تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

خونه تکونی 1

1391/12/8 14:13
نویسنده : مامان انیس
468 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به جیگر طلا های خودم حال و احوال چطوره

جونم براتون بگه که آخرین ماه سال شروع شده و داریم به استقبال فصل زیبای بهار و نوروز می ریم

امیدوارم سال جدید سالی باشه پر از آرامش و مهر و دوستی برای آریائی نژادان پاک تبار

خوشگلای من نم نمک خونه تکونی رو شروع کردیم فرشا رفتن برای شسته شدن ولی مجبور شدیم موکتا رو خودمون بشوریم و البته با دردسر هنوز هم نمدار هستند و بدلیل خالی شدن خونه خودمون این هفته تشریف بردیم منزل مامان جون و طفلی کارشو چند برابر کردیم خونه خودمون یه مقدار کار انجام دادیم ولی خب بخش زیادیش مونده خدا کنه بتونیم برای نوروز یه خونه نسبتا تمیز داشته باشیم

بخشی از خریدهای عید هم انجام شده و البته هنوز مونده ولی فرصتی ندارم که برم یعنی کسی نسیت که پیشش بمونید تا بتونم برم بیرون خدا کنه یه فرصتی پیش بیاد جنس آشغال هم گیرم نیاد

بابایی هم بشدت سرش شلوغه و کمتر می بینمش چه برسه به اینکه نگهتون داره هعیییییییییییییییییی

( کجاست اون ایکون گریه ) خلاصه دلمان بشدت یه خیابان گردی و خرید حسابی می خواد وگرنه افسرده می شویم می رویم پی کارمان

و البته یه مشکلی هم هست نمی دونیم سفره هفت سینو کجا بزاریم چون که میز ها رو بردیم خونه مامان جون به خاطر کاربری های خطرناکشون برای وروجکای خودم و حالا باید یه فکر بکری بنوموئیم

این روزها شیرین زبونی و البته بهانه گیری تون به حد وفور زیاد شده البته باربد بیشتر بهانه می گیره و نق می زنه گاهی اوقات اونقدر گریه می کنه که حوصلمو سر می بره تارا خانوم حسابی شیطون ولی خب خوشبختانه حرف گوش کن

فدای شیطونکای خوش زبون خودم برم من

مرتب میرن تو اتاق میگن خاله خاله خاله ( 1000 بار ) کاوذ ( کاغذ ) بده نکاشی ( نقاشی ) کنم

مامان دوجا رفتی بیااااااااااااااا

مامان پاشو

مامان آب

مامان شیر

مامان ج.ی .ش

تارا هر مغازه ای می بینه می گه :

مامان دوجاست ؟ من - فروشگاه لباس   تارا - فروشگاه موخوام ( یه ذره مشهدی شده فکر کنم به خاطر زن دائیمه البته چند ماهیه ندیدمش ولی خب انگار تله پاتیه )

تارا- مامان بستنی موخوام من- نداریم تارا - بستنی بخر

تارا - مامان پاستیل موخوام  من - نداریم  تارا - پاستیل بخر

باربد - مامان پاشو ماشین  من که پاشدم میره پی کارش

باربد این روزها در حالیکه شستشو می مکه میگه شیشه در حالی که شیشه هم دستشه و غر می زنه ( تلخک گرفتیم براش دلم نیومد دیشب بزنم به انگشتش از طرفی کلی هم نگران دندوناش هستم )

مامان بخواب مامان بغل مامان مامان مامان حمام

این مکالمات چندین بار در طول روز تکرار میشه

پریشب بعد مدتها رفتیم رنگین کمان تو تاکسی کلی شعر خوندین

خلاصه ما رفتیم رنگین کمان خاله نیکی و آرشیدا هم اومدن به قدر کفایت بازی کردن و جوجه های من اونجا روبه هم ریختن بخش کتاب و سی دی ها رو  هر بار که میریم دو سه سی دی باید بخریم

تا مشغول بودیم دیدیم باربد نیست معلوم شد رفته بیرون و داره از پله میره بالا رفتیم آوردیمش پائین موقع رفتن هم کلی گریه کرده

این شبا خونه مامان جون دیگه زیاد از سی دی خبری نیست شبا باید همه جا رو خاموش کنیم تا بخوابن اوضاعی داریم تا لالا برن

کاشکی این موکتا زودتر خشک بشن بریم خونه ببینیم چه باید بکنیم با اینکه خونه پدر و مادر از همه جای دنیا راحت تره ولی انگار وقتی از پیششون رفتی همین حس منتقل میشه به خونه جدیدت

کلا الان پر حس دلتنگی ام  یه هفته اس من و خاله می خوایم یه ساعتی مرخصی بگیریم بریم خرید جور نمیشه الان هم آقاااااااااااااااای رئیس جلسه استند اگه بخوایم نیم ساعت زودتر بریم عین جن  ظاهر میشه نقشه هامون رو به هم میزنه

نت هم الان قطعه و نمی دونم این مطالب کی ارسال میشه

هعیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

خب خدا رو شکر اینترنت وصل شد ولی الان گرسنمون هست به شدت و هوس ساندویچ کردیم من و خاله ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

فعلا بای بای بوسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان آرشيدا قند عسل
8 اسفند 91 14:24
واسه عشقهاي خودم از تارا بلا بگير تا باربدي كه نق ميزنه و انگشت ميخوره قربونشششششششش ، گلم رئيس عين عزارئيل كه ظاهر شد ، خداااااااااااااااااا ساندويچ موخوام اونم كه پريد امكان نداره اين هفته بايد ساندويچ بخوريم!!!!!!! وجدانا فعلا نرو خونتون تا من ...... بيارم بهت بدم!!!!!!!!!!


بووووووووووووسسسسسسسسسسس برای خاله همه چیز تموم
مامی آدرین
9 اسفند 91 0:33
سلام دوستم بالاخره ما اومدیم...


بابا می گفتی گاوی گوسفندی چیزی چه عجب خانومی
مامان سونیا
9 اسفند 91 17:12
خدا قوت خانمی خسته نباشی چطوری میخوای خونه تکونی کنی با این دوتا گلدون خدا رو شکر نصف راه رو رفتی من که هنوز هیچ کاری نکردم


مرسی عزیزم لطف داری ولی هنوز کلی مونده دیگه مجبورم ایشالا که خدا به همه کمک می کنه
خواهر فرناز
9 اسفند 91 22:58
زود تموم میشه خانه تکانی غصه نخور مامانی
تارا جون وباربد جونمم خیلی ناز شدند



ممنون عزیزم از لطفی که به من داری موفق باشی
مامان نوژاجونی
10 اسفند 91 0:04
عزیزم واقعا دل شیر داری که با دوتا بچه ی شیطون وبلا داری خونه تکونی میکنی .ایشاله زود تموم بشه و راحت بشی.امان از دست این رئس های محل کار واقعا که ما خانمها رو درک نمیکنند شاید زبونی هوامونو داشته باشند اما درعمل خیر ببوس گلهای نازتو


قربونت گلم چاره ای نیست ممنون خانومی واقعا چرا همه رئیسا اینجورن دق می دن کارمندای خانوم رو
نوزا جونو می بوسم
ندا مامان پارسا و آریسا
11 اسفند 91 0:59
وای خدای من این فسقلیا از عسل هم شیرین تر شدن ، کاراشون خیلی بامزه شده توروخدا عکساشونم بذار . از طرف من بوس بوسیشون کن من هم موندم هفت سینم را کجا بچینم که از دست وروجکا درامان باشه


لطف داری مهربونم چشم تو رو خدا اگه به نتیجه رسیدی به منم بگو وگرنه مجبور میشیم با هفت سین بقیه عکس بگیریم بوس برای سه تاتون
مامانی درسا
11 اسفند 91 4:01
ای جووونمی هزار ماشاالله به این گل پسر و گل دختر مامانشون خدا قوت ...... مامانی تموم وقتت گرفته س ....... انشاالله تنشون سالم باشه قربون اون موخوام گفتنت عزیزم ...... حسابی ببوسشون انیسه گلم


قربونت برم عزیزم لطف داری چشم شما هم عسلی خانمو ببوس
مامان تارا
11 اسفند 91 23:33
آخی فکر کنم مغزتون مدام آهنگ مامان مامان میزنه

خوش به حالتون بادوتا وروجک خونه تونم تکوندین منو بگو که حوصله ام نمیشه هیچ کاری بکنم


آره چه جور هم بابا هنوز کلیش مونده خدا از زبونت بشنوه تارا گلی رو می بوسم
مامان تارا
11 اسفند 91 23:35
میگم یه فکری !!! برای هفت سین تون یه تخته ای چیزی از سقف آویزون کنین و وسایلو روش بچینین دیگه وروجکها هم نمیتونن خرابکاری کنن
مشکلتو حل کردم نه؟ به من میگن ای کیو سااااااااااااااااااان


قربون دوستم برم چه راه حل نابی بررسی می شود


نرگس مامان طاها و تارا
12 اسفند 91 12:45
واي نه؟يعني تو اين سن هنوزم قراره طاها نق بزنه و گريه كنه؟خداي من!!!!!!پس كي قراره تموم بشه اين گريه ها؟من كه كلي نااميد شدم انيس


گلم نق نق تمومی نداره البته مدتیه باربد اینطور شده قبلا اینجوری نبود اصلا
ناامید نشو عزیزم مادری خیلیییییییی سخته
خواهر فرناز
12 اسفند 91 17:25
سلام
خوشحال می شیم تشریف بیارید تولد فرناز جون


حتما عزیزم تبریک میگم
مامی امیرین
13 اسفند 91 0:06
ایشالا به سلامتی.
خونه ما هم تو یه همچین وضییتی سر میبرد که شکر خدا درست شد.
شیرین زبونا رو ببوس


قربونت برم خوشا به حالتون بوس برای مامان سمیرا و شازده پسرا
مامان بیتا
13 اسفند 91 13:52
ممنون که به ما سرمیزنید خونه تکونی یکم وقتمون رو گرفته انشاالله سال جدید برای شما و کوچولوهای نازتون سال خوب و پربرکتی باشه


قربون شما خسته نباشید ایشالا که لحظه هاتون پر شادی باشه