لحظه های ما و وروجکا
سلام شیطونکا حالتون خوبه اینروزا حسابی بازیگوش شدین
تو خونه که اونقد ریخت و پاش می کنید که دیگه حال مرتب کردن ندارم آخه چه فایده داره فقط 5 دقیقه زمان می خواین تا برگردونیدش به وضع سابق
صبح تا حدود 11 می خوابین دیگه از خواب خبری نیست تاااااااااااااااااااااا آخر شب بعد از کلی شیطنت و فضولی و نهایتا خاموشی تن به خواب می سپرین
تو این هفته دو تائیتون رو با هم تنهایی بردم حمام تجربه بدی نبود بزرگتر شدین و هیییییییییییی می تونم رو خودم حساب کنم قبلترا یکی یکی می بردمتون اونم با حضور یه شخص دیگه که از در حمام تحویلتون بگیره ولی تو سال جدید شجاعت و جسارت به خرج دادیم و خدا رو شکر روسفید اومدیم بیرون
وقتی میریم بیرون اگه ماشین در حال حرکت باشه که هیچ ولی اگه توقف کنه به زور خودتون رو از صندلی سر میدین پایین قلابهاشم باز می کنین و تشریف میارین جلو روی صندلی راننده و انگار از روز اول با غربیلک بدنیا اومدین و ادای راننده های تمام عیارو در میارین و کلی ذوق می کنین
این موضوع تقصیر بابا ایمانه که شما ها رو به نشستن جلو عادت داده و خودش هم خیلی پشیمونه
دید و بازدیدا تموم شدن البته هنوز به جز مامان جون کسی بازدید مارو پس نداده و البته ما وظیفه خودمون رو انجام دادیم باقیش لطف فامیله....................
دیشب یه ساعتی رفتیم بیرون تو راه بارون و تگرگ شدیدی شروع به بارش کرد به بزرگی آلو .....................ترسیدیم شیشه ماشین خورد بشه حدود یه ربع طول کشید ولی امروز هوا عالیه و باب بیرون رفتن ما هم که خدا رو شکر تعطیل و غیر تعطیل ، بهار و تابستون برامون فرق نمی کنه و متأسفانه سری به طبیعت نزدیم هنوز
خاله نیکی رفته مسافرت و اداره کاملا ساکت و خلوت و آروم
فعلا به خدای مهربون می سپارمتون و بی نهایت دوستتون دارم اینم عکس وروجکای شیطون خودم ساعت 12 دیشب بالای یخچال