تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

گزارش هفته

1390/9/26 17:56
نویسنده : مامان انیس
643 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به آتيشپاره هاي زندگي ما

حالتون خوبه دماغتون چاقه چند روزه كه اصلا فرصت نداشتم براتون چيزي بنويسم البته به شما و دوستان عزيز ني ني وبلاگي سر زدم ولي مطلبي ننوشتم. از خبراي اين چند روز كه بگم اينكه  هنوز خونه مامان جونيم .شما ها هم مشغول خرابكاري از هر رقم

ديگه اينكه دو سه روز پيش ماشينو فروختيم و اكنون فاقد وسيله نقليه  و در انتظار ماشين جديد به سر مي بريم.

 وقتي بيدارين مثل طوطي ها حرف مي زنيد چقدرم با نمكين آدم مي خواد بخوردتون. وقتي مي خواين غذا بخورين يا روي ميز شروع مي كنيد به راه رفتن اگه براتون ملافه پهن كنم غذاي بيچاره رو به خورد همه چي مي دين الا دهان مبارك بعدش هم حتما بايد تشريف ببرين حمام.

شبا وقتي مي خواين بخوابن اونقد فضولي مي كنين كه كه تموم انر‍ژيتون مصرف بشه و يه دفعه مي خوابين سر بالشتون

تارا موقع خواب چندين بار جاشو عوض مي كنه بدنبال شيشه شير تازه خانم طلا به شيشه شيرش ميگه ماما وقتي گرسنشه دنبالش مي گرده مرتب ميگه ماما ماما

شبا وقتي چشامو بياز مي كنم اول بايد دنبالش بگردم تا بيارمش سر جاش نمي دونم چطوري عادتش بدم بره تو تختش بخوابه

باربد هم داره استعدادهاي درونيشو نشون ميده فكر مي كنم به مراتب فضول تر و خرابكار تر باشه ولي خوب از شما چه پنهون كه هميشه دلم مي خواست خدا بهم يه دوقلو بامزه شيطون بده وخدا هم خيلي قشنگ آرزومو برآورده كرده خداجون ممنونم

چند روز پيش دختر عمه من با جوجش كه يك دخمل ناز و خوشگله به اسم آرام اومده بودن ولايت آخه قزوين زندگي مي كنن آرام 4 ماه از بچه ها بزرگتره ماهم رفتيم خونه عمه ام پيششون بچه ها خوب با هم سرگرم شدن و لي انگار آرام احساس بزرگتري بهش دست داد و صورت تارا رو گاز گرفت خودمونيم كمي تلافي بلاهايي رو كه سر باربد مياره سرش آورد.

كمي گريه كرد بعد رفت دنبال بازي با اسباب بازيها.  آرام هم با شيشه شير بچه ها مشغول شد و رفت خوابيد تو بغل مامانم همه تعجب كرده بودن آخه آرام اصلا شيشه پستونك نمي گيره به قول مامانش جوگير شده بود. يا اينكه شيرش خوشمزه بوده معلوم نيست ماشالا دخمل بامزه ايه

از امروز مجلس روضه خونه مادر بزرگم شروع شده و مامان الان رفته روضه من كه با شما جوجه ها نمي تونم اينجور جا ها برم.رفتيم مامان جونو رسونديم تو راه برگشت تارا اونقدر نق زد و گريه كرد كه خدا مي دونه مطمئن بودم خوابش مياد سريع برگشتيم هونه لباساشو سبك كرديم راحت خوابيد . باربد بلا هم خوابه منم از فرصت استفاده كردم اومدم وبگردي

بچه ها يه عروسك دارن كه اسمشو گذاشتيم ني ني نخودي شبيه همون عروسكاي الفي هستش البته بزرگ .بچه ها تازه ياد گرفتن كه بايد كدوم نقطه كمرشو فشار بدن كه حرف بزنه وقتي تمركز مي كنن يا دعواشون ميشه سر نگهداشتن عروسك خيلي بامزه ميشن

البته اين جوجه ها سر همه اسباب بازيهاشون دعوا مي كنن تازگي جيغ هم مي كشن ولي بعدش كر و كر مي خندن

تلويزيون بيچاره هم از دستشون در امان نيست يك در ميون خاموشش مي كنن بخصوص وقتي هممون داريم سريال مي بينيم يا ميرن پلاكشو از برق جدا مي كنن كه ديروز طي يك عمليات تاكتيكي استتارش نموديم ولي فعلا مشكل خاموش كردنشو داريم و بايد تلويزيونو رو ديوار نصب كنيم و گر نه بالاخره خرج رو دستمون ميزارن

اين روزا به خاطر هفته پ‍ژوهش حسابي درگير نمايشگاه هستيم و امروز من رفتم دانشگاه خدائيش بعضي دانشجو ها آدمو از همه چي نا اميد مي كنن آخه بز كوهي چه شباهتي به گوزن داره كه رو بدن بز كوهي دنبال خال مي گردن يا اينكه معني اسم جانوري به نام سمندر چه فايده اي داره كه بدونن و با سماجت بپرسن يعني نمي دونين كلمه سمندر يعني چي ؟ آخه آدم چي بگه به علم اندوزان سال 2012 .............

مطمئنم خيلي چيزاي ديگه بوده كه مي خواستم اين دفعه براتون بنويسم ولي خوب الان يادم نيست.

خداي بزرگ تمام كودكان اين مرز و بوم را سلامت و به دور از هر غصه و مشكل و بيماري در پناه خودت حفظ كن. بخصوص رادين كوچولوي فسقلي كه اميدوارم هر چه زودتر سلامتيش حاصل بشه و پدر و مادر مهربونش از دلنگراني راحت بشن


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

dp
26 آذر 90 23:17
با سلام مجدد. به لطف خداوبلاگ ملیسا خانم باز هم با عکسهای جدیدش به روز شد .خوشحال میشیم اگر به وبلاگ ملیسا جوون سری بزنید . و ممنون می شیم اگر با یه خ یادگاری ؛ آینده ملیسا جوون رو با خاطرات قشنگ امروز شیرین کنید . ما رو از نظرات خودتون بی نصیب نکنید.
مامان آرشيدا قند عسل
28 آذر 90 0:36
ههههههه !!! خاله جون خودت رو عاجز نكن چون ماماني من موبايلشو از توي سبد اسباب بازيهام پيدا ميكنه تازه اونم وقتي كه كسي باهاش تماس مگيره حالا اگه يه روز سايلنت باشه چي ميشه خودت رو ناراحت نكن وقتي كه يه نمونه اش پيشم بود و هنوز فرق كلاغ و كبوتر رو نميدونه و با شك و ترديد ميگه اين كلاغ ا كبوتر ديگه خيلي انتظرت بالاست كه اين دانشجويان محترمي كه معلوم نيست كي ميخواد بهشون مدرك بده روي كمر بز كوهي دنبال خال گوزن بگردن يا سوالهاي بي نمكي راجع به سمندر بپرسن چه عاجز ميكني خودتو باز جاي شكرش باقيه نگفتن ببر يا پلنگ و دنبال خال و راه نگشتن!!!
مامان محمدجان
28 آذر 90 23:53
سلام عزیزم عجب بَل بشوییهههههههههههه خیلی کاراشون بامزه و خنده دارههههههههه من که کلی خندیدم خدا حفظشون کنه
مامان رامیلا
29 آذر 90 11:07
سلام شب یلدا شد و میلاد خوش ایزدمهر زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق رخ معشوقه و مدهوش دلداده عشق .... شب یلدایتان پر ستاره و پر خاطره باد .
رادین کوچولو
29 آذر 90 14:05
سلام خاله جون انسیه.ممنون که به فکر منی و واسم دعا می کنی.مطمئنم خدا به خاطر دعاهای شما و بقیه خاله های مهربون هم که شده زودی حال منو خوب می کنه. به تارا و باربد از قول من بگین منتظرم باشن که من زودی بزرگ شم بیام با هم بازی کنیم
علي خوشتيپ
8 دی 90 8:26
سلام خاله انيسه جون خوبي از وب من ديدن كن و كليپمو ببين.اگه خوشت اومد كد من و دوتا از دوستامو به شماره 09354000537 پيامك كن كد من 150 هست .بايد سه كد رو با يه فاصله تايپ كني اينجوري 150 143 160 البته اگه دوست داشتيد