تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

روزهایی به طعم گیلاس

1390/12/16 12:03
نویسنده : مامان انیس
1,100 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به بابونه های خودم حال و احوالتون خوبه

اول براتون بگم تو این چند روز رفتین تو سیستم الاکلنگ یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟براتون میگم : همیشه یکیتون بیدار و حاضر و در آماده باش کافی به سر می بره که مبادا بنده حقیر غیر از امورات مربوط به شما به کارای دیگه برسم حتی دیگه تو خونه طرف کامپیوتر هم نمیرم

جونم براتون بگه این هفته خونه مامان جون هستیم و مهمون هم داریم بله عمه جان بنده از شمال تشریف آوردن برای یکسری کارای اداری و حسابی باهمدیگه مشغولین و به لطف پروردگار دیگه از خوابای وسط روز خبری نیست و بعداز ظهرا 6 به بعد یکی یکی می خوابین تا بنده عملا به هیچ کاری نرسم و شبا هم ساعت 11 من هم که بیهوش و خسته ودرمانده در این روزای آخر سال با کوهی از کارها و خرید های  انجام نشده و البته مقادیری هم دچار خستگی ، روزمرگی ودلتنگی هستم و باقی قضایا.............

تو این هفته یه روز آرشیدا اومد پیشمون اولش با هم خوبین به شرطی که تارا سربسرش نزاره و نره سراغ کلاه و جلیقه اش

من با این نیم وجبی از الان بگومگو دارم وای به حال آینده لازم شد برم پیش یه مشاور تا راه حلی بهم نشون بده برای تخلیه انرژی فوق العادش گاهی اوقات فکر می کنم یکی دو ساعت در روز خوبه بفرستمش مهد

یه بازی دیگه که دوست دارین این روزا کشتی گرفتنه اونم  به مرشد گری تارا تورو خدا این دختره یا پسره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعضی وقتا باربد استقبال می کنه ولی خیلی وقتا هم حوصله نداره و دوست داره یه گوشه بشینه آروم بازی کنه با ماشیناش ولی خواهرش نمیزاره و در اینجور وقتا صدای گریه باربد شنیدنی است

البته خاله جون تارا و همچنین یکی از خاله های بنده دارای این ویژگیها بودن در کودکی بعلاوه یک بابا ایمان فوق العاده شیطون حتی در بزرگسالی ( کودک درون بابایی هنوز 5 سالشه )و البته با این توصیفات رفتارهای تارا خیلی هم عجیب نیست و من نمی دونم چرا انتظار دارم این بچه آروم وقرار داشته باشه؟؟

تو دوران بارداری هم همینطوری بود مدام در حال ورجه وورجه ....برعکس باربد که اونقدر آروم بود که شاید در طول بعضی روزها حرکاتش رو متوجه نمیشدم و خیلی اوقات  با گریه و نذر و نیاز می رفتم دکتر که چرا این بچه وول نمی خوره؟؟؟؟؟؟؟

گو اینکه باربد بلا هم در حد خودش شیطونی می کنه ولی هنوز به پای تارا نرسیده

البته براتون بگم باربد یه کاری کرده که تارا هنوز نتونسته اگه گفتین چیه

قبلاً  گفته بودم که مامان اینا تلویزیونو نصب کردن رو دیوار البته به خاطر مخلفاتش هنوز میزش مورد استفاده قرار داره و شما یه میز رو تصور کنید بدون هیچ برآمدگی برای بالارفتن باربد خودشو عین اسپایدرمن می کشه بالا ، میره روی میز و دستشو میزنه به تلویزیون تازه لبخند فاتحانه ای هم به لب میاره قربونش برم اینجور وقتا میشه عین یه سیب قرمز خوشمزه که دلم می خواد گازش بگیرم و بخورمش

و تارا علیرغم جدیت بسیار هنوز نتونسته این کارو انجام بده

این روزایه خورده سرما خوردین یه ذره آبریزش دارین و بهتون شربت و قطره میدم ایشالا که هر چه سریعتر خوب خوب بشین و به فرم قبلی برگردین

جونم براتون بگه امروز باباایمان رفته اهواز برای شرکت در مراسم ترحیم یکی از بستگان که متأسفانه من نمی تونستم به خاطر شما برم .... خدا رحمتش کنه خانم مهربون و با محبتی بود

بنده امروز تصمیم گرفتم اگه شد برم خرید نمی دونم چقدر باهام همکاری می کنید اگه ماشین بابا سالم بود و مشکلش رفع شده بود و اگه بیدار بودین می برمتون بیرون تا ببینم این طلسم شکسته بشه یانه حیف خاله جون هم اینروزا صبح تا شب کلاس داره ساعت 8 میاد خونه بی رمق و خسته و من نمی تونم رو کمکش حساب کنم

راستی دیروز فرشا رو آوردن خونه و نجارباشی هم تا آخر هفته سفارشمون رو تحویل میده و دیگه بکوب باید بریم تو نخ نظافت البته کابینتای پایین تو آشپزخونه تموم شدن بالایی ها موندن که کار 3 ساعته و بعد در ودیوار که دست بابا ایمانو می بوسه از الان باید نقشه بکشم تا ایشالا بابایی برا روز آخر ، دم سال تحویل بهم نوبت بده مثل پارسال با وجودی که شما زیاد جابجا نمیشدین و ازین بابت نگرانی نداشتم و راحتتر به کارام میرسیدم ( نسبت به الان ) بازم والون بالای پرده رو بعد سال تحویل وصل کردیم

 

خدای بزرگ به تمام بچه های دنیا و خانواده هاشون  سلامت و نشاط عنایت کن و امیدوارم همه سال نو رو با قلبی شاد و به دور از دغدغده و روز مرگی شروع کنن

 

بچه های نازنینم فردا 16 ماهه میشین و خدا رو شکر می کنم که نعمت لذت بردن از لحظات شیرین بزرگ شدن و قد کشیدنتون رو معجزه وار به ما عطا کرده

به فکر شعر موسی و شبان می افتم:

تو کجایی تا شوم من چاکرت       چارقت دوزم ، کنم شانه سرت...............

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

نسترن
16 اسفند 90 12:13
نفس های من 16 ماهگیتون مبارک
انسیه جونم چرا دلتنگی چیزی شده؟
میشه لطفا بیام دوتا رو بخورم میدونی باربد اگه ساکت به روش ارومکی کارش میکنه ولی تارا طفلک با سروصداست هر چی باشه مردا با سیاست هستند دیگه
راستی حسابی هم خسته نباشی


مرسي عزيز دلم
مامان احسان
16 اسفند 90 12:38
سلام سلام به مامان نمونه
من مطمئنم تو تا آخر سال به همه کارهات می رسی این انرژی که من در تو می بینم همه کارها به وقتش انجام میشه..
کاش مس تونستم کمکی بهت بکنم


ممنونم از دلگرميتون دوست عزيزم
هدیه خدا
16 اسفند 90 12:59
سلام. خدا قوت.ماشاله خدا حفظشون کنه. من عاشق دو قلو ها هستم.


مرسي
نسترن
16 اسفند 90 15:53
انیسه جونم واقعا چقدردل به دل راه داره دقیقا همون موقع که تو واسم نظر گذاشتی منم به وب تو سرزده بودم
دوستت دارم


نظر لطفته مهربون جونم
نایسل
16 اسفند 90 22:06
هزار هزار بار ممنون
منم براتون بهترین آرزوها رو دارم کنار همسر و بچه هاتون سال های سال شاد و خشبخت باشیددددد
دوست دارم مهربونم


مرسي عزيزم
رادین
17 اسفند 90 3:08