تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

هواي پاك

1390/10/29 11:47
نویسنده : مامان انیس
1,738 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

سلام عروسكاي نازم حالتون خوبه فداي شما بشم من در هر حالتي حتي اگه اونقدر فضولي كنين كه سيستم عصبيم هنگ بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

   

جونم براتون بگه امروز 29 دي ماه روز هواي پاكه اداره ما هم به اين مناسبت تو اين هفته در سطح شهر تعدادي برنامه اجراكرده امروز هم كه روز دوچرخه سواري بوده و ما دعوت كرديم كه همه مردم تو اين برنامه شركت كنن

ديروز مراسم زنگ هواي پاك تو يه دبستان پسرونه اجرا شد وقتي مي ديدمشون كه با چه شوق و ذوقي دارن به سخنراني ها گوش ميدن يا تو مسابقات شركت مي كنن سرشار از شادي و انرژي مي شدم روزي رو تجسم كردم كه شما دو تا فندقي برين مدرسه وقتي تو روپوش مدرسه تصورتون مي كنم نمي دونين چه حال خوبي بهم دست ميده اگرچه الان تو اين سن و سال خيلي خيليييييييييييييييييييييييي شيرين هستين ولي خوب آروزي هر پدر  و مادري كمال و ترقي فرزندانشونه تا به بهترين مدارج دست پيدا كنن اميدوارم خداوند بزرگ ومهربون بهمون كمك كنه تا بتونيم بهترين ها روبراتون فراهم كنين و به اونچه كه شايستگيشو دارين برسين

گلاي خوشگلم ديروز تا نزديك 10:30 خواب بودين وقتي اومدم خونه مامان جون گفت سر ظهر هم دوباره خوابيدينحدود يك ساعت و وقتي اومدم سرحال و با نشاط سرگرم ور رفتن با صندليهاي كوچولوتون بودين كه تازه گرفتيمشون خيلي خوشگل ميرين توش ميشينين بعنوان چهارپايه هم ازش استفاده مي كنين تا دستتون برسه به دستگيره هاي در تو رو خدا ميبيني خودمون راه ميزاريم جلو پاتون

 

بابايي به خاطر راه افتادن فروشگاه ظهر نيومد خونه ما هم ناهارمون رو خورديم ( جاي بابا ايمان خيلللللللللللللللي خالي بود......) و شما مشغول بازي بودين منم سردرد شديدي داشتيم به خاطر بي خوابي شب گذشته ولي خوب جرأت خوابيدن نداشتم حدوداي 5 خوابيدين منم يه خورده خونه رو مرتب كردم و رفتم سراغ كامپيوتركه حدود 7 بيدار شدين امدين دنبالم واونقدر اتيش سوزوندين كه حد نداشت يه دفعه ديدم كامپيوتر خاموش شد بله تا نسوزونديش بريم بيرون از اتاق


كارتون تماشا كرديم و كمي بازي كرديم جارو كشيدم بهتون غذا دادم با چه دنگ و فنگي تارا سه دفعه ظرف غذا رو چپه كرده ديگه كلافه شده بودم و حسابي عصبي آخه دختر شيطون چرا اينكارو مي كني داد و بيداد هم بي فايده بود بابايي هم هنوز نيومده شما هم كه مرتب مي رفتين پشت در مي گفتين بابا بابا چنددفعه باهاش تماس گرفتم هنوز كارش تموم نشده بود شب وقتي داشتيم سريال مي ديديدم نفري يك كنترل دستتون بود و نوبتي دكمه هاشو فشار مي دادين ديگه حتي حال تذكر هم نداشتم وقتي بابايي اومد شما ها چه ذوقي كردين بماند ............

 

بعد از شام لباساتون رو عوض كردم كه بخوابيد ولي مگه به اين راحتي ها شما امتياز ميدين از شدت خواب چشماتون كوچولو شده بود و قرمز ولي نمي دونم چرا اينقد گريه مي كردين تارا طفلكم خيلي خيلي گريه كرد اولش فكر كردم دلشه ولي نبود شيششو عوض كردم ديدم فايده نداره راه بردمش ولي آروم نشد ديگه صدام دراومد گفتم هر جا دوست داري برو شايد اروم بشه ولي خوب گريش ادامه داشت دوباره بغلش كردم راه بردمش بينيشو تميز كردم قربونش برم آروم شد و تو بغلم خوابيد دلم نيومد جاشو عوض كنم يعني ترسيدم بيدار بشه همونجوري گذاشتم تو بغلم بمونه فكر كنم 12:30 گذشته بود كه بالاخره خوابيد.

امروز ساعت 7:30 بيدار شدم ولي سرم هنوز كمي درد مي كنه دوباره خوابيدم تا 8:30  باربد 9:30بيدار شد كمي بازي كرد عوضش كردم و دوباره خوابيد تارا گلي هم هنوز بيدار نشده البته بيدار شده شير خورده دوباره خوابيده منم خونه رو كاملا تاريك كردم و ساكت حتي نرفتم تو آشپزخونه تا ناهار درست كنم تا بچه ها بدون سرو صدا بخوابن

فرشته هاي ناز من از خداي بزرگ مي خوام سلامتي خوشبختي و عاقبت بخيري رو به شما و تموم بچه هاي گل دنيا عطا كنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

رادین
30 دی 90 16:00
عسل(مامان آراد و آرشیدا)
30 دی 90 16:48
سلام ممنون که به ما سر زدید.نینی های زیباتون رو به جای من ببوسید.خدا حفظشون کنه.با اجازتون لینکتون میکنم.
مامان آرشیدا قند عسل
2 بهمن 90 15:27
باریکلا به شما وروجکها چه خبره خاله کمی هوای دوستمو داشته باشین گناه داره هان