تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

وبلاگمون یک ساله شد... هورااااااااااااااااااا

1391/2/25 12:45
نویسنده : مامان انیس
846 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزای دل خودم و بابایی

حال و احوالتون خوبه من فدای قد و بالا و اون حرکات بامزتون بشم یعنی بعضی وقتا دلم می خواد بخورمتون انقدر که با نمکین ماشالا

پریروز روز مادر بود ما هم از طرف شما دو وروجک یه هدیه ناقابل تقدیم کردیم به مامان جون به پاس قدردانی از این همه زحمتی که می کشه اولش نمی خواست قبول کنه  ولی خوب چون ما بیشتر بودیم و زورمون می رسه قبول کرد

ظهر هم بابا ایمان حسابی سورپرایزمون کرد و با هدیه اش حسابی سنگ تموم گذاشت

مرد من واقعا ممنونم از این همه محبت و قدرشناسی 

امیدوارم همیشه سالم باشی و پیروز و سایه ات بر سر خانواده  سبزمون مستدام

جونم برای عسلی هام بگه هنوز یه خورده از عوارض سرماخوردگی تو وجود نازنینتون هست و شربت می خورین 

باهم بازی می کنین و این روزا تارا خیلی سربسر باربد میزاره کارم شده داوری و میانجی گری باربد هم تا کیش به کیشمیش می خوره بلند میشه میاد تو بغلم از یه مشاور سوال کردم گفت هر وقت اینجوری شد دوتائیشون رو بغل کن تا بدونن آغوش تو مختص یک کدومشون نیست بعد به تارا بگو نازش کنه

خندم گرفت تعجب کرد بهش گفتم وقتی باربد گریه می کنه تارا با تعجب بهش میگه چی شده بوسش می کنه اسباب بازی بهش میده شیرشو میاره کمی که آروم شد دوباره موهاشو می کشه

منم ازبس به تارا گفتم نکن یا داد زد یا دعواش کردم دیگه خجالت می کشم آخه تارا با وجود شیطنت فوق العاده مهربونه

اونم گفت پس بزار خودشون با هم کنار بیان

باباجون و بابا ایمان تو خونه که باشن بچه ها رو سواری میدن به اصلاح اسب سواری می کنن بچه ها کلی لذت می برن نکته اینجاست که تارا بعضی وقتا میره میشینه رو کمر باربد و می خواد پیتیکو پیتیکو کنه پسر ما هم که حساسسسسسسسسسسسسسسسسسسس و گریه زاری شروع میشه

پریروز رفتم تو بالکن لباسارو بیارم دیدم ای دل غافل دوباره زنبورا اومدن من و بابایی هم دست بکار شدیم و ماشین نسل کشی به راه افتاد و حسابی شرمنده شدیم چند بار هم نیش خوردیم تا بالاخره رفتن و پنجره بالکن رو بستم شب دیدم حسابی نم برداشته بالکن و هوا دمه کمی پنجره باز کردم تا هوا عوض بشه انگار زنبورا منتظر نشسته بودن بیان داخل

خدایا مائیم  و این یه مثقال بالکن اگه به سیطره زنبورا در بیاد چه کنیم خلاصه از پریروز با ترس و لرز پنجره رو باز میکنم کولر اتاق بچه ها روشنه که هوای گرم تولید کنه به همراه حشره کش برقی که مبادا برگردن

خدایا آخه تو باغچه پر دار و درخته بفرستشون تو باغچه میون گلها

پارسال هم چنین داستانی داشتیم و دو هفته تو استرس بودیم مبادا زنبورا بچه ها رو نیش بزنن خدای نکرده

مامان عادت داره وقتی بچه ها کار اشتباهی می کنن مثلا چیزی میزارن تو دهنشون میگه ای وای ببین زنبورا رو الان نیشتون میزن اینجوری (  میزنه رو پشت دستش  ) بچه ها هم یاد گرفتن تا اسم زنبور میاد اول دست میزارن رو دهنشون بعد میزنن پشت دستشون دیشب تارا و باربد دم بالکن بودن بهشون گفتم بیاین کنار زنبور نیشتون نزنه دیدم هر دوشون با شنیدن اسم زنبور همون حرکتو انجام دادن الهی فداشون بشم من

دیگه جونم براتون بگه بعد از ظهر دیروز دو ساعتی خوابیدین و من بعد مدتها یه مقدار به کارام رسیدم  البته با ترس و لرز و در سکوت محض مبادا بیدار بشین

دوشبه که تشریف میارین رو تخت ما می خوابین و ما باید رو زمین بخوابیم راستش آخر شبا از بس خسته ام و خودم در چرتم دیگه حال جابجا کردنتون رو ندارم دیگه آخر شبا کارای خونه می مونه برای اول صبح فردا که هم غذا درست کنم و هم خونه رو مرتب کنم در نتیجه از 6:30 تا 8:30 سرپا هستم تا بیام اداره

دیشب هم خونه تبدیل شده بو به بازار شام تمام سبدا و کاسه ها کف آشپزخونه و اسباب بازیهاتون پخش و پلا بود منم نشستم کنار استخر بازیتون برج لگو ساختم هی خراب کردین ستاره ساختم هی جداشون کردین یکی دو ساعت مشغول بودیم و خدا رو شکر دیگه سربسر هم نزاشتین

دیشب به تارا میگم برو لباسای بابایی رو آویزون کن باباش میگه نه کثیفن باید شسته بشن دیدم تارا جمعشون کرده بردشون سمت لباسشویی الهی فدای این دخمری بشم

عشق بچه ها اینه که بلند بلند عددا رو بشماریم خودشون درست و غلط همراهی کنن وقتی به عدد نه می رسیم بلند داد بزنن دهههههههههههههههههههههههههه

عرض خدمتتون که ما میز و صندلی ها رو جمع کردیم از دست وروجکا چون میرن روشون سرپا می ایستن می پرن پائین بعلت کمبود فضا فعلا تو اتاق خوابمون هستن باربد عشق اینو داره که بره بندازدشون زمین اتاقمون عین میدان اسب دوانی پر مانعه دیشب تو اتاق بودم تارا اومده میگه :  ای ( این )  با ( باربد ) انداخت............. میگم آره تو تکرار نکنی دیدم رفته نشسته روی پایه صندلی...........................

خلاصه بگم براتون تو تمام لحظه های من عشق و شور مادری پره برای تمام دوستای عزیزم چنین لحظاتی آرزو می کنم

راستی امروز وبلاگ ما یک ساله شد تو این مدت با دوستان بسیار عزیز و مهربونی آشنا شدم که الان دیگه فراتر از دنیای مجازی ان وقتی دستنوشته هاشون رو می خونم یا پیامهای مهربانانه و سرشار از محبتشون رو می بینم انگار که جلو روم نشستن و این فاصله رو احساس نمی کنم امیدوارم این دوستی سالهای سال ادامه داشته باشه و البته اینو بگم که خیلی دلم می خواد یه روزی بتونم تمام دوستان عزیزمو از نزدیک ببینم

دست تمام دوستانی که تو این یکسال همراهمون بودن نگرانمون بودن و  لطف و محبتشون رو ازمون دریغ نکردن می بوسم و برای خود و خانواده هاشون آرزوی سلامتی ، سربلندی ، عاقبت بخیری و خوشبختی همیشگیشون رو دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان آرشیدا قند عسل
25 اردیبهشت 91 13:49
یکسالگی وبلاگتون مبارک هزار ساله بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


مرسی عزیزم
نایسل
25 اردیبهشت 91 14:20
1 سالگی وبت رو بت تبریک میگم خوشملم
هدیه اتم هم مبارکککک جیگرم

حرفات خیلی خیلی خوب بودن راست میگی عزیزم
تو راست میگی


قربونت گلم نظر لطفته
نایسل
26 اردیبهشت 91 11:35
مرسی قربونت برم خیلی مهربونی ممنون
بابای دوقلوها
26 اردیبهشت 91 21:22
یک سالگی وبلاگ ورووجکای عمووو مبارک باشه

انشالله این وبلاگ تا همیشه بموونه که ملوسکای عمووی که بزرگ میشن بدوونن که مامانی چقد دوسشون داشته و چی گذشته تا الان به اینجایی که هستن رسیدن


مرسي عموجون بچه هاي گلتونو ببوسين
مامان رهام
27 اردیبهشت 91 9:48
هم یکسالگی وب لاگت مبارک,هم کادوی روز زن


قربونت گلم
مامان آنیسا
27 اردیبهشت 91 18:33
قند عسلا یکسالگی وبلاگتون مبارک دو تا بوس برای دوقلوها
مامان سمیرا
28 اردیبهشت 91 12:43
سلام عزیزم
ممنون از راهنماییت واسه سوالم.
مبارک تولد وبلاکتونم باشه.
همیشه از خاطره های شاد و اتفاقات خوب توش بنویسی.
ببوس نازنازیا رو.


خواهش میکنم گلم لطف کردی بچه هاي گلتو ببوس بجای من


مامان خورشيد
30 اردیبهشت 91 15:09
روي ماه اين شيطونك ها رو مي بوسم كه حتي فرصت نفس كشيدن برا شما نمي ذارن. الهي به سلامتي بزرگ مي شن و شما مي شينيد و اين دسته گل ها خستگي همه اين سالها رو از تنتون در مي يارن. راستي چرا به پنجره ها توري نمي زنيد؟


قربونت عزیزم مرسی محبت دارین زدیم عزیزم
نایسل
1 خرداد 91 10:10
مرسی عزیزززز دلم منم 1 سالگی تونو بت دوباهر تبریک میگم
بعدشم مرسی واسه ارزوی خوشملت
ایشالا کیلیپ رو میبینی فدات شم


مرسی گلم
مامان سارا و سارینا
1 خرداد 91 11:59
مبارک باشه عزیزم.
ممنون بهمون سرزدی دوقلوهای خوشگلت روببوس


مرسی گلم