تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

روز مادر

1391/2/23 11:58
نویسنده : مامان انیس
608 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممممممممممممممممم

امروز یه روز قشنگه............................ روز مادر

من این روز رو به همه مادرای مهربون دنیا تبریک میگم بخصوص به مامان عزیز و مهربونم

مامان گلم همیشه سلامت باشی و سایه ات هزاران سال بر سر مون باشه

این روز خوب رو به تمام مامانهای وبلاگ نویس تبریک میگم و از خدای بزرگ می خوام همیشه سالم و تندرست باشن و سایشون بر سر خانواده هاشون

همه لحظه هاتوت پر عشق و شادی دوستای گلم

جونم برای گوگولی ها بگه که خدا رو شکر آثار و عوارض واکسن یواش یواش محو شده و خیلی بهترین

البته یه ذره سرماخوردگی دارین که نمی دونم به خاطر واکسن سرخک هست یا به خاطر باد کولر

خدا حفظ کنه قطره استامینوفن شربت سرماخوردگی و هیدروکسی زین

شوخی کردم امیدوارم هیچ کودکی بیمار نشه تا مجبور به خوردن دارو نباشه

روز چهارشنبه ظهر بردمتون حمام کمی بهتر شدین از حاتل و هوای بیماری اومدین بیرون بعد از ظهر هم به اندازه مکفی سه چرخه سواری کردین تو حیاط

پنجشنبه عصر با مامان جون و خاله جون رفتیم بیرون خواستم براتون تاب بگیرم که گیرم نیومد

بعد رفتیم سوپر مارکت کمی خرید کنیم که موقعه حساب و کتاب مبلغ عمده ای پیاده شدیم

شب هم خاله جون یه اسنک مخصوص درست کرد

روز جمعه دم ظهر اومدیم خونه خودمون بردمتون حمام و از اونجا که زحمت لباس پوشوندن افتاد گردن بابایی و بدلیل فضولی بیش از حد و فرار به خاطر سشوار بنده وقتی اومدم بیرون بابا میگه بهشون قطره بده میگم چرا میگه فین فین می کنن

بهتون شربت دادم و خوابیدین حدود 4 ساعت

بعد بیدار شدن تارا بهتر شده بود ولی باربد مدام عطسه می کرد منم غروب دوباره بهش شربت دادم و طفلکم تخت خوابید تا امروز ساعت 8

پریشب نصفه های شب باربد بیدار شد و شیر خواست تا برم شیشه شو بیارم رفت سراغ تارا شیشه رو از دهنش در آورد و در کمال خونسردی مشغول خوردن شد

یه کار دیگه هم باربد می کنه اگه یه جوراب زمین ببینه حتما میاره میزاره دم بینی من .............انقدر بدم میاد که نگو............. یه بنده خدایی شوخی شوخی جلوش اینکارو کرده آقا هم به سرعت یاد گرفته

دیروز غروب هم انقدر باربد بغلی شده بود بی حد و حساب وقتی میزاشتمش زمین گریه می کرد خلاصه دمار از روزگار همسایه ها در آورد خوبه که اکثرا نبودن

تارا خانومم که ماشالا یه تیکه ماهه و خیلی حرف گوش کن شده و بسیار بازیگوش و مهربون

می بوسمتون و از اینکه نعمت مادر شدن  با ورود شما به من هدیه داده شد هزاران بار خدا رو شکر می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان سمیرا
23 اردیبهشت 91 12:05
سلام
عزیزم روزت مبارک مامان مهربون
کوچولوها خوبن؟؟؟انگاری که بهتر شدن خدا رو شکر.
راستی بچه های گلت شب تا صبح چند بار شیر میخورن؟؟؟
شیر خشک میخورن یا پاستوریزه هم میخورن؟؟؟
ممنون میشم ازت جوابمو بدی.


قربونت عزیزم معمولا یه بار ساعت 3-4 تقریبا بعد یکسالگی بیشتر شیر پاستوریزه می خورن شیر خشک برای وقتایی که بیرون میریم یا دسترسی به شیر تازه ندارم
مامان باران و بارین
23 اردیبهشت 91 12:31
روزت مبارک خانمی...


مرسی عزیزم
مامانی درسا
23 اردیبهشت 91 13:40
دیشب آخرای شب یا بهتره بگم اول صبح بود اومد م پیشت و دیگه دوباره فرصت نکردم کامنت واست بذارم ..... انشاالله که دیگه این دو تا عشق خاله مریض نشن ..... خاله فداشون الن خوبن ؟


قربونت برم عزیزم بله به لطف شما
نایسل
23 اردیبهشت 91 17:27
زن بودن مثل ققنوس بودن است ؛
هي آتش مي گيري و باز نا اميد نمي شوي .. ، و از خاكسترت زن متولد مي شود .. .
زن قداست دارد .. ، براي با او بودن بايد مرد بود ..، نه نر !!
نفس تازه كن بانو ..
"روزت مبارك


مرسی
مامانی شیما وحدیث
24 اردیبهشت 91 15:20
با کمی تاخیر روز مادر رو به تو فرشته ی آسمونی تبریک عرض میکنم .
اگر مادر نباشد زندگی نیست
به خورشیدو فلک تا بندگی نیست
خدا عشق است ومادر کعبه ی عشق
به آنا ن بندگی شرمندگی نیست
روزت مبارک
..........................
ای قربون تارا وباربد نازم برم من که چقد خانم وآقا هستن
ولی خودمونیم ها میبینی همیشه خانم ها مودب ترن


بوووووووووووووس واسه تارا وباربدی ناز





مرسی عزیزم لطف دارین
سمیرا مامان آنیتا
24 اردیبهشت 91 15:47
ای جان که دوباره سرحال و قبراقن
این کار جورابی رو آنیتای ما هم میکنه من میگم پیف پیف اونم خوشش میاد
انیسه جان شیر پاستوریزه رو میجوشونی میدی یا نه ؟ با شیشه یا لیوان ؟
ببوس گلهای قشنگت رو


مرسی گلم
شیر تازه رو می جوشونم ولی شیر استریلیزه رو دیگه نه
گاهی تو لیوان براشون میزیم کمی می خورن بیشتر شیشه رو ترجیح میدن البته با نی هم می خورن
سمیرا جون دکترشون از یکسالگی گفت باید عادت شیشه خوردن رو از سرشون بندازی متأسفانه زیاد تمرین نکردم برا این مورد
آنیتا ناز خوشگلمو می بوسم
محيا كوچولو
24 اردیبهشت 91 16:29
مــادر آن مــرکــز پــرگــار عـشـق مــادر آن کـاروان سـالـار عـشـق
آنـکـه جـان در پـیـکر گیتی دمید روزگــــار تـــازه آئـــیـــن آفـــریـــد
گــریــه هـای او ز بـالـیـن بـی نـیـاز گــوهــر افــشـانـدی بـدامـان نـمـاز
اشـک او بـر چید جبریل از زمین همچو شبنم ریخت بر عرش برین

روز مادر بر همه فرشتگان زميني مبارك

مرسی عزیزم




مامانی درسا
25 اردیبهشت 91 6:53
هورا وروجکا ی خاله خوب شدن زود باشین خونه نیاید آروم باشه ..... خیلی خونه استراحت کرد ...پاشین که وقت کاره .....


چشمممممممممممممممممممممممم خاله جونی درسا بیا بریم بازززززیییییییییییییییییییییییییییییییی
بابای دوقلوها
26 اردیبهشت 91 21:24
عمووووییا حالشون چطوره؟ خوب شدن؟
پوپک
27 اردیبهشت 91 18:46
از دعوا و داوری نگو که منم بعضی وقتا کلافه میشم. مدام باید حواسم باشه تا درست داوری کنم. خدا حفظشون کنه بعد از مدتها بالاخره به روز کردم دوست داشتی بیا