شهد و عسل من
سلام به شنگول و منگول خودم حال و احوالتون چطوره
جونم براتون بگه تو هفته گذشته که بسلامتی مهد رفتنتون شروع شده هر روز 12 میرید و 4 بر می گردید بعدش حدود 2 ساعتی خواب هستید و موقعی که بیدار میشید تلافی ساعات غیبتتون رو در میارین و قربونتون برم من ماشالا فضولیهاتون هر لحظه شکل جدیدی می گیره
هفته پیش دوشنبه اومدیم دنبالتون بعد از بازی تو حیاط مهد و وعده وعید اومدن دوباره و کمی گریه زاری اومدیم خونه کلید که انداختم دیدم در باز نمیشه معلوم شد آقای پدر موقع بیرون اومدن کلیدا رو پشت در گذاشتن و ما موندیم تو حیاط مجبور شدیم بریم خونه مامان جون بنده کلی کار داشتم شما هم که لباس اضافه نداشتید از همه مهمتر شیشه شیراتون همراهمون نبود اذیتتون نکنم تا همه راه حل های ممکنه تست بشه و نهایتا تصمیم بر این بشه از یه کلید ساز کمک بگیریم شد 9 شب تا شام خوردیم وبرگشتیم خونه شد 11 و من تازه رفتم تو آشپزخونه
روز سه شنبه بعد از اومدن به اداره نزدیک خونه افتادم زمین و ساق پام بشدت ضربه دید اولاش درد نداشت و لی یه ساعت بعد چنان دردی اومد که اشکمو درآورد به تشخیص دکتر پدر شکستگی نبود ولی خب درد شدیدش با مسکن هم آروم نشد فقط گیج شدم و نفهمیدم چه جوری و چه طور خوابم برد تا فردا د ر نتیجه ورزش نرفتیم روز یکشنبه هم به خاطر کار بابا ایمان نشد برم کلاس
روز چهارشنبه درد پام کمتر شده بود ولی برطرف نشد لنگان لنگان اداره رفتم بعد از مهد هم خوابیدید شب خاله جون اومد رفتیم خرید بعدش بردمتون رنگین کمان تا تونستید بازی کردید
روز پنجشنبه اینجا باد شدیدی اومد خیلی از درختا قطع شدند و سرو صدای در و پنجره هازیاد بود عصرش هر جور شده رفتم ورزش البته نرمشای سنگین رو انجام ندادم
تارا روز پنجشنبه تا تونست شیطونی کرد و کفریم کرد از شلوغ کاری و کثیف کاری گرفته تاااااااااااااااااااا دعوا با باربد خدایا دیگه داشت آمپرم می رفت بالا که فرار کردم به سوی باشگاه وقتی اومدم خواب بودن شب هم رفتیم عروسی یکی از اقوام تا خاله جون بیاد شد 10 تا رسیدیم شام خوردیم و بعدش اگه شما چیزی فهمیدین از عروسی منم فهمیدم چونکه این وروجکا یک در میون خواستن برن دستشویی دیگه پوستم کنده شد هر کدومشون 4 دفعه رفته بعلاوه 2 بار که الکی رفتیم محض دلبخواهی آقا و خانوم کوچولو
تو عروسی دیشب دو جفت دوقلو هم بود یکیشون از بچه ها بزرگتر و اون یکی نوزاد بودن تقریبا 8 ماهه یاد نوزادی وروجکای خودمون افتادم که چه عالمی داشتیم انگار همین دیروز بود به سرعت برق و باد گذشت دلم برای نوزادیشون یه ذره شده جیگر طلاهای خودم
شب هم که اومدیم خونه تا بخوابن شده 2
امروز هم همش در حال نظافت بودم تارا و باربد امروز در تحریم شیشه بودن تارا کلی نق و نوق کرده تا خوابیده والا پوستم کنده شده از بس تارا خانوم رو ببرم دستشویی ماشالا چیزی تو مثانه اش نمی مونه واسه هر شیر خوردن سه بار میره دستشویی اگه ازش غافل بشم دسته گل به آب میده کار من چند برابر میشه در نتیجه از صبح دیگه شیر ندادم بهشون البته باهام قهر کرده نیم ساعت پیش که بردمش دستشویی با اخم بهم میگه بویو ادایه ( برو اداره )انگار تو خواب هم باهام دعوا داشت
یه نصفه شیشه ای بهش شیر دادم بالاخره نمیشه یهویی قطعش کنم
بچه ها از محیط مهد خیلی خوششون میاد البته زیادی فضولن مربیشون روز چهارشنبه گفت به مدیر مهد گفته که برا دوقلوها یه مربی اختصاصی باید بگیرید ما از پس شیطنتاشون بر نمیایم تارا خیلی خوب کنار اومده ولی باربد موقع رفتن گریه می کنه البته موقع اومدن هم به زور میاد و معمولا گریه می کنه کلا این بچه ما اینرسیش بالاست تمایلی به تغییر وضعیت فعلیش نداره
HELLO ، GOOD BYE، OK کلماتی هستن که یاد گرفتن تو این هفته ضمن اینکه باربد شمارش اعداد انگلیسی از یک تا ده رو هم یاد گرفته ظاهرا به زبان علاقه داره ولی تارا هنوز چیز خاصی نشون نداده ضمنا من تا حالا اصلا باهاشون زبان کار نکردم چون معتقدم اول زبان مادری بعد زبان دوم
شیرین زبوئنی بچه ها خیلی با نمکه خستگی رو ار تن آدم می بره بیرون وقتی اشتباه حرف بزنن دیگه نور علی نور
تارا و باربد فامیلشون رو بلدن تارا درست میگه طهماسبی ولی باربد میگه طهسمابی هر چند بار هم ازشون بپرسیم همینطور جواب میدن
وقتی میگم باربد خودش میگه تند عسل ( قند عسل )
مرتب میاد گزارش کار خرابی ماشیناشو میده : مامان ماشین خبا شده بخییم
تبلیغات تی وی هر چی نشون میده جفتشون میگن مامان نداریم بییم بخییم
تارا وقتی کار اشتباهی انجام میده میگه ببخشید اشبدا ( اشتباه ) شده
( این کارا شامل فضولی و اذیت کردن باربد نمیشه شامل برعکس پوشیدن لباساش میشه فقط )
تارا به مسواک میگه مسمات وقتی میریم تو حموم حتما باید مسمات بزنه
باربد بهش میگه خمیر دهن واونم همینطوره
قربونتون برم من الهی شیرین عسلای من