بهانه های من
سلام به شنگول و منگول خودم
حال و احوال سر جاشه انشالا چه خبرا چه می کنید
جون دلم برای خوشگلای خودم بگه این روز ها مثل همیشه با هم مشغولیم من حظ می برم از شیرین زبونی های شما که قبلا به من وعده داده شده بود دلم ی خواد وقتی حرف می زنید اون لپای تپلی تون رو بخورم گازتون بگیرم ولی دلم نمیاد
البته شیطونی هاتون سر جاشه ولی من انگار یه ذره آرومترم سعی می کنم خیلی به خودم سخت نگیرم البته نمی دونم تا کی می تونم این روش رو ادامه بدم خستگی هام سر جاشه شبا ساعت 11 به بعد تو استند بای هستم و فوق العاده بد اخلاق فردا صبحش که به خودم فکر می کنم میگم انیسه این تویی آخه چرا ولی دوباره شب آش و کاسه سر جاشه
بعد از ظهرها مشغول پوشک گیرون و آموزش های لازمیم باربد تقریبا راه افتاده تارا هم بد نیست البته در این زمان بنده بین دستشویی و سالن در ترددم چون نوبتی پشت سر هم هستن و حسابی از کت و کول افتادیم شاید دلیل خستگی مفرط این روزها همین باشه ....
اگه اینطور پیش بریم احتمالا گوش شیطون کر شاید دیگه بیرون باربدو پوشک نبندیم تارا هنوز یه خورده جای کار داره
تو این هفته چندتا خونه دیدیم فعلا در حال انتخابیم ....
هفته گذشته بچه ها را رو بردم بینایی سنجی تارا خوب همکاری کرد ولی باربد تا دستگاه می اومد طرف صورتش هلش می داد نزدیک بود ضرر بزنه بهمون برای تارا گفت که چشماش آستیگماته و چون کوچیکه فعلا نیاز به عینک نداره یه ذره هم ضعیفه اعصاب ما هم خورد که حالا چه کنبم
دیشب بردیمشون پیش یه بینایی سنج دیگه که قبلا مرکز بهداشت معرفی کرده بود و بالاخره با کش و قوس ها و پیگیری های فراوون تونستیم نوبت دهی درمانگاه رو اصلاح کنیم دستگاهی داشت که از چشم بچه ها عکس می گرفت و نرم افزار پردازش می کرد نتایجو و گفت که تارا مشکل نداره ولی چشمای باربد کمی ضعیفه که فعلا نیازی به عینک نداره حالا نمی دونم کدومشون درست تر و دقیق تر گفته باید صبر کنیم تا نوبت بعدی غربالگری
خوابتون یه ذره بهتره بعضی شبا زودتر می خوابین خدا رو شکر سرماخوردگیتون هم خیلی بهتر شده
جای خاصی هم نرفتیم چون بابا ایمان سرش شلوغه مشغول جابجایی دفتر و مغازه است و همش درگیره منم که تو خونم سرم با شما و کارخونه گرمه
حرف زدنتون خیلی بهتر و یباتر شده تارا کم کم از جملات طولانی تری استفاده می کنه
دیروز وقتی بیدار شدن بهشون میگم بیاین لباستون رو بپوشید بابا الان میاد که بریم بیرون تارا باربد رو صدا می زنه باربد لباس بوپوش آماد بابا اومد ددر ( قربون دخمرم بشم من )
دیروز موقع رفت به درمانگاه دومغازه اسباب بازی فروشی بود که به تارا قول دادم برگشتن براشون خرید کنیم موقع برگشتن هر کدوم یه ماشین برداشتن و اومدیم خونه هنوز لباساشون رو عوض نکرده بودم ده بار سر ماشین دعواشون شده بود حالا خوبه که همیشه دو تا می خریم رفتم سراغشون نمی دونم کدومشون چرخ یکی از ماشین ها رو کنده بود جنازشم مفقود بود البته فکر کنم کار تارا بود دعواش کردم و قول داده که تکرار نکنه
وقتی راجع به مسئله با تارا حرف می زنم میگه باشه باشه قول قول ولی دو دقیقه دیگه همه چی فراموش
باشه باشه رو زیاد استفاده می کنه وقتی اسباب بازی باربدو می بره و داداشش گریه می کنه بهش میده دوباره دستاشو تکون میده میگه باشه باشه تازه بلند هم میگه قربونش برم من
باربد هم جملات دو کلمه ای میگه مامان پاشو کولی مامان پاشو سی دی خاله ستاره ... ببعی ...
تارا مرتب میگه خاله ستایه ( ستاره ) ببعی لولاس (لوراکس ) پینانا ( همون پیمان حیوانات)
از بس فیلما رو دیدن صحنه ها حفظشون شده تعریف می کنن الان چی شده
عاشق تام و جری هستن و کلی می خندن بهشون
کارمون به جای رسیده خودمون هم کارتون تماشا می کنیم دیروز داشتم لباس تارا رو عوض میکردم بابا ایمان زد کانال اخبار که یه دفعه تارا گریه کرد خدایا تی وی انگار فقط برا اوناست کلی به باباش نق زده
پریشب ساعت 4 تارا اومده بیدارم کرده مامان پاشو سی دی بزار نگاه ساعت کردم بهش میگم مامان همه خوابن تو هم باید بخوابی کلی گریه کرده منم توجه نکردم نمیشه که اینطور باباش رفته آرومش کرده...
دیروز به دکتر میگم ضعیفی چشماشون از تی وی نیست میگه نه خانم ارتباطی نداره وراثتیه آخه داشتم فکر می کردم برسم خونه تماشای تی وی بشه 2 ساعت در روز که خیال هممون رو راحت کرد
وقتی نماز می خونم میان دو طرفم باربد مرتب میگه الله ایندا ایندا ( یعنی مهرو بزار زمین ) مهرو براشون میزارم نوبتی می خوابن رو زمین مثلا سجده میرن می بوسن مهرو بعد تارا مهرومی گیره دستش وقتی من می خوام برم سجده میزارتش برام زمین بعد سجده برش می داره
وقتی از اداره می رسم خونه کلی با لباس بیرون با هم بدو بدو می کنیم و بپر بپر و اینها کیفم و پالتومو که میزارم زمین اگه باربد بره طرفشون تارا سریع میره می گیردشون و هن هن کنان برام میاره تو اتاق فدای وجود نازنینشون بشم من
روز چهارشنبه غروب رفتیم بیرون دو تا خونه دیدیم بعدش رفتیم طرف مامان جون بچه ها همش کوبیدن به در مامان جون مامان جون بیا در باااااااااز
اونجا هم تا رسیدیم شیرجه زدن تو روزنامه های بابام هر کدومو گرفتیم اون یکی دررفته منم که خسته از این موقعیت حساس بهره بردم برای لالا عجب چسبید البته مگه گذاشتن هر چند دقیقه یکبار رفتم میانجی گری
خدایا ممنونم به خاطر لذت شیرین مادری که به من عنایت کردی هزاران بار تو را شکر
بچه های نازنینم برای شما و همه فرشته های معصومی که خداوند به خاطر اونها فرصت دوباره به بزرگترا داده آرزو می کنم روز ها و شبهاتون پر آرامش باشه هیچ مسئله و مشکلی آزارتون نده سلامتی هدیه بزرگ الهی است خداوندا از بندگانت دریغ مدار
برای کودکان معصومی که بدن نازک و ظریفشون در آتش غفلت و کوتاهی بزرگترا سوخت و پرپر شدن آرزوی آرامش می کنم امیدوارم که خدا به بازمانده هاشون صبر و شکیبایی عنایت کنه برای همه بیماران آرزوی سلامتی دارم
خداوندا ستاره های روشن آسمان زندگیم را به تو می سپارم
دوستتون دارم تا بی نهایت گلهای نازم