غنچه های من
سلام به گلای نازم حالتون خوبه عزیزای دلم شیطون بلا ها دارین برا خودتون بزرگ میشین ها ماشالا به جونتون
جونم برای گلام بگه تو این چند روز ما خونه مامان جون بودیم چون مهمون دارن و فرصت نمی کنه بیاد خونه خودمون مادربزرگم حسابی باهاتون مشغوله شماها حسابی جاتونو تو دلش باز کردین مرتب میرین سر جانمازش تسبیحشو بر می دارین یا میگین که بغلتون کنه
پریروز بالاخره رفتیم عکاسی آلبومتونو دادیم تکمیل کنه احتملا تا هفته دیگه آمادس بعدش چرخی زدیم شما هم تو ماشین خوابتون برد وقتی اومدیم خونه بعد یک ساعت بیدار شدین و مشغول شیطونی بودین تا آخر شب که با خاموش کردن تموم چراغا و خوابیدن همه اهالی خونه بالاخره خوابتون برد
دیروز غروب رفتیم بیرون براتون لباس گرفتیم (چقد بهتون میاد فدای قد و بالاتون بشم ) بعدش رفتیم خونه عمه من وقتی حسابی همه جا رو به هم ریختین پاشدیم اومدیم بیرون یه ذره خرید کردیم برگشتیم خونه مقادیر جالب توجهی بازی کردین تا ساعت حدود 11-12 که خوابیدین دو شبه که منم آخر شبا بیهوش میشم نمی دونم شما زودتر می خوابین یا من بابایی نقش مامانی رو هم ایفا می کنه
این روزا خاله جون مشغول امتحانات پایان ترمه و حسابیییییییییی مشغول مرتب میگه شما که اینجایین کلیدای خونتون رو بدین من برم خونتون درس بخونم...................
امروز صبح ساعت 7 هر دوتون سر رختخواب نشسته بودین باربدو خوابوندم ولی تارا نه بعد از سریس دهی معمول فرار کردم تو حیاط تا موقع رفتنم گریه نکنه
الهی فدای اون شیرین زبونیهاتون بشم روزبروز از کلمات بیشتری استفاده می کنین. تارا خیلی بامزه میگه این چیه این کیه دو روزی میشه که کلمه شیر رو یاد گرفته
چند روز پیش مامان بزرگم ازم پرسید خیلی بهت سخت گذشت تو این 13-14 ماه بهش گفتم نه سخت نگذشته ولی خیلی سریع گذشته بچه ها خیلی زود بزرگ میشن
مادربزرگم میگه چشم به هم بزاری دانشگاشون رو هم تموم کردن ..............راست میگن مامانی ها اونوقت من و بابایی هم پیر شدیم برا خودمون هاااااااااا
امیدوارم همیشه همیشه همیشه سالم و موفق باشین