چهارده ماهگي
سلام فندقي هاي من حال و احوالتون چطوره
به سلامتي امروز چهارده ماهه شدين اميدوارم هميشه سلامت و موفق باشين براتون بهترين ها رو آرزو دارم ازخداي بزرگ مي خوام همه بچه هاي پاك و معصوم دنيا از هر رنگ و نژادي كه باشن هميشه شاد و خرم باشن و وجود نازنينشون از هر رنج و نارحتي دور باشه
گلاي نازم ماشالا به جونتون دارين زود زود زود بزرگ ميشين الهي فداتون بشم من
اين دو سه روزه با شيطنت و بازيگوشي گذشته و همچنين تلاش فراوان ما براي خوابوندنتون و مقاومت بي حد و حصر شمابراي بيدار موندن تا نيمه هاي شب
مادربزرگم امشب ميره تهران و حدود يكي دوماه آينده دوباره بر ميگرده سوئد براي ادامه معالجاتش و و البته مرتب ميگه الان ديگه نمي تونم از نتيجه هام دل بكنم دلم براي اونا بيشتر از هر كس ديگه اي تنگ ميشه ميگه مغز مغز بادوم خيلي خيلي عزيزه ( البته مامان بزرگ يك نتيجه ديگه هم داره كه الان 10 سالشه ، نوه عموم)
شماها حسابي به هم عادت كردين مرتب دستشو مي گيرين تو خونه دورش ميدين به اسم ددر
باربد بلا هم دو سه روزيه كه وقتي مي گيم كلاغ جواب ميده پر
تارا هم چون مرتب براش مي شمارم يك تا ده رو تكرار ميكنه بعضي عددا رو درست ميگه بعضي ها رو هموزن : اك ( يك با كسره ) تو ( دو ) سه تار ( چهار ) بقيه عددا يا شش هستند يا ده
تارا كم كمك با هممون حرف مي زنه پريشب از طريق برنامه 0v00 حسابي با عمه من صحبت كرده عمه مي گفت شما ها فعلا بريد كنار بزارين اين شيطونا رو ببينم و باهاشون حرف بزنم حسابي نطقتون باز شده بود ولي وقتي مي خوايم ازتون فيلم بگيريم اصلا حرف نمي زنيد و بي صدا مياين طرف دوربين كه بگيرينش
روزاي خيلي خوشي باهاتون دارم اگر چه بعضي وقتا خسته ميشم و ممكنه بدخلقي كنم ولي وجود شما خون تازه اي تو رگ زندگيمون جاري كرده كه جبران همه چيو مي كنه
وقتي ازم مي پرسن كه با اين جوجه ها و كار خونه و اداره چه مي كني جوابم اينه : با عشق زندگي مي كنم........