اسفند دونه دونه
یه سلام اسفندی آخر سالی به نازدونه های خودم حال واحوالتون خوبه
قربونتون برم من که تو تموم لحظات زندگیمون شادی و نشاط آوردین
دیروز ظهر وقتی رفتم خونه هر دوتون رو مود خواب بودین ولی ساعت 4 خوابتون برد منم بی سرو صدا داشتم به کارام می رسیدم که باربد ساعت 5 بیدار شد آویزون بازاری داشتیم تا یکی دو ساعت بعد که تارا بیدار شده
غذا خوردین بازیهاتون رو کردین آتیش هم به قدر مکفی سوزوندین مراسمات مختلف گریه زاری به مناسبت ورود دندون هم داشتیم
خلاصه جونم براتون بگه بنده حقیر تا ساعت 8 شب دیشب هنوز نمی دونستم چی باید برای شام و ناهار فردا درست کنم و این مطلب خیلی کلافم کرده بود تا بالاخره یه غذای من درآوردی پختیم و بسیار هم خوشمزه شد.....(نمی خوام تعریف کنم ......ما تو خونه یه آزمون گیرنده سختگیر داریم به اسم بابا ایمان که هر غذایی به مذاقشون سازگار نمیاد .............. و خوشبختانه از نتیجه آزمون سربلند بیرون اومدیم )
بچه ها هر دوشون داشتن می خوابیدن که بابا ایمان ساعت 10 اومد با کلی سر و صدا و بازی که کلا خوابو از کلشون پروند ساعت 11 باز هم تلویزیون بیدارشون کرد و عاقبت باربد ساعت 12 خوابید و تارا هم بدلیل درد شدید لثه تا نزدیک 2 بیدار بود یه عالمه هم گریه کرد بعد خوابیدنش من رفتم سراغ ملافه گرفتن بابایی هم داشت فیلم ترسناک می دید اومده میگه بیا اینجا ملافه بگیر من تنهایی فیلم نمی بینم گفتم دیر وقته برو بخواب میگه نمیشه حتما باید ببینیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ساعت حدود 3 بود که خوابیدم تا صبح که چه عرض کنم (ساعت 6 ) سه بار بیدار شدم و هر بار هم تارا اذیت بود بمیرم برای طفلکم این دندونای نیش خیلی اذیتش می کنن برا آسیاباش اینقدر اذیت نبود
امیدوارم خداوند همه بچه های گل و معصوم رو در کنف حمایت خودش قرار بده و سلامتی به همشون عنایت کنه
اینم چند تا عکس از جوجه های طلایی ما
تارا در خواب ناز
اینم یه باربد لالا
تارا خانم شیطون بلا
باربد خان قند عسل خونه ما