تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

روز پدر مبارک

1391/3/16 12:30
نویسنده : مامان انیس
821 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای دلم حالتون چطوره خوش می گذره

اول روز پدر رو با یه روز تأخیر خدمت همه پدرای مهربون تبریک میگم از جمله پدرم و همسرم و باباهای نی نی وبلاگی و غیره امیدوارم که حضرت علی (ع) یار و نگهدارشون باشه و همشون در پناه حق تندرست و سلامت بالای سر خانواده هاشون باشن

القصه جوجه های خودم به سلامتی این دو سه روز تعطیلی تموم شد و روز شنبه که محروم از مرخصی شدم و اومدم دیدم همه چی سرجاشه سفر رئیس کنسل شده و با پررویی هرچه تمامتر کسی بهم نگفت می تونی بری مرخصی و تا ساعت 2 مشغول کار بیگاری بودم

تو این تعطیلات به طور کامل پوستم کنده شد با شیطنتا و خرابکاریها و دعوا و داد و بیداد و از همه مهمتر کارای خونه که تمومی نداشت دیروز از خواب که بیدار شدم تا به کارای خونه رسیدم ساعت 12:30 مثلا صبحونه خوردم تازه ............ دیدم دیگه خدا روشکر کاری نیست همه جا فعلا تمیزه ظرفا و لباسا شسته شدن و اتوکشی هم تمام شده نشستم پای کامپیوتر هنوز ویندوز بالا نیومده بابا ایمان اومد با کارگری که میز و صندلیها رو ببرن فعلا خونه مامان جون اینا

بدلایل مختلف اول جلوگیری از انداخته شدن اونها بدست شما دو وروجک که شب و نصف شب تو سر طبقه پائینی ها نباشن والا چند وقت پیش من مدام اعتراض داشتم به نحوه راه رفتن طبقه بالایی ها حالا میگم عچب همسایه نازنینی  ما که مدام میز و صندلی می اندازیم تو سر بیچاره های پائینی

دوم اینکه استفاده غیر مجاز می کنید از اونا و بالا میرین و گاهی اوقات می افتین و صدای داد و فریاتون هوا

این روزا اونقد با هم دعوا کردین همو گاز گرفتین خرابکاری کردین که دلم می خواسته گریه کنم بخصوص وقتی که رفتم تو آشپزخونه دیدم کابینت ظرفشویی بازه و ظرف مایع ظرفشویی تو دهن باربد فریادم به هوا رفت همسری آمده می پرسه باز چی شده میگم باربد اینکارو کرده میگه حالا فوقش چند تا کف از دهنش میاد بیرون خدایا آخه این مردا چرا اینقدر خونسرد و بی خیالن ( ببخشید هااااااااااااااااااااااااااا)

دیروز صبح بچه ها رو بردم حمام تو حمام متوجه شدم گوش راست باربد کبوده ورم کرده عین کشتی گیرا وحشت کردم آخه چه جوری شده هر چی اتفاقات شب قبلشو تو ذهنم آوردم یادم نیومد موردی پیش اومده باشه تازه اونم باربد که اینقد حساسه واسه یه چیز کوچیک کلی گریه زاری می کنه بعدش فکر کردیم نکنه حشره ای نیشش زده باشه با پزشک تماس گرفتیم میگه اگه اینطور باشه باید تست کلیه بده ولی عصر بیارینش خلاصه تا عصر جون بسر شدم دکتر که معاینه اش کرد گفت احتمالا ضربه خورده پماد داد که بزینمش ما هم موندیم که علت ضربه چیه باباش میگه شاید خورده به حفاظای تخت ولی .......... به هر حال فعلا گوش نازپسرم کبوده الهی قربونش برم من

دیروز عصر رفتم خونه مامان جون ساعت 8 دیگه سرپا نبودم به خواهرم میگه مسخره نیست بعد چند روز تعطیلی آدم اینقد کسل و خسته باشه و حتی حال شام خوردن هم نداشته باشه ؟؟؟دیروز دلم می خواست زنگ بزنم نگهبان اداره بره من به جاش برم نگهبانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گلایه و شکایتا تموم شد حالا می رسیم به شیرینکاریهاتون که حرف زدن با مزتون منو به عرش می بره هر کلمه ای رو میگم تکرار میکنید و البته لغات من درآوردی هم زیاد دارین

دیروز به باربد میگم بگو هندونه میگه هنده انقد با مزه گفت هر چی ازش خواستم دوباره بگه ناقلا بهم خندیده

تارا گلی هم که صبحا میاد از خواب بیدارم می کنه شیشه خالیش رو نشونم میده میگه نداره شیر بم بده... بعدش از تخت بالا میره تو پنجره می ایسته چون زیر کولر گنجشکا لونه کردن میره به قول خودش جوجه ها رو ببینه بعد میاد برامون تعریف می کنه تازه آدمایی که بیرون می بینه صداشون میکنه طفلکم

از بیرون که بر می گردیم همیشه کفششون رو در میارم و میزارم تو کیسه که کثیف نشه این چند شب که برگشتیم دیگه بچه ها خودشون کفشاشون در میارن می دون کیسه رو می آرن میزارن توش اگه باربد بخواد نافرمانی کنه تارا به زور کفشارو می گیره ازش

حسابی همه جا رو کثیف می کنن بعد میرن تو آشپزخونه دستمال می برن که تمیزش کنن

به شدت عاشق بیرون رفتن و ددر هستن و هر کی بخواد بره بیرون اگه نبردشون طوری گریه زاری می کنن که هر کی ندونه فکر می کنه چه خبره اینجا و البته براتون بگم بازیگرای بسیاااااااااااااااااااااااار ماهری هستن و به همون سرعت که اشک می ریزن و گریه می کنن به سرعت هم ساکت میشن اگه چیزی توجهشون رو جلب کرد................

شیطونکای من هزار بار می بوسمتون فعلا خداحافظ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مادر کوثر
16 خرداد 91 16:33
سلام عزیزم
عیدتون مبارک
دوستون دارم



لطف کردی مهربون
مادر کوثر
16 خرداد 91 16:33
از امکانات جدید وبلاگ کوثر جون ارسال خبرنامه به دوستان عزیزی هست که مایلن از طریق ایمیلشون از به روز شدن اینجا مطلع بشن. برای عضویت کافیه نام و آدرس ایمیل خودتون رو در منوی سمت راست (پایین بخش امکانات وب) وارد کرده و گزینه ارسال به خبرنامه رو بزنید. ممنونم
سمیرا مامان آنیتا
16 خرداد 91 17:44
عزیزم .. کلی خندیدم از دست این شیطونکها .. باور کن گاهی منم مثل تو میشم .. تازه من یه دونه اش رو دارم اما کلا از 5 عصر دیگه دیزیبلم
خدا قوت مامانی


تو عزیز دلمی دل انگیز
مامان احسان
18 خرداد 91 15:22
روز بابای تارا و باربد مبارک


مرسی مامانی