تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

بیست و یک ماهگی

1391/5/17 12:58
نویسنده : مامان انیس
985 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

جوجو های خوشمل 21 ماهه من ماهگرد تولدتون خیلیییییییییییییییییییییی مبارکه قربون اون صورت ماهتون بشم به لطف خدا امروز 21 ماهه شدین خیلیییییییییییییییییییی دوستتون دارم

جونم براتون بگه هوا بشدت گرمه وقتی بیرون از اداره میرم برای مأموریت از شدت گرما کلافه میشم و چاره هم نیست اینجا دما بیشتر از 49 اعلام نمیشه و .............چاره ای جز تحمل گرما نیست امروز هم برای سحر خواب موندم و علاوه بر تشنگی سرم هم داره درد میگیره خدا به دادم برسه تا شب

ایسنروزا خیلی شیطونی می کنید و تمام کشو ها بیرون ریخته میشه بیش از 10 بار دیشب نمی دونم کی خوابم برد فقط اینو یادمه که ساعت 1 بالش برداشتم اومدم تو اتاقتون همونجا رو زمین خوابیدم شماهه ها غروب که شد فضولی خونتون میره بالا و حسابی پوستمو می کنین تا 12 شب قاشق و چنگال از زیر کابینتا جمع کردم

راستی پریروز خاله نیکی و آرشیدا جون اومدن خونمون منم برده بودمتون حمام با دردسر اومدیم بیرون بعد لباس پوشیدن با خاله نیکی رفتیم خونشون برای افطار خیلی هم خوش گذشت جاتون خالی بچه ها کلی با هم بازی کردن و سربسر گذاشتن البته تارا و باربد تا دلتون بخواد خرابکاری کردن و زندگی خاله نیکی رو به هم ریختن طفلی آرشیدا زیاد اهل شلوغ کاری نیست منم همش شرمنده ام ببخشید خاله جون ..راستی دیروز مامانم به تارا میگه آرشیدا اومد خونتون میگه هوم آرشی

بعد از خونه خاله نیکی رفتیم خونه خاله بابایی آخه شب قبل گویا حالش بد شده و رفته بود بیمارستان ما هم رفتیم عیادتش و خدا رو شکر بهتر شده بود کلی اونجا بازی کردین داشتین می رفتین سمت آب بازی که خواهش کردم این یه موردو فاکتور بگیرین چون دیگه لباس تمیز نداشتین دو بار لباستون رو عوض کرده بودم  آخر شب هم یه دفعه گفتن پس باربد کو هر چی دنبالش گشتیم نبود تو حیاطو نگاه کردیم رفته بود جارو بدست دقیقا بالای سرداب اونم که در نداشت خدا واقعا رحم کرد که نیفتاد از 60 پله پائین

( تو خونه های قدیمی شهر ما زیر زمین هایی هست که عمق زیادی دارن و البته  تو تابستون خیلی خنک و تو زمستون گرم هستند و تو زمانهایی که مردم مثل الا دسترسی به وسایل خنک کننده و گرم کننده نداشتن بهترین گزینه بودن برای خواب واستراحت این زیر زمین ها توسط دالانهایی به هم وصل میشدن و همسایه ها از این طریق شبا پیش هم می رفتن و برا خودشون عالمی داشتن ........

 

خلاصه باربد خان حسابی نگرانمون کرد اونشب و خدا هم رحم کرد بهمون

امشب شب 19 رمضان و شب قدره خدای بزرگ تو رو به عزت این شب قسم میدم گره گشایی کن از کار بندگانت و شفای همه بیماران رو هم ازت می خوام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

مامان آرشیدا قند عسل
17 مرداد 91 13:18
بیست و یک ماهگیتون مبارک عزیزای خاله ، هزار ساله بشید قدمتون سر چشم خیلیم خوش گذشت همیشه از اینکارها بکنید جمع و جور کردن کار همیشگیه منه پس بی خیال


قربون خاله مهربون
مامان محمدجان
17 مرداد 91 18:02
سلام عزیزم
21 ماهه شدنه نازگلا مبارکه
ماشالله به این همه جنب و جوش ... خسنه نباشی انیسه جون
راستی ایسه جان شما خوزستانی هستی؟


قربون شما مرسییییییییییییییی بله عزیزم ما اهل و ساکن خوزستانیم
آزاده
18 مرداد 91 1:23
سلام
ای جانم 21 ماهگی جوجه هات مبارک
انشالله که خدا بهت ببخشتشون
برای من هم خیلی خیلی دعا کن
بوووووووووووووووس


سلام عزیزم خیلیییییییییییییییی ممنون از لطفت امیدوارم بهترین سرنوشت در این شبها برایت رقم بخورد
مامانی درسا
18 مرداد 91 10:03
نوزده ماهگیت مبارک عزیز دلم .........انشاالله همیشه خداوند حافظشون باشه ...... وای من عاشق این زیر زمینام واقعا" چقده هم خنکه ..... ولی مامانی خدا بهشون رحم کرده ها ...... نی نی های نازی خیلی دوستتون دارم ...


لطف داری عزیزم ممنون از محبتت مامانی شما اهل کجایین که با سرداب های ما آشنایین؟در ضمن خاله جون ما 21 ماهه شدیم 19 ماهگی رو 2 ماه پیش رد کردیم
مامان رهام
18 مرداد 91 10:58
21 ماهگیتون مبارک,کوچولوهای شیرین


مرسی خانومییییی
مامان باران و بارین
18 مرداد 91 14:15
21 ماهگی وروجک‌ها مبارک...ایشالا 120 ساله بشن...


قربونت برم دوست مهربونم نفس طلایی ها رو می بوسم
مامانی گیلدا
19 مرداد 91 8:50
سلام مامانی.ایشالله که تارا و باربد جون همیشه زنده باشن.من هم یه دختر 2 ساله دارم که خیلی شیطون و بلاست.راستی کجا زندگی می کنین؟


مرسی عزیزم ایشالا گل دخملت همیشه سرحال باشه ما اهل و ساکن خوزستانیم
مامان سونیا
19 مرداد 91 14:31
بیست و یک ماهگی نانازیها مبارک باشه انشاالله 120 ساله بشیدالبته در کمال صحت و سلامتی و ای وای از دست این وروجکها باربدی خاله این چه کاری بود کردی آخه


مرسی خاله جونم راستش شیطونه گفت من نبودم
محيا كوچولو
19 مرداد 91 14:32
21ماهگيتون مبارك جوجوهاي خوشمل
الهي هميشه شاد و سلامت و شيرينكار باشيد


مرسییییییییییییییییییییییی محیا جونم
مامان امیرعلی
19 مرداد 91 15:05
سلام عزیزم.21ماهگی دخترخوشگلت وگل پسرت مبارک باشه
خوشحال میشم به منم سربزنید


قربون لطف و محبتت حتما
مامان آنیسا
19 مرداد 91 17:44
چند وقت نشدبیام دیدنتون....خوبین؟الان امدم این دو تا خوشمله رو دیدم خیلی شاد شدم.روی ماهشونو ببوس مامانی
مامان آنیسا
19 مرداد 91 17:44
21 ماهگیتون مبارک عسل طلاها


مرسییییییییییییییی
نایسل جون
20 مرداد 91 2:27
سلام عزیزم خوبی منم برات همین دعا رو میکنم عزیزم مرسی....
راستی با تاخیررر شرمنده تولد دوقولو های ناز رو تبریک میگم


قربونت برم گلم مرسی مهربون
نایسل جون
20 مرداد 91 2:29
آخی عزیز دلمم


بووس
نایسل جون
20 مرداد 91 2:30
حسابی خدا بهتون رحم کرده عزیز دلممم
راستی دوتاتون تو بانکین که دوستین؟


نه عزیزم تو یه اداره دیگه ایم اگه حدس زدی ؟ البته اینو بگم ما از سال اول دانشگاه دوست و همکلاسی هستیم
بابای دوقلوها
20 مرداد 91 9:02
21 ماهگی گلی ها مبارک، انشالله 150 ساله بشید.
وای وای وای، ازگرما نگید که با حرف زدنش هم کلافه میشم،

دوقلوها همیشه یه نفر پایه واسه فضولی و سرک کشیدن تو هر چیزی دارن.

این آرشیدا خانوم همون آرشیدا قند و عسل خودمونه؟؟؟


ممنون از لطفتون آره تو روخدا وروجکا همش یه دسته گل به آب میدن بله همون آرشیدا خانمه قندعسله
بابای دوقلوها
20 مرداد 91 9:04
آره، آرشیدا همون آرشیداس از کامنت مامان آرشیدا فهمیدم
مامان امیرحسین و امیرعلی
21 مرداد 91 0:48
مبارکه مبارکههههههههههههههههه.
شیطونای خال رو ببوس.
راستی مامانی زحمت کشیده بودی و رفته بودی وب ما تو نی نی وبلاگ .بیزحمت همیشه به همین آدرس بلاگفا که لینک هستیم بیاید..اون همینجوریه...


مرسی عزیزم چشم
مامان سونیا
21 مرداد 91 20:18



مرسی گلم
راحله مامان احسان
25 مرداد 91 0:34
آخه این چه کاریه چرا کشوهارو می ریزین بیرون مامانیو انقدر اذیت نکنین ولی انیسه جون کاراشون خیییییییییییییلی شیرینه ببوسشون که دلم می خواد الان اینجا بودنو خودم می بوسیدمشون


آخه خاله جون میگی چکار کنیم اسباب بازی که مال مامان و باباس ما هم میریم سروقت کشوها