ هم عادت کردم میام به بچه های شما سر میزنم .باربد و تارا و ملودی و ارمیتا و بردیا و سر زدن به این فسقلی ها کار همیشگی ام هست .(من عاشق پسربچه ها هستم برای همین باربد خیلی دوست دارم البته تارا که جای خودش داره )موفق باشی عزیزممممممم مواظب خودت و نی نی ها باش


خدای من برات آرزوی صبر و شکیبایی می کنم خداوند روحشون رو قرین رحمت کنه ممنون که به ما لطف داری
شما هم خیلی مراقب خودت باش امیدوارم خدای مهربان بهترین ها رو برات مقدر کنه
مامان سونیا
28 اردیبهشت 92 8:40
ای جونم به این دوتا گل خوش بو و خوشگل قربونشون برم با این عروسی رفتنشون
عجب مامانی یا شیر بده یا برو اداره خوب همین دوتا راههت دیگه راه دیگه ای نیست

وای چه عکسای خوشگلی ذوق مرگ شدم از دیدنشون مخصوصا عکس تاراخانم با اون تل صورتی وای که چه خوردنی شدن این جوجه ها
مامانی حسابی ببوسشون از طرف خاله این نازدونه ها رو

به روزیم گلم


مرسی دوست گلم لطف داری برات همیشه شادی و سلامتی آرزو می کنم دخمر طلاتو ببوس
مادر(رادین و راستین)
28 اردیبهشت 92 13:33
به به گذاشتیشون مهد

من که هنوز جرات نکردم



خداروشکر که به خیر گذشته و پات نشکسته

خیلی مواظب باش



ایام به کام

ببوس هر دوشون رو




مثل قورت دادن قورباغه بود

ممنون گلم لطف داری


مامی امیرین
28 اردیبهشت 92 13:53
واقعا" خسته نباشی مامانی.
پس شما هم پروژه از شیشه گیری و پیش رو دارذی.ولی وقتی بگیری هم خوابشون زراحتتر میشه هم خیالت بابت دندوناشون راحت میشه.
لذت بردم از عکسهای دوقلوهای خوش تیپ


قربونت گلم بله چه جور هم دعا کن تموم بشه
لطف کردی عزیزم
مامان آرشيدا قند عسل
28 اردیبهشت 92 14:27
بوسسسسسسسسسس براي شيطون بلاها كه تو مهد هم بايد واسشون مربي اختصاصي بگيرن ،تازه شنيدم بخاطر پله نورديهاي بي كرانتون كلاستون منتقل شد پايين!!!




به گوش شما هم رسیده چگونه ؟؟؟؟؟؟؟ بله دیگه به ما می گن دوقلو های پرتوان بوس برای خاله جونی مهربون


خواهر فرناز
28 اردیبهشت 92 19:09
ای جانم عسلا میرن مهد
درکت میکنم وقتی میان تلافی نبودن را درمیارن
چه کیفای خوشگلی چه تیپی
یاد فرناز افتادم اونم میگفت بریم بخریم یالا بریم بخریم
براش توضیح دادم وقتی زیاد نشون میده یعنی خوب نیست
از بس کرم حلزون را نشون میده میگه ای بابا معلوم نیست چه قدر بده که این قدر تبلیغ میکنه
عصرم میگه مامان برو یکی اش را بخر تا این قدر این تبلیغ نکنه سرم رفت


از دست این دخمرای بلا خوبه بریم کرم حلزون بخریم محض خاطر فرناز خاتون گل
مامان تارا
28 اردیبهشت 92 23:13
ای جانم قربون این دوتا جیگر بشم من

مهد رفتنتون مبارکتون باشه خوشگلای خاله

واااااااااای بلا به دور مامانی خدا رحم کرد پات نشکست !!1


خدا نکنه عزیزم امیدوارم همیشه سلامت باشی ممنون از لطفت محبت داری
مامان خورشيد
29 اردیبهشت 92 7:56
واي خداي من چقدر اين دوتا نمكين با اون كيفاشون. اگه من مربيشون بودم شك نكن همون روز اول مي دزديمشون.

جالبه شما سر زياد دستشويي رفتن مكافات داري من سر دستشويي نرفتن يعني اگه به خورشيد باشه روزي يكبار به زور اگه بره دستشويي و موقع هاي ديگه با كلي كلنجار اين اتفاق ميفته. الان 4 ساله مهد و مدرسه ميره در مجموع دو بار توي مهد و مدرسه دستشويي نرفته.

يعني هر كدومشون يه جوري آدمو اينجوري مي كنن




قربونت عزیزم راست میگی والا تا این بچه ها بزرگ بشن مامانا دچار دگردیسی شدن تارا اگه جایی از دستشوییش خوشش نیاد محاله زیر بار بره تا می تونه خودشو نگه می داره وای به حال من اگه از اونجا خوشش بیاد

ممنون دوست گل و مهربونم براتون بهترین ها رو آرزو دارم ولی بین خودمون باشه مربی های مهد از دستشون اینجورین


مامان خورشيد
29 اردیبهشت 92 10:39
عزيزم ممنون از تبريكت و آرزو مي كنم اين روز زيبا رو براي گل هاي قشنگتون جشن بگيريد.
نقاسان يكي از روستاهاي شهرستان تفرش واقع در استان مركزي است كه از اتوبان ساوه بعد از سه راه سلفچگان جادهاي براي اين شهر كشيده شده است. روستاي پدري من و عزيزترين جاي جغرافيايي براي من است.

در ضمن مربيشون خيلي دلشم بخواد.اوهوم.


قربونت برم مرسی که توضیح دادی امیدوارم همیشه آباد باشد.
والا مربیشون کم آورده گفته کمکی می خوام ما هم یه ذره وروجکا رو نصیحت کردیم که بقیه مامان و بابا نیستن هر کاری دلتون بخواد انجام بدید قربونشون برم فضولند دیگه ....
مامان بیتا
29 اردیبهشت 92 12:34
تبریک میگم
انشالله دانشگاه رفتن شونو ببینی



مرسی عزیزم
نرگس مامان طاها و تارا
30 اردیبهشت 92 14:06
مي گم اين نظرات بنده كو پس؟


عزیزم نظری اصلا امروز نداشتم نه از تو از کس دیگه ای فکر کنم در آستانه ترکیدگی قرار گرفته وبم
مامان مرضیه
31 اردیبهشت 92 8:05
گاهی فکر میکنیم باید کاری بزرگ و شایسته برای دوستان و کسانی که دوستشان داریم انجام دهیم؛ ولی چون در توانمان نیست ، از خود ناامید و دلخور میشویم . ولی باید به نکته ای توجه کرد :

باران بزرگترین و زیباترین هدیه آسمان به زمین است ولی از قطرات کوچک و ناچیز آب تشکیل شده است .

تکرار باران گونه ی محبت هایِ بسیار بسیار کوچک ما در حق عزیزانمان ، چیزی از یک شاهکارِ بسیار بسیار بزرگ کم ندارد ...


بسیار ممنون از لطف و محبتت
مه سیما
31 اردیبهشت 92 9:48
تارا چقد نازه.


لطف دارید
مامان فتانه
31 اردیبهشت 92 11:43
ای جانم خیلی نازن این نی نی ها


قربون شما
ندا مامان پارسا و آریسا
1 خرداد 92 15:40
انسیه جون دلم ضعععععععف رفت برای این فسقلا ، کاش میشد همدیگه رو میدیدم و من این دوتا وروجک شیطونو کلی بوس بوسی میکردم با اون شیرین زبونی هاشون


لطف داری نازنین منم خیلی دلم می خواد ببینمتون الان اینجا هوا خیلی گرمه وگرنه دعوتتون می کردم تشریف بیارید اگه خدا بخواد و بتونیم یه سفر رو برنامه ریزی کنیم به مقصد اصفهان حتما باهاتون قرار می زارم
مامانی گیلدا
4 خرداد 92 9:49
سلام مامانی.وایییییییییییی خدای من ماشالله این دوقلوها چقدر ناز و خوشتیپ اند.عزیزم خدا حفظشون کنه.کیفهاشون رو ببین..عزیزم شیطنتهاشون رو که خوندم مردم از خنده.مواظبشون باش


قربونت برم عزیزم محبت داری نسبت به ما ماشالا به فرشته کوچولوی نازت
مامان بردیا
6 خرداد 92 18:24
عزیزم خب مواظب خودت باش دیگه!!!!!!!چقد این دسته گلاتون بانمکن.خدا حفظشون کنه.خییییییییییلی نازن


به روی چشم مرسی لطف کردی گلم
سمیرا مامان آنیتا
8 خرداد 92 12:11
پس داری خوشگلاتو از شیشه میگیری ؟ این دغدغه این روزای منم هست .. خیلی وابسته اس نمیدونم چیکار کنم

انیسه جان .. دوست خوبم .. ممنون از همه لطف و محبتی که به من و آنیتا داری .. دوست خوبی مثل تو رو واقعا لازم دارم


بله گلم البته اگه بتونم این فسقلی ها عاشق شیرن هنوز موفقیت چندانی حاصل نشده
سمیرا جونم خیلی دوستتون داریم براتون بهترین ها رو آرزو دارم ممنون از محبتت عزیزم
مامانی درسا
9 خرداد 92 4:00
شنگول و منگولتو عشقه من دربست فداشون


منم عاشق اون حبه انگورتم گلم
مامان ویهان
14 خرداد 92 14:56
ای جان ،چقدر شماها جیگرید


نظر لطفته خانومي زنده باشيد
الناز
28 خرداد 92 11:06
چه دوقلوهای نـــــــــــــازی
خدا حفظشون کنه
فکرنکنم شما باوجود این نانازا هرگز پیربشین
خوشابه سعادتتون
یاعلی


نظر لطفتونه خانوم محبت کردید امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشید بهترین ها رو براتون آرزو دارم
مامان محمود
9 تیر 92 19:54
ماشالا چقد نازن این وروجکها عزیز پسرمن تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده ممنون میشم کد 258 رو به 20008080200 پیامک کنی اگرم دوست داشتید میتونید عکسشوببینید بعد رای بدید http://yedoneh.niniweblog.com/archive1392%7C4.php اگه رای داید بهم بگید تابدون کدوم از دوستان بهم لطف کردن مرسی