آب نباتای مامان و بابا
خوشگلکای من سلام
حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ چند روزه فرصت نداشتم خاطراتتون رو بنویسم. آخه خیلی سرم شلوغ بوده ولی الان می خوام اخبار چند روز گذشته رو بنویسم
براتون گفتم که چند روز گذشته تارا صاحب دو دندون و باربد صاحب یک دندون شدن و داستان از اینجا شروع میشه که خانم و آقا حسابی از خجالت مامانشون دراومدن و گازش گرفتن اونم نه یک بار و دو بار بلکه بصورت متوالی و پشت سر هم چندین بار در نتیجه مامان طفلکی هم باید دردشو تحمل کنه ولی اشکال نداره فقط جوجوها یه خورده یواشتر
دوم اینکه تارا دستشو میگیره با میز و صندلی و.... و سرپا می ایسته این روزا کنترلش خیلی بیشتر شده کمتر می افته باربد هم با کمک ما راحت میشینه و سرعت سینه خیز رفتنش بیشتر شده ولی هنوز خبری از 4 دست و پا رفتنش نیست.
دو تا شیطونک با هم بازی می کنن و حسابی به هم می خندن و از توپ بازی بعدش ماشین بازی خیلی لذت می برن
تمام خانواده با این فسقلی ها سرگرم شدن و مورد علاقه همه هستن. مامان جون خیلی ازشون راضیه هر روز ظهر نمره انضباطشون رو بیست اعلام می کنه.آفرین نازنینای من آرزو می کنم که همیشه در هر موقعیتی هستین بهترین باشین. ولی ناقلاها چرا تا مامانو می بینین فضولیهاتون گل میکنه
چند شبه که تارا موقع خوابیدن حسابی بازیگوش شده و با انواع و اقسام حیله و کلک می خوابه .البته مامان جون میگه بی تابیش بخاطر دندوناشه و دلیل گریه های وقت و بی وقتش همینه و میگه که نگران نباشم . ولی مامانی مگه میشه موقع گریه های شدید تارا در نیمه شبها به این موضوع فکر نکرد؟
عزیزای دلم چند روز پیش عکسای اوایل تولدتون رو دیدم ماشالا بزرگ شدین عوض شدین ولی انگار من متوجه تغییر چهرتون نمیشم. به بابایی این مطلبو گفتم حسابی بهم خندید . گفت آخه می خوای بچه ها با اجازه تو بزرگ بشن
امروز خاله نیکی ( مامان آرشیدا ) گفت بچه ها ماشالا دارن به سرعت بزرگ میشن و ما دیگه این لحظات رو تجربه نمی کنیم .
انشالا تمام بچه های دنیا همیشه خوب و خوش و سلامت باشن و خداوند بزرگ اونها رو از همه بدیها دور نگهداره
خداوندا به خاطر لطف و مرحمتت بی نهایت شاکر و سپاسگزارم