تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

تولد ماماني

1390/9/18 0:06
نویسنده : مامان انیس
540 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شيطونا حالتون خوبه مي خواستم بگم امروز تولد منه و من شكرگزار خدا هستم به خاطر تمام نعمتهايي كه به من داده

امسال دومين ساليه كه كه تو روز تولدم شما شيطونا هستين

جونم براتون بگه چند روزيه كه دندونم در مي كنه و من بدليل مشغله نتونسته بودم برم دكتر امروز غروب بالاخره رفتم پيش خانم دكتري كه اتفاقا آشنا بود دختر معلم ادبيات دوره راهنماييم كه ارادت خاصي نسبت به ايشون دارم ضمنا يك نسبت فاميلي هم با پدرم دارن. از اون معلماي سخت گير بود يادش بخير هيچ وقت تو درس انشا نتونستم نمره كامل بگيرم

خلاصه حدود نيم ساعت طول كشيد تا از شر بقاياي دندونم خلاص شدم از اون موقعي كه اومدم خونه داره زق زق مي كنه دارو ها هم هنوز اثر نداشته ولي خوب باب جديدي باز شد براي مراجعات مكرر به مطب دندانپزشك تا سر و صورتي به اوضاع دندوناي بيچارم بدن

وقتي تو مطب بودم شماها با بابايي تو ماشين بودين باربد خوابيده و تارا هم پوست باباشو كنده بود ساعت 7:30 اومديم خونه مشغول شيطنت بودين تا ساعت 10 كه تارا خوابيد ولي باربد كماكان بيداره يا نق مي زنه كه بغلم كن يا ماشيناشو تجزيه مي كنه يا ميره ميشينه زير صندلي گير مي كنه

الان ساعت حدود 12 شبه خاله آذين داره جوك مي خونه در راستاي به هم زدن تمركز م فكر كنم پست امشب تا صبح طول بكشه تا بفرستمش بابا ما وقتي اينجائيم آويزون كامي خاله ايم اونم داره حال گيري مي كنه چون از سر شب اعلام كرده مي خوام فردا زود پاشم درس بخونم پس سرو صدا ممنوع ولي خوب ما هم رسم و رسوم خودمونو داريم.

انگار ديگه بايد خداحافظي كنم باربد چنان پيچ  و تابي مي خوره تو بغلم كه خدا مي دونه مي خواد همه چيو بگيره و ميگه من من ب ب ( بده به من )

باي باي تا روزي ديگر مي بوسمتنون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)