بیست و شش ماهگی
سلام و صد سلام به دردونه های ناز خوشگلم حالتون خوبه
قربونتون برم من امروز به سلامتی و میمنت 26 ماهه شدین براتون دعا می کنم که همشه سالم و سرحال باشین.
به اونچه که شایستگیشو دارین برسین و خوشبخت و عاقبت بخیر باشین و همیشه موفق تو هر کار و رشته ای که دوست دارین. امیدوارم آینده شیرینی در انتظارتون باشه و مطمئن باشید من و بابا هر کاری که از دستمون بر بیاد برای رسیدین شما به اون آینده طلایی انجام میدیم و پیه هر سختی رو به خودمون می مالیم الان که این یاد داشتها رو می خونید نمی دونم چند سالتونه و کجا و در چه موقعیتی هستین ولی اینو بدونین هر جا که باشین ما همیشه بهترین ها رو براتون آرزو می کنیم .............
جونم براتون بگه که اوضاعمون مثل قبله شما ماشالا شیطون و پرانرژی منم متأسفانه خسته و کم حوصله تا کی این موج رخوت و خستگی دست از سر من برداره خدا عالمه بشدت دلم یه مسافرت می خواد که ازین حال و هوا برم بیرون ولی فعلا امکانش نیست
شیطونکای خودم مدام در حال حرف زدن و گفتن کلمات جدید هستن روزبروز شیرین تر میشن و من هر لحظه که می بینمشون سرتاپام سرشار از ذوق و خوشی میشه البته خب باید تلافی کنین فضولیهاتون رو اگه این شیرین کاریها نبود که دیگه هیچی .....
خدا رو شکر سرماخوردگیتون بهتر شده ولی هنوز سینه تون خس خس داره سرماخوردگی هم سرماخوردگی قدیم من یادم نمیاد بیشتر از 3-4 روز طول کشیده باشه الان دیگه میره تو دو هفته
ایشالا که خدا به همه ما سلامتی عنایت کنه
چند روزه که عمه جان بنده تشریف فرماشدن ایران و و به اتفاق عمه کوچیکه اومدن ولایت و ما بیشتر خوه مامان جون هستیم یعنی صبحا میریم تا شب
تازه کلی لباس و اسباب بازی خوشجل موشجل گیرتون اومد سهم من و بابایی هم عطر و کراوات شد چه میشه کرد شما فسقلی ها تو بورسین ما دیگه نه....
تو پوشک گیرون خدا رو شکر جلو رفتیم و اگه بعضی مواردو بزاریم کنار روی هم رفته از خودم راضیم چون با شناختی که از خودم داشتم فکر می کردم انقدر طول بکشه تا خودتون بزاریدش کنار البته اینجور هم شد و دلیل اصلی پوشک گیرون آمادگی و خواست خودتون بود الان دیگه مصرف پوشک خدا رو شکر بشدت اومده پائین هفته ای یه بسته یا کمتر برای هر دوتون قبلا هر سه روز دو بسته ...
البته بگم پوست بنده کنده شده از بس تو دستشویی تشریف دارم سرگرمی تارا اینه که بگه مامان شکم درده ( ج.ی.ش یا پ.ی.پ.ی داره میاد) ببرمش دستشویی کارشو بکنه بعد آب بریزه بعد دستمال بکشه بعد سیفون و آخر سر درپوش روبزاره سرجاش بدون هیچ استثنایی همیشه باید خودش انجام بده وگرنه راضی نمیشه بیاد بیرون
باربد هم همینطوره ماشالا از بس آب و مایعات می خورن کار بنده زاره دیگه بعضی ساعتا از ته دل می خوام پوشکشون کنم نفس بکشم که زیر بار نمیرن
روز اول که عمه ها رو دیدین تارا کمی خجالت کشید باربد هم بد اخمی کرد و کلی گریه ولی بعد نیم ساعت خود خودتون شدین و دیگه قاط زدین از بس عمه و خاله گفتین
این روزها بشدت عاشق خودکار و مداد هستین و هر جا ببینید سریع می خواهید خط بکشید بهتون دفتر هم دادم ولی خب فقط یه ساعت مشغولتون کرد بعدش حوصلتون سر رفت و در و دیوار ها رو نقاشی کردین فکر کنم تا ازین خونه بریم از شدت خجالت مجبور بشیم خونه رو بخریم تا دیگه ضرر و زیان ندیم به جناب صاحبخونه
سرگرمی تارا تو این روزها حرف زدن تلفنیه اگه گفتین با کی بله با آرشیدا روزی 10 بار باهاش تلفنی صحبت می کنه دو سه روز پیش دیده مامانم دفترچه شو از تو کیفش در آورده صداش زده مامان جون شماره آرشیدا بده
خلاصه این دختر ما همش داره با آرشیدا پچ پچ می کنه عمه هام هم سربسرش میزارن بهش میگن تارا امروز از آرشیدا چه خبر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم تلو بر میداره میگه سلام آرشیدا دودایی ( کجائی ) خوبی و......... قربون حرف زدن نازت برم من عزیز دلم
از تارا که می پرسی کجا می خوای بری میگه آرشیدا پیش ( همون پیش آرشیدا )
نمی دونم چرا فرصت نمیشه بریم طرفشون همش درگیر روز مرگی هستیم و شب و روزمون می گذره بدون هیچ تنوعی
جوجه های نازم کلی حرف داشتم براتون ولی حرفم نمیاد الان منو ببخشید فعلا به خدای بزرگ و مهربون می سپارمتون که امیدوارم همیشه حافظ و نگهدارتون باشه
هزار بار می بوسمتون