خستگي
سلام شيطون بلا ها خوبين فرشه هاي من
امروز ظهر وقتي اومدم خونه تارا تازه چشماشو باز كرده بود بعد يه خواب نيم ساعتي.باربد هم با تسبيح مامان جون مشغول بازي بود.به قول خاله جون فداي اون تمركزش كه لپاش آويزون ميشه
راستي خاله جون رفته تهران بهش كلي سفارش لباس دادم برا شما دو جيگيلي احتمالا تا روز جمعه مياد ومي بينيم ايندفعه چه چيزايي خريده
موقع ناهار برابر دستور دكتر شما هم از ناهار ما ميل كردين با مقادير زيادي شيطنت .بعد ناهار مثلا خوابتون ميومد و چشماتون رو مي ماليدين ولي دريغ از يك ثانيه خواب. امروز بنده توسط دختر طلا دچار مقداري جراحت خونين شدم كه فرياد م رو به هوا برد.ولي توصيه هاي ديگراننننننننننننننننننننننننننننننن عزيزي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! كه تا حالا به اندازه يه كودكستان بچه بزرگ كردن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!دردم رو چند برابر كرد : آخه به بچه اي كه دندون درآورده شير ميدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.بايد بزاري تو ليوان !!!!!!!!مگه دكتر نگفت ؟؟؟!!! اصلا بزار ببينم چقدر بچه داري بلدي و...................................................... . بگذريم اگه ادامه بدم دوباره اشكم در مياد
عصري به نوبت بردمتون حمام اول باربد و بعدش تارا الهي فداتون بشم من كه اينقدر عاشق آبتني هستين
بعدش حدود 2 ساعتي خوابيدين و من از فرصت تنها بودن استفاده كردم و رفتم وبگردي
ساعت حدود 7/5-7 بيدار شدين تا الان كه ساعت از 11 گذشته مشغول شيطوني بودين و به زور خوابيدين
كوچولوهاي من برا مامانيتون خيلي دعا كنيد خيلي اوقات هنگ مي كنم نمي دونم بايد چكار كنم.بعضي وقتا فكر مي كنم دور و بريهامو زياد نمي شناسم.البته مي دونم اين شرايط ممكنه برا خيليا پيش بياد ولي خوب قرار گرفتن تو اين وضعيت زياد مطلوب نيست.
خداوندا به حق زيبايي شب وماه و ستارگانش قلب همه ما را به يقين برسان تا در هجوم بي امان ظلمت و تاريكي نور گذراي شهاب را ببيند.
نازنينا منو ببخشين كه غمگين نوشتم.براي شما و تمام نونهالان اين سرزمين فرداهاي روشن و پراميدي آرزو مي كنم.
شب خوش عروسكاي نازم خوابهاي طلايي ببينيد. فردا روز ديگريست