دردنامه
سلام به جیگملای خودم حالتون خوبه فداتون بشم من که از دیشب تا حالا چقدر درد کشیدین
دیشب تا حدود 4 صبح مشغول وب گردی بودم که یه دفعه صدای سرفه باربد اومد رفتم سراغش دوباره حالش به هم خورد خیلی خوب شد که نزاشتم شیر بخوره بردیمش حمام و کمی بعد خوابید منم رفتم بخوابم که تارا بیدار شد بابایی بلند شد شیرشو بهش داد بعد خوابیدن تارا دوباره باربد بیدار شد و خلاصه کنم تا ساعت 8 3 بار رفت حمام پسرم.........
با عرض سلام مجدد اینجانب با یک وقفه 3 ساعته در خدمتتون هستم
بله می گفتم اوضاع احوال باربد اونجوری بود دم صبح تب هم کرد تارا هم با حالت تهوع از خواب بیدار شد و اونم یه دور رفت حمام قبل رفتنم به اداره استامینوفن خوردن و خوابیدن البته براتون بگم مامان که صبح اومد وقتی حال بچه ها رو پرسید بغض من هم ترکید و کلی خودمو خالی کردم
امروز تو اداره یه جلسه نسبتا واجب داشتم مرتب با مامان در تماس بودم بچه ها تا ظهر خواب بودن و مامان هم می گفت مشکلی ندارن و حالشون سر جاشه
ظهر که اومدم معلوم شد تمام اینا برا دلخوشی بنده بوده و حال بچه های من از لباسای شسته شده روی رخت آویز معلوم بود لباسشویی بیچاره دقیقا تا الان 24 ساعته که روشنه یا لباس می شوره یا پتو یه سری که خشک شد سری بعد آماده اس
بچه ها ابدا لب به هیچی نزدن و باربد هم هر چی خورد برگردوند طفلکم مدام میگفت شیر ولی چه فایده عصر بردیمشون دکتر براشون کلی دارو تجویز کرد و پسرکم اولین آمپول زندگیشو نوش جون کرد دکتر گفت اول باید حالت تهوعش برطرف بشه خلاصه ما اومدیم خونه باربد کمی بهتر شد تارا هم همینطور یه سری دارو خوردن و خوابیدن حدود 8 باربد 9 بیدار شد با دل پیچه داروشو بهش دادم کلی ازش ریخت آخرسر هم نفهمیدم اون اندازه که باید بخوره خورده یا نه لباساشو عوض کردم دو بار و خوابید
دوباره سلام الان دقیقا 72 ساعت از زمان نوشتن مطالب بالا می گذره
سه روز خیلییییییییییییییییییییییییییی سخت داشتیم امیدوارم خدا نصیب هیچ بنده ای نکنه و همچنان کودکان معصوم رو در کنف عنایت خودش قرار بده و گوشه چشمی و عنایتی به من رو سیاه کنه مثل تمام دوران زندگیم
اونچه تو این سه روز گذشت همش دکتر رفتن بود و درمانگاه و سرم و آمپول وقتی همه اینها اثر نداشت و دکتر گفت نامه بهت بدم ببرش بیمارستان دلم داشت از سینه ام پرواز می کرد اومدم خونه به مامانم گفتم فقط امشب تا فردا رو وقت داریم که پسرکم تو بیمارستان بستری نشه و کار اونشب من دعا و استغاثه و گریه بود به درگاه خدا که مثل همیشه ما رو از الطاف بیکران خودش بی نصیب نزاره و بچه هامون رو بهمون ببخشه
اونشب یعنی دوشنبه شب باربد باز هم تا صبح ناله کرد و درد کشید و حالش بهم خورد و من دلشکسته و گریان افسوس می خوردم که چه کاری از دستمون بر میاد چرا این دارو ها اثر نمی کنه سه شنبه اونقدر گریه کردم که همسر باربد رو با خودش برد بیرون پیش یکی از دوستان پزشکش براش یه سری داروی جدید تجویز کرد وقتی رفتیم درمانگاه برای تزریق سرم و آمپول پرستار با وجود تلاش بسیار نتونست رگشو پیدا کنه و بدن نازک پسرم کبوده ولی آمپول های جدید رو که زد کمی آروم شد و از دیروز تا حالا حالت های تهوعش خیلی کم شده ولی بشدت ضعیف شده و هیچی نمی خوره بدلیل اینکه تو این چند روز با خوردن شیر حالش بد میشد الان از شیشه شیرش نفرت پیدا کرده و لب نمی زنه بهش
خدای بزرگ مثل همیشه کمکمون کن پسرک دوباره سرحال بشه دلم پر میکشه برای سر و صدا و شیطنتاشون و اینکه کل خونه رو به هم بریزن همش خوابه یا آرومه حتی خیلی کم حرف می زنه الان کسی خونه نیست دلم داره می ترکه و اشکام سرازیره .... زمان و مکان رو گم کردم انگار زمان برام مونده روز شنبه امروز هر چی فکر کردم چند شنبه اس یادم نمی اومد
تو این چند روز از دخترکم هم خبر نداشتم تن تبدارش تو خونه بوده پیش مامانم و من و همسر و باربد تو مطب دکتر و درمونگاه خودش خوابیده خودش هم بیدار شده دیروز که از دکتر برگشتیم و باربد بیحال خوابیده بود با دستای کوچولوش کیک تو دهن داداشش گذاشته و جالب این بود که باربد هم خوردشون
همه تماس گرفتن احوال بچه ها رو پرسیدن و بهم دلداری میدن بچه داری همینه تا مریض نشه که بزرگ نمیشه خدا می دونه که چقدر دردناکه بیماری فرزند..........خدایا به همه بیماران لباس عافیت بپوشون و از صدقه سر اونها کودکان کوچک مرا دریاب
چند روزه که اداره نرفتم یعنی نمی خوام برم تا خوب بشن وقتی پریروز به رئیس زنگ زدم برای مرخصی اونقدر گریه کردم که نمی دونم بالاخره فهمید چی بهش گفتم یا نه ؟؟؟
برای بچه ها شیر خشک مخصوص اسهال گرفتیم و چون تارا دید آب جوشیده از تو کتری ریختم تو شیشه اش و کتری از نظر اون یعنی مظهر داغی اونم دو روزه لب به شیشه نمی زنه و شیر نمی خوره تا شیشه اش رو در میارم میگه داغه و فرار می کنه
دخترک نازم بدجوری مفهوم داغی رو درک کرده از اون روز کذایی تو حمام که جریانشو تو پست قببل نوشتم دیگه وقتی میره تو حمام مرتب میگه داغه اگه همون لوله رو باز کنم بشدت گریه می کنه و بصورت التماس گونه ای فریاد می کشه که داغغغغغغغغغغغغغغغغغه
بمیرم برای بچه های معصومم که بی احتیاطی من چه بلایی سرشون آورد
خدایا منو ببخش و امیدوارم با رحمت و مهربانیت سلامتی گلهای نازمون رو بهشون برگردونی