Bad manager
سلام به گل باقالی های خودم حالتون خوبه
شیطونا چند روزه کلا تو خونه نمی تونم بشینم پای کامپیوتر کلا سیستمشو ریختین به هم تو فکر تبدیل به احسنشم .........
وقتی تو خونم و به دور و برم نگاه می کنم می بینم کلی وسایل بلا استفاده داریم که فقط باید نظافت بشن و الان شدن یه معضل دست و پاگیر که باید فکری به حالشون کنم تا ازین شلوغی خلاص بشیم
تو این هفته صبح تا حدود 9 خواب بودین تا حدود 3-2 بیدار بودین ظهر 2 ساعت خوابیدین بعدش مشغول بازی و شیطونی بودن تا حدودای نصفه شب
دیروز هم تارا خانم دوبار ظرف غذا رو چپه کرده طفلی باربد که می خواست غذا بخوره و حسابی به تارا اعتراض کرد ولی چه میشه کرد فرشته کوچولوی ما واقعا شیطونه
باربد هم که تو این هفته حسابی مامانی بوده و تا اونجا تونسته بغل مامان رو به انحصار خودش در آورده گاهی کلافه میشم نمیدونم کدومشون روبغل کنم هردوشون دستاشون رو دور گردنم حلقه می کنن و میگن مامان مامان
بعضی وقتا از اینکه تنهام بعد از ظهرا و به ناچار نمی تونم به هر دوتون سرویس کامل بدم از دست خودم ناراحت میشم ( چهاردست بودن هم نعمتیه برای خودش .....................!!!!)
دیروز یه نامه ای اومد از طرف مدیر کل که تعطیلی یک روز تو هفته برای خانم فلانی وجاهت قانونی نداره خلاصه سعایت برخی همکاران !!!!!!!!! کار خودشو کرد و بنده دوباره از امروز پنجشنبه ها رو میرم اداره تا بقیه خدای نکرده ناراحت نشن
جالبه که مسئول کارگزینی سازمان مرکزی قبلا بهم گفته بود نحوه استفاده از مرخصی ساعتی کاملا به اداره شهرستان مربوط می شه نه اداره کل
خدا رو شکر رئیسمون حرفاشو نمی تونه بزنه میره پیش مدیر کل میگه آقا اجازه !!!!!!!!! شما بگین که پرسنل من چطوری بیان و برن ( با عرض معذرت پاچه خواری در حد اعلا تو اداره ما به وفور پیدا میشه ...)
امروز سرم خیلی درد می کنه دیشب ساعتی یه بار با گریه باربد بیدار شدم و صبح هم با غرغر اومدم اداره
دیشب هم بابا ایمان کلی سربسرم گذاشته هان چیه تعطیلی پنجشنبه ها پررررررررررررررررررر
طفلی مامانم که یه روز بیکاریش دوباره پر شد
راستی یه خبر دیگه دوروز که آرشیدا میاد اداره آخه مامان بزرگش رفته مسافرت دلم می خواست شما ها رو بیارم ولی وقتی فکرشو می کنم که شما سه تا کنار هم میشین 12 ریشتر زلزله منصرف میشم
مامانی ها من فعلا کار دارم تا بعدا می بوسمتون 100000000000000 بار