تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

دلگويه

1390/11/2 20:22
نویسنده : مامان انیس
575 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسای خوشگلم حالتون خوبه

جونم براتون بگه ما هنوز خونه مامان جونیم و این دفعه معلوم نیست تا کی می خوایم کنگر بخوریم لنگر بندازیم

دیروز ساعت ٢:٣٠ رسیدیم خونه شما بیدار بودین ناهار خوردیم بعدش خوابیدین ساعت ٥ بیدار شدین مشغول بازی بودین از ساعت٧ شب هم تظاهرات خواب در شما آغاز شد ( نق نق زدن  و چشم مالیدن در تارا خانوم و انگشت مکیدن در باربدخان )یکی دو نوبت شیر خوردین بدون اینکه تمایلی به دراز کشیدن از خودتون نشون بدین کماکان سربسر تلویزیون بیچاره گذاشتین و دل و روده شو ریختین بیرون طوری که مامان جون مصر شد به صدور مجوز لازم برای نصب دیوار کوب.....

تا ساعت ١١ بیدار بودین یکی دو نوبت لباساتون رو عوض کردم آخر شب چراغارو رو خاموش کردیم تا بخوابید که بله تارا خانم یه پرتقال پیدا کرده و مشغول خوردنش شده بود اونم به چه وضعی تمام هال پر از پوست های کوچولو شده بود لباسش هم که چه عرض کنم تمام حاشیه های سفیدش نارنجی شده بود.دوباره تارا رو عوض کردم باربد هم ام ام کنان  اومد پیشم شیرشو خورد تارا هم اومد تو بغلم هر دوشون تقریبا با هم خوابیدن الهی فداتون بشم من فرشته های خوشگلم

بعدش رفم سراغ بابا ایمان که روی مبل خوابش برده بود به زور بیدارش کردم تا بره ماشینو بیاره داخل

من آخه سردم بود تنبلیم می اومد لباس بپوشم برم بیرون البته بابایی هم کلی صبح از دستم شاکی بود

امروز تعطیل بود - وفات حضرت پیامبر (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) شما هم ساعت ١٠ بیدار شدین صبحونه خوردین بازی کردین ناهارتون رو خوردین و ساعت ٢ خوابیدین تا حدود ٤ کمی تلویزیون نگاه کردین و باهم بازی کردیم و بپر بپر کردیم امروز برامون شله زرد نذری اوردن و کمی خوردین


راستی امروز مامان جون حلوا درست کرد ( حلوای نذری بنده از زمان نوزادی بنا به فرموده مادر بزرگ محترم ) انگار زیاد دوست نداشتین تارا دوباره نیم ساعت پیش ( ساعت ٧ ) خوابید باربد هم الان بین اتاق و هال در تردده و مرتب میره ومیاد تو اتاق خاله جون و میره سراغ کتاباش امروز خاله جون به حد مکفی دو تا قندکمو چلونده ببین خاله جون اگه یه وقت در آینده تلافی کردیم به دل نگیری هاااااااا

من امروز تمام وقت مفیدی که داشتم صرف گشت و گذار در اینترنت شده حوصلم سر رفته و دلم می خواد برم بیرون ولی می ترسم سرما بخورین راستش وقتی کاری نداشته باشم کلافه میشم با این که زیاد آدم زبر و زرنگی نیستم و خیلی از کارام می مونه واسه دقیقه ٩٠ ( طبق عادت زندگی دانش آموزی و دانشجویی ) ولی خوب زیاد هم از یه جا موندن  و رکودخوشم نمیاد


قبلا هر موقع وقت داشتم کتاب می خوندم و لی بعد از تولد شماها به اون صورت فرصت خالی بی دغدغه ای برای مطالعه پیدا نکردم حتی فرصت کتابفروشی رفتن هم ندارم تو خونمون هم کتاب زیاده چون باباجون خیلی اهل مطالعه اس ولی نمی دونم چرا کمتر میرم سراغ کتاب البته برا شما همیشه شعر و کتاب می خونم ولی اگه لطف کنین و سر شکلاش دعواتون نشه و کتاب بیچاره رو از وسط نصف نکنین.


فکر کنم فقط من اینطور نباشم و همه مادرا اینطورن تمام سرگرمیشون میشه موضوعات مربوط به بچه هاشون و خانوادشون من حتی تو اینترنت بيشتر دنبال مطالب خاص کودک و خانواده می گردم هیییییییییییییییی شاید بعدها به موضوعات شخصی خودم هم بپردازم

.....................................................................................................

خدای بزرگ تو رو شکر میگم که به من خانواده گرم و مهربونی عطا کردی که رسیدگی به اونها منو از یاد همه غم و غصه های عالم فارغ می کنه وقتی این همه مسئولیت دارم یعنی اینکه من رو از یاد نبردی و فرصتی در اختیارم گذاشتی تا از تواناییهای خودم استفاده کنم و این همون خوشبختیه خدایا شکرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان باران و بارین
3 بهمن 90 19:32
سلام عزیزم...ماشالا به این دسته گلا...من لینکت کردم با اجازه...دخملای منم دوقلواند...خوشحال میشم بهمون سر بزنی...
ما مان سونیا
3 بهمن 90 22:59
ماشالله به خوشگلای خاله جیگر طلاها مامانی ببوسشون از جانب خاله به وب ما هم سر بزتید و با نظراتتون خوشحالمون کنید با تبادل لینک موافقید؟
سمیرا مامان آنیتا
4 بهمن 90 23:31
چقدر کارهاشون بامزه اس و چقدر هم شما بامزه تعریف می کنی پی نوشت : خدا میدونه این کنگر خوردن و لنگر انداختن چه حالی میده
مادر کوثر و علی
5 بهمن 90 11:39
مشکي ازتن به در آريد ربيع آمده است*/ خم ابرو بگشايد ربيع آمده است */ مژده اي ختم رسل داد که آيد به بهشت*/ هرکه برمن خبر آرد ربيع آمده است
عسل(مامان آراد و آرشیدا)
7 بهمن 90 13:53
سلام.ممنون که به ما سر زدید.ماشالا دوقلوهای شما هم خیلی ناز و عسملن.با اجازتون لینکتون میکنم.
عسل(مامان آراد و آرشیدا)
7 بهمن 90 13:55
خوشحال میشم اگه شما هم ما رو بلینکید.
کیتکس
9 بهمن 90 15:32
مامانه " تارا و باربد "جون بدوووووو دیره دسته دلبندات رو بگیر و بیا وبلاگمون رو بخون که می خواهیم از دستایه عمو پورنگه تلوزیون جایزه رو بگیریم و باهاش عکس بندازیم و خوشحالی کنیم کجا؟ خوب توی نمایشگاه نوزاد، کودک، نوجوان " کیتکس" بدووو دیر شد منتظرتون هستم (با اجازه به قلبم لینکتون کردم، شما هم اگه دوست داشته باشین ما رو لینک کنید