قربون حواس جمع
سلام
حال و احوال چطوره
هوا چند روزه که خیلی گرم شده ما هم سعی می کنیم کمتر بریم بیرون ساعت خوابتون کمی بهتر شده صبحا بیدارتون می کنم
عشقتون شده بره ناقلا و 24 ساعته مجبوریم تماشاش کنیم از مضرات تماشای زیاد تلویزیون که بگذریم ولی این روزا خیلی کمکم کرده راحت غذا می خورین و سربسر هم نمی زارین البته بعضی ساعتا بره ها میرن لالا شما ها هم از سرو کول من و خودتون بالا میرین ریخت و پاشتون سر جاشه و هیچ تغییری نکرده
روز پنجشنبه بعد از ظهر با شماها و خاله جون رفتیم خرید هنوز تو تاکسی بودیم تارا تو خواب و بیداری بود که بیدارش کردیم بعد خرید کمی پیاده روی کردیم رسما پوستمون کنده شد ازبس که باربد گفت بغل و تارا گفت شیر بده شیرشو دادم دستش داره راه میره شیشه تو دهنش کلا موجبات انبساط خاطر رهگذران را فراهم نمودیم و هرکس رد شد لبخندی نثارمان کرد.
کمی نشستم شیراتون رو بخورین شاید سر فرم بیاین که بابا ایمان زنگ زد همون حوالی بود شما ها رو سپردم بهش اونم بعد کلی سفارش یه فرصت 15 دقیقه ای داد تا برگردیم تو ماشین خوابتون برده بود وقتی کارمون تموم شد بهش زنگ زدم گفت خیالت راحت به کارات برس منم از حرص اون همه سفارش گفتم کاری ندارم می خوام برم خونه
دیروز غروب رفتیم رودخونه برای شنا کلی آب بازی کردین و حسابی خسته شدین شب هم ساندویچ میل کردیم تا حدود 12 خوابیدین و به مدت یکی دوساعتی نصفه شب باز هم بره ناقلا ( بابا یی دیگه داشت رسما از بره ناقلا و اذنابش اظهار تنفر می کرد.... )
صبح بابا ایمان رو بیدار کردم عکسای دیشبو که با گوشیش گرفته ازش گرفتم و لی در نهایت خوش حافظگی کابل گوشیم که همیشه تو کیفمه امروز جا مونده تو خونه اونم تقصیر بابا ایمانه چون شارژر گوشیشو نمیاره از کابل من استفاه می کنه در نتیجه برنامه امروزم برای ارسال عکس منتفیه تا فردا
فعلا بای بای