شمعدوني ها
سلام به نازنازي هاي مامان
حالتون چطوره؟اينروزا آمار فضوليهاتون خيلي بالا رفته .دو سه روزه كه تاراخانم خيلي شيطونه از ديوار راست ميره بالا اصلا خوب نمي خوابه تازه موقع خوابيدن فقط تو بغل ماماني مي خوابه خلاصه به تموم اين چيزا خستگي كار روزانه رو هم اضافه كنين و اونوقت مي تونيد تصور كنيد كه مامان چه شكلي شده البته اگه كمكاي مامان جون نبود من حسابي كم مي آوردم
با تمام اين احوالات من هميشه خدا رو به خاطر اين دو فرشته سالم و كوچولو شكر مي كنم. الان كه دارم اين مطلبو مي نويسم تارا تو بغلم سر پا ايستاده و مشغول چرخيدن دور خودشو بوووووووووو كردنه اگه بتونه به سمت كيبورد هم شيرجه ميره و همه دكمه ها رو باهم مي زنه اگه نذارمش عصباني ميشه جيغ مي زنه . آقا باربد الان خوابيده و من و تارا داريم با هم سرو كله مي زنيم. حالا تو اين جدال كي برنده ميشه كاملا معلومه.تارا خانم موفق شد صورت منو تو دستاش بگيره و چونه منو گاز بگيره كاري كه زياد دوست داره . بعدش هم موهاي مامانيو چنگ بزنه . آخه تاراي عزيزم چرا انقد نق و نوق مي كني ؟ اصلا فرصت برا من نمي ذاري به داداشت برسم گناه داره طفلكي.......
جونم براتون بگه با يه وقفه 40 دقيقه اي الان در خدمتتون هستم در اين فاصله باربد بيدار شد و بعد از سرويس دهي دو وروجك الان تو روروكشون مشغول شيطنت هستند دارن به همه جا سرك ميكشن و من همينطور كه مي بينمشون قند تو دلم آب ميشه و خدا رو هزار مرتبه شكر مي كنم.