خونه تکونی 1
سلام به جیگر طلا های خودم حال و احوال چطوره
جونم براتون بگه که آخرین ماه سال شروع شده و داریم به استقبال فصل زیبای بهار و نوروز می ریم
امیدوارم سال جدید سالی باشه پر از آرامش و مهر و دوستی برای آریائی نژادان پاک تبار
خوشگلای من نم نمک خونه تکونی رو شروع کردیم فرشا رفتن برای شسته شدن ولی مجبور شدیم موکتا رو خودمون بشوریم و البته با دردسر هنوز هم نمدار هستند و بدلیل خالی شدن خونه خودمون این هفته تشریف بردیم منزل مامان جون و طفلی کارشو چند برابر کردیم خونه خودمون یه مقدار کار انجام دادیم ولی خب بخش زیادیش مونده خدا کنه بتونیم برای نوروز یه خونه نسبتا تمیز داشته باشیم
بخشی از خریدهای عید هم انجام شده و البته هنوز مونده ولی فرصتی ندارم که برم یعنی کسی نسیت که پیشش بمونید تا بتونم برم بیرون خدا کنه یه فرصتی پیش بیاد جنس آشغال هم گیرم نیاد
بابایی هم بشدت سرش شلوغه و کمتر می بینمش چه برسه به اینکه نگهتون داره هعیییییییییییییییییی
( کجاست اون ایکون گریه ) خلاصه دلمان بشدت یه خیابان گردی و خرید حسابی می خواد وگرنه افسرده می شویم می رویم پی کارمان
و البته یه مشکلی هم هست نمی دونیم سفره هفت سینو کجا بزاریم چون که میز ها رو بردیم خونه مامان جون به خاطر کاربری های خطرناکشون برای وروجکای خودم و حالا باید یه فکر بکری بنوموئیم
این روزها شیرین زبونی و البته بهانه گیری تون به حد وفور زیاد شده البته باربد بیشتر بهانه می گیره و نق می زنه گاهی اوقات اونقدر گریه می کنه که حوصلمو سر می بره تارا خانوم حسابی شیطون ولی خب خوشبختانه حرف گوش کن
فدای شیطونکای خوش زبون خودم برم من
مرتب میرن تو اتاق میگن خاله خاله خاله ( 1000 بار ) کاوذ ( کاغذ ) بده نکاشی ( نقاشی ) کنم
مامان دوجا رفتی بیااااااااااااااا
مامان پاشو
مامان آب
مامان شیر
مامان ج.ی .ش
تارا هر مغازه ای می بینه می گه :
مامان دوجاست ؟ من - فروشگاه لباس تارا - فروشگاه موخوام ( یه ذره مشهدی شده فکر کنم به خاطر زن دائیمه البته چند ماهیه ندیدمش ولی خب انگار تله پاتیه )
تارا- مامان بستنی موخوام من- نداریم تارا - بستنی بخر
تارا - مامان پاستیل موخوام من - نداریم تارا - پاستیل بخر
باربد - مامان پاشو ماشین من که پاشدم میره پی کارش
باربد این روزها در حالیکه شستشو می مکه میگه شیشه در حالی که شیشه هم دستشه و غر می زنه ( تلخک گرفتیم براش دلم نیومد دیشب بزنم به انگشتش از طرفی کلی هم نگران دندوناش هستم )
مامان بخواب مامان بغل مامان مامان مامان حمام
این مکالمات چندین بار در طول روز تکرار میشه
پریشب بعد مدتها رفتیم رنگین کمان تو تاکسی کلی شعر خوندین
خلاصه ما رفتیم رنگین کمان خاله نیکی و آرشیدا هم اومدن به قدر کفایت بازی کردن و جوجه های من اونجا روبه هم ریختن بخش کتاب و سی دی ها رو هر بار که میریم دو سه سی دی باید بخریم
تا مشغول بودیم دیدیم باربد نیست معلوم شد رفته بیرون و داره از پله میره بالا رفتیم آوردیمش پائین موقع رفتن هم کلی گریه کرده
این شبا خونه مامان جون دیگه زیاد از سی دی خبری نیست شبا باید همه جا رو خاموش کنیم تا بخوابن اوضاعی داریم تا لالا برن
کاشکی این موکتا زودتر خشک بشن بریم خونه ببینیم چه باید بکنیم با اینکه خونه پدر و مادر از همه جای دنیا راحت تره ولی انگار وقتی از پیششون رفتی همین حس منتقل میشه به خونه جدیدت
کلا الان پر حس دلتنگی ام یه هفته اس من و خاله می خوایم یه ساعتی مرخصی بگیریم بریم خرید جور نمیشه الان هم آقاااااااااااااااای رئیس جلسه استند اگه بخوایم نیم ساعت زودتر بریم عین جن ظاهر میشه نقشه هامون رو به هم میزنه
نت هم الان قطعه و نمی دونم این مطالب کی ارسال میشه
هعیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خب خدا رو شکر اینترنت وصل شد ولی الان گرسنمون هست به شدت و هوس ساندویچ کردیم من و خاله ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
فعلا بای بای بوسسسسسسسسسس