تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

بهانه های من

1391/9/24 8:38
نویسنده : مامان انیس
452 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شنگول و منگول خودم

حال و احوال سر جاشه انشالا چه خبرا چه می کنید

جون دلم برای خوشگلای خودم بگه این روز ها مثل همیشه با هم مشغولیم من حظ می برم از شیرین زبونی های شما که قبلا به من وعده داده شده بود دلم ی خواد وقتی حرف می زنید اون لپای تپلی تون رو بخورم گازتون بگیرم ولی دلم نمیاد

البته شیطونی هاتون سر جاشه ولی من انگار یه ذره آرومترم سعی می کنم خیلی به خودم سخت نگیرم البته نمی دونم تا کی می تونم این روش رو ادامه بدم خستگی هام سر جاشه شبا ساعت 11 به بعد تو استند بای هستم و فوق العاده بد اخلاق فردا صبحش که به خودم فکر می کنم میگم انیسه این تویی آخه چرا ولی دوباره شب آش و کاسه سر جاشه

بعد از ظهرها مشغول پوشک گیرون و آموزش های لازمیم باربد تقریبا راه افتاده تارا هم بد نیست البته در این زمان بنده بین دستشویی و سالن در ترددم چون نوبتی پشت سر هم هستن و حسابی از کت و کول افتادیم شاید دلیل خستگی مفرط این روزها همین باشه ....

اگه اینطور پیش بریم احتمالا گوش شیطون کر شاید دیگه بیرون باربدو  پوشک نبندیم تارا هنوز یه خورده جای کار داره

تو این هفته چندتا خونه دیدیم فعلا در حال انتخابیم ....

هفته گذشته  بچه ها را رو بردم بینایی سنجی  تارا خوب همکاری کرد ولی باربد تا دستگاه می اومد طرف صورتش هلش می داد نزدیک بود ضرر بزنه بهمون برای تارا گفت که چشماش آستیگماته و چون کوچیکه فعلا نیاز به عینک نداره یه ذره هم ضعیفه اعصاب ما هم خورد که حالا چه کنبم

دیشب بردیمشون پیش یه بینایی سنج دیگه که قبلا مرکز بهداشت معرفی کرده بود و بالاخره با کش و قوس ها و پیگیری های فراوون تونستیم نوبت دهی درمانگاه رو اصلاح کنیم دستگاهی داشت که از چشم بچه ها عکس می گرفت و نرم افزار پردازش می کرد نتایجو و گفت که تارا مشکل نداره ولی چشمای باربد کمی ضعیفه که فعلا نیازی به عینک نداره حالا نمی دونم کدومشون درست تر و دقیق تر گفته باید صبر کنیم تا نوبت بعدی غربالگری

خوابتون یه ذره بهتره بعضی شبا زودتر می خوابین  خدا رو شکر سرماخوردگیتون هم خیلی بهتر شده

جای خاصی هم نرفتیم چون بابا ایمان سرش شلوغه مشغول جابجایی دفتر و مغازه است و همش درگیره منم که تو خونم سرم با شما و کارخونه گرمه

حرف زدنتون خیلی بهتر و یباتر شده تارا کم کم از جملات طولانی تری استفاده می کنه

دیروز وقتی بیدار شدن بهشون میگم بیاین لباستون رو بپوشید بابا الان میاد که بریم بیرون تارا باربد رو صدا می زنه باربد لباس بوپوش آماد بابا اومد ددر ( قربون دخمرم بشم من )

دیروز موقع رفت به درمانگاه دومغازه اسباب بازی فروشی بود که به تارا قول دادم برگشتن براشون خرید کنیم موقع برگشتن هر کدوم یه ماشین برداشتن و اومدیم خونه هنوز لباساشون رو عوض نکرده بودم ده بار سر ماشین دعواشون شده بود حالا خوبه که همیشه دو تا می خریم رفتم سراغشون نمی دونم کدومشون چرخ یکی از ماشین ها رو کنده بود جنازشم مفقود بود البته فکر کنم کار تارا بود دعواش کردم و قول داده که تکرار نکنه

وقتی راجع به مسئله با تارا حرف می زنم میگه باشه باشه قول قول ولی دو دقیقه دیگه همه چی فراموش

باشه باشه رو زیاد استفاده می کنه وقتی اسباب بازی باربدو می بره و داداشش گریه می کنه بهش میده دوباره دستاشو تکون میده میگه باشه باشه تازه بلند هم میگه قربونش برم من

باربد هم جملات دو کلمه ای میگه مامان پاشو کولی مامان پاشو سی دی خاله ستاره ... ببعی ...

تارا مرتب میگه خاله ستایه ( ستاره ) ببعی لولاس (لوراکس ) پینانا ( همون پیمان حیوانات)

از بس فیلما رو دیدن صحنه ها حفظشون شده تعریف می کنن الان چی شده

عاشق تام و جری هستن و کلی می خندن بهشون

کارمون به جای رسیده خودمون هم کارتون تماشا می کنیم دیروز داشتم لباس تارا رو عوض میکردم بابا ایمان زد کانال اخبار که یه دفعه تارا گریه کرد خدایا تی وی انگار فقط برا اوناست کلی به باباش نق زده

پریشب ساعت 4 تارا اومده بیدارم کرده مامان پاشو سی دی بزار نگاه ساعت کردم بهش میگم مامان همه خوابن تو هم باید بخوابی کلی گریه کرده منم توجه نکردم نمیشه که اینطور باباش رفته آرومش کرده...

دیروز به دکتر میگم ضعیفی چشماشون از تی وی نیست میگه نه خانم ارتباطی نداره وراثتیه آخه داشتم فکر می کردم برسم خونه تماشای تی وی بشه 2 ساعت در روز که خیال هممون رو راحت کرد

وقتی نماز می خونم میان دو طرفم باربد مرتب میگه الله ایندا ایندا ( یعنی مهرو بزار زمین ) مهرو براشون میزارم نوبتی می خوابن رو زمین مثلا سجده میرن می بوسن مهرو بعد تارا مهرومی گیره دستش وقتی من می خوام برم سجده میزارتش برام زمین بعد سجده برش می داره

وقتی از اداره می رسم خونه کلی با لباس بیرون با هم بدو بدو می کنیم و بپر بپر و اینها کیفم و پالتومو که میزارم زمین اگه باربد بره طرفشون تارا سریع میره می گیردشون و هن هن کنان برام میاره تو اتاق فدای وجود نازنینشون بشم من

روز چهارشنبه غروب رفتیم بیرون دو تا خونه دیدیم بعدش رفتیم طرف مامان جون بچه ها همش کوبیدن به در مامان جون مامان جون بیا در باااااااااز

اونجا هم تا رسیدیم شیرجه زدن تو روزنامه های بابام هر کدومو گرفتیم اون یکی دررفته منم که خسته از این موقعیت حساس بهره بردم برای لالا عجب چسبید البته مگه گذاشتن هر چند دقیقه یکبار رفتم میانجی گری

خدایا ممنونم به خاطر لذت شیرین مادری که به من عنایت کردی هزاران بار تو را شکر

بچه های نازنینم برای شما و همه فرشته های معصومی که خداوند به خاطر اونها فرصت دوباره به بزرگترا داده آرزو می کنم روز ها و شبهاتون پر آرامش باشه هیچ مسئله و مشکلی آزارتون نده سلامتی هدیه بزرگ الهی است خداوندا از بندگانت دریغ مدار

برای کودکان معصومی که بدن نازک و ظریفشون در آتش غفلت و کوتاهی بزرگترا سوخت و پرپر شدن آرزوی آرامش می کنم امیدوارم که خدا به بازمانده هاشون صبر و شکیبایی عنایت کنه برای همه بیماران آرزوی سلامتی دارم

خداوندا ستاره های روشن آسمان زندگیم را به تو می سپارم

دوستتون دارم تا بی نهایت گلهای نازم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

مامان سونیا
24 آذر 91 9:14
ای جونم به خوشگلای خودم مامانی خوش به حالت که درای در امر پوشک گیرو ن به نتیجه میرسی من که هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم البته مقصر خودم هستم که دیر شروع کردم در مورد اسباب بازی هم که بچه های نسل جدید انگار باهاشون دشمنی دارند منم برای سونیا هرچی میگیرم در لحظه نابود میشه و خورد شکسته هاش رو من میبینم.انشاالله که تن شون سالم باشه و حالا حالا فرصت این کارهار رو داشته باشند تا نهایت استفاده رو از دوران کودکیشون بببرند.


قربونت برم بچه ها تا اسباب بازی رو تجزیه نکنن دست از سرش بر نمی دارن اسباب بازی سالم کمتر اینجا می بینی ممنون از دعات
مطمئن باش بزودی به نتیجه می رسی ما هم اول راهیم حالا حالاها مونده
مامان خورشيد
25 آذر 91 9:45
خسته نباشيد و الهي يه خونه عالي پيدا كنيد و برامون از شيريني عزيزترين ها و خاطراتشون توي اون خونه بنويسيد.


قربونت برم دوست عزیزم
نرگس مامان طاها و تارا
25 آذر 91 12:26
قربون تارا جونم برم با باشه گفتنش.خداروشكر كه همه چيز خوب مي گذره


مرسی عزیز دلم
خواهر فرنازجان
25 آذر 91 13:08
__000000___00000
_00000000?0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
_______00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
_______*_____00000000000
________*_______00000
_________?________0
_000000___00000___*
00000000?0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
________0________*
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*________00000
________*_________0
_________*________*
_________*_______*
__________*______*
___________*____*
____________*___*
_____________*__*
______________**



مرسی گلم
مامان آرشيد ا قند عسل
25 آذر 91 13:59
فسقليهاي خودم اصلا خودتون ر و ناراحت نكنيد چه معني ميده مامان و بابا اخبار و فيلم و اينا ببينن واااا چه حرفها همچنان تو سنگر خودتون بمونيد منم پشتبانيتون ميكنم تارا عزيزم ميخواي دستگاه رو بذارم رو ريپيت تي وي هم روشن صبح تا شب سي دي بذاره هر موقع از شبانه روز پاشدي خيالت راحت باشه.!


قربون خاله خوبمون بریم که فقط اونه که درکمون می کنه آخه اخبار هم شد برنامه پینانا رو عشقه و دیگر هیچ
مامان صدرا
27 آذر 91 11:41
عزیزم واقعا خسته نباشی و خدا بهت قوت بده مخصوصا برای پروژه پوشک گیرون . البته آدم با دیدن این فرشته ها انرژی میگیره و خستگی از تنش بیرون میره . از طرف من هم اون دو تا وروجک ها رو ببوس .
در ضمن یک ساعت خاص برای تی وی براشون تعیین کن میدونم سخته ولی زیادش خیلی ضرر داره . موفق باشی


سلام خوبی رسیدن بخیر اینجا کم پیدایی ممنون از لطفت میگم تی وی بعضی وقتا فرشته نجاته چه جوری ترکشون بدم؟؟؟؟؟
سمیرا مامان آنیتا
27 آذر 91 14:42
برای بینایی سنجی ما هم رفتیم .. ایشالا که هیچ کدومشون مشکلی نداشته باشن .. نگران نباش
برای پوشک گیرون هم خوش به حالت .. فک کن دیگه بچه ها رو نبندیم و این همه پول پای پوشک ندیم .. چه کیفی داره واقعا


مرسی عزیزم لطف داری ممنونم از دعات آره واقعا هزینه هاش زیاده اونم تو این وضعیت اگه بشه چی میشه
مامان بیتا
27 آذر 91 19:30
سلام
ممنون که به ما سرمیزنید
خدانگهدار تارا و باربد عزیز باشه
ماشاالله بزرگ شدند دیگه براخودشون خانوم و آقایی شدن


سلام گلم خوبی بیتا جونم خوبه مرسی که اومدین
مادر کوثر
28 آذر 91 7:25


برای مامانیه با حوصله و مهربووووووووووووووون

ماشالله به نازگلی های خودمون

حرف زدنشونو عشقه

نگران نباش مامانی

انشالله که چیزی نیست و در همین کودکی درمان میشه


مرسی عزیزم لطف داری ممنونم با همه وجودم به خاطر دعات
پوپك
28 آذر 91 8:33
وااااي از پوشك گيري نگو! من هنوز شروع نكردم. يعني فكرش رو ميكنم مي بينم دم به دقيقه برا تفريح و لجبازي با همديگه- اينا ميگن ج ي ش . اون وقت من بايد برم هر بار تو دستشويي معطل بمونم. تابستان يه كي دو روز تمرين كرديم و اين نتيجه تجربه من شد!؟
حرف زدنشون هم خيلي شيرينه خدا حفظشون كنه


پوپک جونم خوبی فرشته ها خوبن ما که فعلا این روزا تو مسیریم حتی فرصت غذا پختن هم ندارم
بلبل زبونی هاشون خستگیمو بیرون می بره
خواهر فرنازجان
29 آذر 91 10:11
مامانی یکم عکس های جدیدشون بذار
دلم اب شد
الان دیگه غش میکنما
ببوسشون


چشم عزیزم مرسی خدا نکنه
مامان آرشيدا قند عسل
29 آذر 91 10:39
محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی



قلبون شما برم مننننننننننننن مرسی
مامان آرشیدا کوچولو
29 آذر 91 14:35
قبون شیرین زبونی های این جیگمیلی و جینگلی بشم


نظر لطفته عزیزم
مامان آرشیدا کوچولو
29 آذر 91 14:36
مامانی لطفا عکس بگذار دلم برا شون یه ذره شده


چشم گلم
مامان محمد جون
29 آذر 91 15:20
انشائالله هیچ وقت بچه ها مشکلی نداشته باشند ولی چقدر سخته با دوتا بچه وای وای
و خداوند به شما صبر بده واقعا که صبوری


ممنون عزیزم لطف کردی سر زدی
مامان سونیا
29 آذر 91 16:00
گذشت پاییز ، آمد فصل سرما / سرآغازش شب زیبای یلدا
چه شبهای درازی دارد این فصل / یقین زلف سیه گیسوی یلدا
در این فصل زمستان یکدلی به / محبت ، دوستی ، سیمای یلدا
شب یلدا عجب نیکو فتاده / به ماه دی که آید بوی یلدا
در ایام گذشته کرسی عشق / بپا بود از شب والای یلدا
به روی کرسی و سینی فراوان / عیان بود از صفا صد خوی یلدا
لحاف و منقل و آتش به خانه / نشسته دور هم ، همسوی یلدا
ز برف و داستان راه مانده / سخنها رفته از سرمای یلدا
ز سنجد ، آش کشک و قصه گفتن / بسی دریای قصه پای یلدا
ز نو رسمی بپا از بهر فردا / صفا و خرمی فردای یلدا
مبارک باد فصل برف و باران / به یمن نعمت دیمای یلدا
مقدم شکر ایزد کن به عالم / ز حاصل پر ثمر دارای یلدا


یلدای شما هم خیلی مبارکه
مامان تارا
29 آذر 91 19:09
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی
روزهایتان پر فروغ
شبهایتان ستاره باران!


ممنون عزیزم از آرزوهای قشنگت پاینده باشی
مامان تارا
29 آذر 91 19:10
اینا رو بین لپای تارا و باربد تقسیم کن به هردوتاشون برابر برسه


مرسی عزیزم بوس برای شما و تارا جون
مامان سبحان جون
30 آذر 91 9:37
ماشالا به این خوشمل دونه ای ها


نظر لطف شماست عزیزم
سمی مامان امیرین
30 آذر 91 12:02
علاقه زیادشون به دیدن سی دی برام جالبه.
ببوسشون.


بیچاره شدیم گلم مرسی از لطفت
مامان محمد معین
30 آذر 91 13:29
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه

تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد

عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری

یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . . .


قربون محبتت
محيا كوچولو
1 دی 91 0:13
الهي صدتا يلدا زنده باشيد
هميشه خرم و پاينده باشيد
شب يلدايتان بادا مبارك
الهي لحظه اي با غم نباشيد


مرسی خانومی
مامان آنیسا
1 دی 91 12:13
سلام.ممنون از لطفتون که به ما سر میزنین


شما عزیزی
مامانی گیلدا
2 دی 91 10:32
سلام مامانی.قربون این بچه های ناز و بلا برم من.امیدوارم همیشه سلامت باشن.راستی یه سوال ؟بچه ها هنوز شیر رو با شیشه می خورن ؟یا با لیوان؟چون گیلدا شیر پاستوریزه رو فقط با شیشه می خورد اما 2 روزه که با لیوان بهش می دم اما زیاد نمی خوره.


سلام گلم لطف داری آره هنوز با شیشه می خورن تو لیوان هم امتحان کردم تو لیوان نی دار راحت می خورن ولی لیوان معمولی کم می خورن