تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

دندونای دون دون کی میاین؟؟

1390/11/1 9:13
نویسنده : مامان انیس
588 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلپونه های من حالتون چطوره فداتون بشم من

تو دو روز تعطیلی گذشته خونه مامان جون بودیم شما هم که از خدا خواسته مشغول شیطونی و سرو صدا

پنج شنبه چون بابایی خیلی کار داشت بعد از ظهر زنگ زدم به خاله جون اومد دنبالمون که بریم خونشون ما هم اول یه سری به بابایی زدیم که دست تنها حسابی مشغول کار بود بعدش رفتیم خونه مامان جون اینا شما هم تا رسیدین تشریف بردین سمت تلویزیون بیچاره گناه داره اگه بسوزه چیکار کنیم...........

شب وقتی خواستیم بیایم خونه بابایی با باربد رفتن یه سری به خاله بابایی زدن وقتی برگشتن تارا خوابیده بود و دلمون نیومد بغلش کنیم بیدار بشه این شد که اونشب موندیم خونه مامانی

 دیروز هر دوتون ساعت 10 بیدار شدین بعد از ظهر هم دو سه ساعتی خوابیدین تارا برعکس روز پنج شنبه خیلی آروم بود باعث تعجبم شد بود

از رفتارای تارا مشخصه که بازم دندون تو راه داره چون مرتب دستش تو دهنشه

البته باربد هم همینطوره طفلی تمام چونش همیشه از آب دهنش خسه و با وجودی که مرب خشکش می کنم اثرشو گذاشته و دونه های قرمزی روی چونه کوچولوش پیدا شده

دیروز خدا رو شکر اشتهاتون خوب بود و دو سه نوبتی که غذا خوردین یا موقع آب میوه خیلی عالی خوردینش بدون اینکه چیزی باقی بمونه

چیزی که این روزا متوجه شدم علاقه فوق العاده شما به خوردن سیب زمینی سرخ کردس که همیشه با اشتها می خورین و موقع تموم شدنش اعتراض شدید می کنین ولی نمی دونم چرا دیگه علاقه ای به خوردن تخم مرغ ندارین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شب می خواستیم برگردیم خونه که به خاطر سردی فوق العاده هوا ترسیدیم سرما بخورین شما هم که سر شب خوابیده بودین ساعت 10:30 بیدار شدین شام ساندویچ و پیتزا داشتیم خیلی خیلی خوشگل خوردین بعدش برنامه هفت رو با هم نگاه کردیم شما هم که خواب آلود ولی لالایی ممنوع بودین انگار ساعت 1 باربد با کلی دردسر خوابید ولی تارا بیدار بود نق نقاش دیگه شدیدتر شد تا ساعت 2 که دیگه شروع  کرد به گریه طفلکم دو سه شبه درد شدید داره و شب موقع خوابیدن خیلی اذیت میشه فکرکنم از 3 گذشته بود که خوابید عین فرشته ها منم تا خوابیدم ساعت 4 بود صبح هم ساعت 7 به زور بیدار شدم

تربچه های من این روزا واقعا هوا سرد شده ولی دریغ از یه ذره بارون

خدای بزرگ باران مهرت را از مردم این دیار دریغ مدار

دیروز یه خبری خوندم راجع به انار کوچولو که پر کشید پیش فرشته ها خدایا به پدر و مادرش صبر و شکیبایی فراوان عطا کن و هیچ بنده ای رو با فرزندش امتحان نکن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مادر کوثر و علی
1 بهمن 90 9:32
چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده می کشد... خداوندا در این آخر ماه صفر به حق خون حسین بن علی، به دردهای دل زینب ، به غربت امام هشتم (ع) و به حرمت آقا رسول الله (ص)، ما و عزیزانمان را در زمره بهترین بندگانت و مایه مباهات فرشتگانت قرار ده و حاجات خیره مان را برآورده ساز...
مامانی فری
1 بهمن 90 9:32
سلام ماشالله به این نی نیiهای ناز به من سر بزن از طرف یه مادر بزرگ
مامان محمد پارسا
1 بهمن 90 16:59
سلام عزیزای خاله نازی . . . آخر هفته خوبی داشتید من و تی نی خونه بودیم انشاالله دندونای ناناز هم زودی در بیاد تا اذیت نشه
مامی سمیرا
1 بهمن 90 20:32
سلاممممممممممممم نازی........... شما هم دوقلو داشتین و من نمیدونستم؟ خدایااااااااااااااااااا عاشق بچه های دوقلو ام مرسی که به منم دادی خیلی نازن جیگراتون
مامان آرشیدا قند عسل
2 بهمن 90 15:44
شیطونا امیدوارم دندونای کوچولتون زود زود در بیان تا راحت بشین و با آرامش بازی کنید